در بخش دوم گفت‌وگو با مجید انتظامی، او از دلگیری‌اش از برخوردهای بعضی همکارانش گفته و همین‌طور از تفاوت کار پزشک و موسیقیدان. همچینین انتظامی توضیح می‌دهد با اینکه در این سال‌ها کاری نساخته، اما زندگی‌اش همواره با موسیقی عجین بوده است.

همشهری آنلاین - محمدناصر احدی: مجید انتظامی برای بیش از دو دهه خالق موسیقی‌های خاطره‌انگیزی در سینما بود، از «ترن» (امیر قویدل، ۱۳۶۶) تا «از کرخه تا راین» (ابراهیم حاتمی‌کیا، ۱۳۷۱)، از «روز واقعه» (شهرام اسدی، ۱۳۷۲) تا «بوی پیراهن یوسف» (حاتمی‌کیا، ۱۳۷۴)، از «اعتراض» (مسعود کیمیایی، ۱۳۷۸) تا «دوئل» (احمدرضا درویش، ۱۳۸۲). تصاویر این فیلم‌ها از موسیقی انتظامی جان گرفته و موسیقی انتظامی با این تصاویر معنایی منحصربه‌فرد پیدا کرده است. موسیقی انتظامی، در بهترین کارهایش، به عصاره و جانمایه فیلم بدل شده که در غیاب تصاویر هم شنیدنی است، اما بعد از چند نُت، تصاویری از فیلم را پیش چشم می‌آورد. اینجاست که سینما، در مقام رسانه‌ای دیداری، از راه گوش و از طریق مؤلفه‌ای شنیداری عمل می‌کند. با این حال، انتظامی بیش از یک دهه است که در سینما کار نکرده. به گفته خودش یکباره موسیقی را گذاشته کنار. رها کرده و دست کشیده. با او همکلام شدیم و درباره سال‌های دوری‌اش از سینما گفتیم و شنیدیم، از دلایل این دوری و تجارب عمری کار در سینما.

پس دلسردی‌ای که در این سال‌ها برای‌تان پیش آمده بیشتر از رفتار همکاران‌تان بوده؟

ببینید، این هم هست. همکاران اصلا دل‌‎شان نمی‌خواهد کسی بالاتر از آنها باشد. همه آنهایی که کار هنری می‌کنند فکر می‌کنند بهترین‌اند. زحمت کشیده می‌شود، ولی هنر فقط این نیست که شما لیسانس یا دکتری داشته باشی و درس خوانده باشی. این یک قسمتش است. یعنی تکنیک را یاد گرفته باشی، ولی چیزی که کسی به شما یاد نمی‌دهد و جایی درسش را نمی‌خوانی، احساس است. احساس چیزی شخصی است و یاددادنی نیست. بعضی‌ها موسیقی را جوری احساس می‌کنند که شاید مردم زیاد راغب به شنیدنش نباشند، ولی بعضی‌ها موسیقی را جوری می‌نویسند که ماندگار می‌شود و همیشه در ذهن مردم می‌ماند. موسیقی چیز بسیار وحشتناک و سختی است. کسی که پزشک می‌شود، یاد می‌گیرد که قلب و کلیه و کبد و کیسه صفرا کجاست. اینها جای‌شان عوض نمی‌شود. دکتر متخصص می‌داند برای رسیدن به کلیه باید چه کند. یک‌بار این را یاد می‌گیرد و برای ابد همین است. اما موسیقی اصلا اینجوری نیست. مدام در حال تغییر است. مدام در حال فرم عوض کردن است. آدم باید جوری از سازها استفاده کند که برای شنونده‎اش تکراری نباشد. مقایسه کنید «روز واقعه» را با «تِرَن»، «زرد قناری» را با «حضرت مریم»، «کرخه تا راین» را با «دوئل». سازها در اینها مشترک است، ولی می‌بینید چقدر فرق در آنهاست. یکی در بستر پاپ است، یکی در بستر سنتی، یکی در بستر محلی، یکی در بستر کلاسیک. با یکی تولید ترس می‌کنی، با یکی تولید خنده می‌کنی، ولی پزشکی این‌جوری نیست. آن وقت درآمد یک پزشک چقدر است و درآمد یک موسیقیدان چقدر؟ اصلا قابل مقایسه نیست. شما باورتان نمی شود من با چقدر بازنشسته شدم.

