همشهری آنلاین: دخترک در آغوش مرد نشسته و به روبهرو نگاه میکند، به جایی خارج از کادر عکس و دور از لنز دوربین. لب فروبسته. با حالتی مبهم میان قهر و آشتی، اما به طور آشکاری غمگین و ترسخورده. از اینکه سوژه عکاس شده بدش میآید یا سر خریدن یا نخریدن عروسک دلخواه و بستنی میوهای با پدرش دعوایش شده؟ شاید جای خالی مادر ناراحتش کرده؟ انگاری چیزهای بیشتری پس آن چشمهای معصوم و صورت مغموم پنهان است. میخواهد چیزی بگوید، اما حرف در گلویش گره خورده؛ خشکیده و ثابتمانده در عکسی که داخلش گرفتار شده. راز او چیست؟ آن مرد کیست؟ و اصلا این دختر کیست؟
پرونده باز یک فراری
در سال ۱۹۹۰ بدن نیمهجان زنی جوان در کنار اتوبانی در امریکا پیدا و به بیمارستان منتقل میشود. مردی به نام «کلارنس» که شوهر اوست ادعا میکند که نام زن «تونیا هیوز» است و آنها پسری به نام «مایکل» دارند. با شروع کار پزشکان، علاوه بر ضربه شدید به سر، کبودیها و جراحتهای قدیمی روی بدن زن نیز آشکار میشود و سرانجام او در بیمارستان جان میدهد در حالی که فقط ۲۰ سال از عمرش گذشته. پلیس که گمان میکند با یک سانحه رانندگی طرف است، از دستگیری کلارنس و ادامه تحقیقات اجتناب میکند، بیخبر از آنکه پروندهای بسیار پیچیده پیش رو دارد؛ پروندهای که قرار است سالها روی میز باقی بماند و بارها و بارها آنها را در یافتن حقیقت ناامید کند.
به زودی، سرپرستی مایکلِ دو ساله به خانواده دیگری داده میشود تا خاطرات شیرینی در کنار هم خلق کنند. اما این روزهای خوب قرار نیست دوام زیادی داشته باشد. کلارنس در تمام مدت تلاش میکند تا مایکل را پیش خود بازگرداند و با تلاش بسیار حق ملاقات میگیرد. سرانجام تست دیانای نشان میدهد که کلارنس هیچ رابطه بیولوژیکی با مایکل ندارد و تمام ادعاهای او مبنی بر رابطه پدر و فرزندی دروغ است. ملاقاتها قطع میشود. در سال ۱۹۹۴ کلارنس مایکل را میدزدد. عملیات جستوجو برای یافتن مایکل شروع میشود. پلیس در جریان تحقیقات جدید متوجه میشود کلارنس هیوز نام غیرواقعی مردی به نام فرانکلین دلانو فلوید است، مردی با نامهای مستعار بسیار، سابقه کیفری و در واقع یک فراری.
رازهای سر به مهر
با گم شدن مایکل و به دست آمدن اطلاعاتی تازه از زندگی فلوید، پرونده تونیا هم به جریان میافتد و احتمال قتل او به دست فلوید قوت میگیرد. با انتشار تصاویر او و مایکل از تلویزیون، پای دوستان قدیمی مقتول جوان به اداره پلیس باز میشود. اما آنها معتقدند پلیس مسیر را اشتباه رفته و نام دختر جوان چیز دیگری است. از سوی دیگر، تلاشها برای یافتن مایکل بیفایده است و پرونده به کندی پیش میرود. تحقیقات بینتیجه است، فلوید اعتراف نمیکند و پلیس در باتلاق سوالات بیجواب گیر افتاده است. هویت دقیق مظنون، مقتول و گمشده همگی مبهم است. در نهایت پلیس به موفقیتهایی دست مییابد، اما کشف هویت دخترک جوان که سالها با بیشمار دروغ زندگی کرده برای سالیان طولانی همچون معمایی بیپاسخ باقی میماند. پازلی با تکههای پراکنده. جدولی لاینحل. این زن کیست؟ چه نسبتی با قاتل دارد و سرنوشت مایکل چه خواهد شد؟ شاید کلید کشف حقیقت در یک عکس نهفته باشد. عکس دختری کوچک که در آغوش مردی نشسته است. با چشمانی مغموم و نگاهی که هیچ نیست جز تمنای کمک.
مستند جنایی و عواطف انسانی
اسکای بورگمن که پیشتر با مستندهای جنایی «ربودهشده در پِلین سایت» (۲۰۲۱) و «مرده در خواب» (۲۰۱۷) مهارتش را در روایت پروندههای جنایی و رازآلود اثبات کرده، در «دختر داخل عکس» بار دیگر نشان میدهد که چطور یک داستان مبهم و تلخ میتواند به مستندی جذاب و پرکشش بدل شود و بینندههای بسیاری را تا پایان فیلم با خود همراه کند. او در ساخت این فیلم از دو کتاب «یک بچه زیبا» و «یافتن شارون» نوشته مت بِرکبِک بهره برده و ناگفته نماند که خود این نویسنده از تهیهکنندگان فیلم است.
بورگمن در این مستند مسیر ناهموار کشف واقعیت را به دستمایهای برای پروراندن روایتی پیچیده و پرکشش بدل میکند تا جایی که فرقی ندارد کجای این کره خاکی به تماشای مستند نشسته باشیم؛ همه ما میخواهیم بدانیم «دختر داخل عکس» کیست و در زندگی چه بر او گذشته است؟ قضاوتها و برداشتهای مصاحبهشوندگان، قضاوتها و برداشتها ماست و حسرت آنها در غفلتهایی که به از دست رفتن چندین زندگی منجر شده، حسرت ماست.
«دختر داخل عکس» محصول ۲۰۲۲ نتفیلیکس است و در پلتفرمهای نمایش آنلاین ایرانی هم قابل دیدن است.