شما بازنشسته کجا هستید؟

ارشاد. حتی دستمزد یک ماشین‌نویس را هم نمی‌گیرید. البته الان زندگی برای همه سخت است. تا موقعی که کار داری، زندگی راحت‌تر است. وقتی کار نمی‌کنید، زندگی سخت می‌شود.

داشتید درباره تفاوت کار موسیقیدان با پزشک می‌گفتید.

برخلاف پزشکی یا سایر علوم، شما الفبای موسیقی را یاد می‌گیرید، اما بعد باید با احساس و نگرش خودتان از هیچ موسیقی به وجد آورید. هر کس در یک قسمت از موسیقی تبحر دارد. من سمفونی هم نوشته‌ام؛ سمفونی «خرمشهر»، سمفونی «ایثار»، سمفونی «صلح و امید». کارهایی که به سفارش دولت بوده. اما حتی موسیقی‎هایی که به سفارش دولت ساختم، برای دلم ساختم. «ایثار» یک مفهوم بین‌المللی است. آدم‌ها در هر جای دنیا ایثار می‎کنند. اما کسی از این کارها سفارش نمی‌دهد. همه ترانه سفارش می‌دهند، ولی من ترانه‌ساز نیستم. این سمفونی‎هایی که به سفارش دولت ساختم، حتی خود دولت هم منتشرشان نکرده. خودشان هم به این موسیقی‌ای که سفارش دادند، اعتقاد ندارند. بروید ببینید کاست یا دیسکت این موسیقی‌ها را در بازار پیدا می‌کنید؟ اگر هم هست، من ندارم. موسیقی جدی و موسیقی فاخر فقط حرفش هست، ولی خودشان هم حوصله موسیقی فاخر ندارند. اگر داشتند، خب اینها را منتشر می‌کردند. حتما باید اتفاقی بیفتد تا از این موسیقی‌ها استفاده کنند. خب، «خرمشهر» چهل سال است که منتشر شده، چرا کسی نشنیده؟ چرا کسی از سمفونی «مقاومت» خبر ندارد؟ توجه به موسیقی فاخر شعارش هست ولی خودش نیست.

در این دوره ۱۳ ساله که نمی‌‎دانم اسمش را بگذاریم کناره‌گیری، دوری، قهر یا بگوییم فاصله گرفتن، کار می‌ساختید و منتشر نمی‌کردید یا کلا گذاشته بودید کنار و سوای آدم‌های موسیقی، با موسیقی هم قهر بودید؟

زندگی من همه‌اش با موسیقی است. همیشه هدفون به گوشم هست. موسیقی گوش می‌کنم، چه برای خودم باشد، چه برای کسی دیگر. اما یک‌دفعه خسته شدم، یک‌دفعه زده شدم. احساس کردم آخر برای چی؟ البته وقتی کار می‌کنی، رفاه بیشتری داری. با این حقوق‌هایی که می‌دهند، نمی‎شود که زندگی کرد، ولی به یک‌جایی می‌رسی که می‌گویی باشد، من با همین زندگی می‌کنم. من مثل ماشینی شده بودم که آنقدر راهش ببری که موتور بسوزاند. من آنقدر کار کردم که موتور سوزاندم. عوامل دیگر هم باعث شد که یکهو موسیقی را از امروز به فردا بگذارم کنار.

بخش اول مصاحبه مجید انتظامی را اینجا بخوانید:

حرف‌های خواندنی مجید انتظامی از سال‌های دوری‌اش از سینما؛ بخش اول | با من خوب رفتار نشد و به کل این کار را گذاشتم کنار

منبع: همشهری آنلاین