همشهری آنلاین - محمدناصر احدی: مجید انتظامی برای بیش از دو دهه خالق موسیقیهای خاطرهانگیزی در سینما بود، از «ترن» (امیر قویدل، 1366) تا «از کرخه تا راین» (ابراهیم حاتمیکیا، 1371)، از «روز واقعه» (شهرام اسدی، 1372) تا «بوی پیراهن یوسف» (حاتمیکیا، 1374)، از «اعتراض» (مسعود کیمیایی، 1378) تا «دوئل» (احمدرضا درویش، 1382). تصاویر این فیلمها از موسیقی انتظامی جان گرفته و موسیقی انتظامی با این تصاویر معنایی منحصربهفرد پیدا کرده است. موسیقی انتظامی، در بهترین کارهایش، به عصاره و جانمایه فیلم بدل شده که در غیاب تصاویر هم شنیدنی است، اما بعد از چند نُت، تصاویری از فیلم را پیش چشم میآورد. اینجاست که سینما، در مقام رسانهای دیداری، از راه گوش و از طریق مؤلفهای شنیداری عمل میکند. با این حال، انتظامی بیش از یک دهه است که در سینما کار نکرده. به گفته خودش یکباره موسیقی را گذاشته کنار. رها کرده و دست کشیده. با او همکلام شدیم و درباره سالهای دوریاش از سینما گفتیم و شنیدیم، از دلایل این دوری و تجارب عمری کار در سینما.
درگذشت پدرتان، مرحوم عزتالله انتظامی، تاثیری در کمکاری شما داشت؟ البته شما پیش از درگذشت ایشان کمکار شده بودید، ولی میخواهم ببینم فوت ایشان تاثیری روی کار شما گذاشت؟
وقتی بابام مریض شد، دیگر کار را ول کردم. رفتم سراغ نگهداری از پدر. الان هم تمام مشکلاتم مثل کمر و گردن و زانو برای همان موقع است. بالاخره در خونه یا مطب گاهی مجبور بودم بغلش کنم. اصلا وقت نبود که کار کنم. البته قبلش کار را ول کرده بودم، ولی بابام هم یواشیواش مریض شد، یکباره که مریض نشد و احتیاج به کمک داشت. پرستار داشت، ولی با پرستارش راحت نبود. باز من باید جور همهچیز را میکشیدم.
در این سالها که بیشتر شنونده موسیقی بودید، اگر بخواهید موسیقی پیشنهاد دهید، چه کسی یا چه موسیقیای را پیشنهاد میکنید؟
موسیقی سلیقهای است. غیر از آن، لحظهای است. بستگی به حالات درونت دارد. در چه مودی هستی و در آن مود موسیقی گوش میکنی. یکموقع افسردهای، موسیقی غمگین گوش میکنی. یکموقع شادی، موسیقی شاد گوش میکنی. یکموقع انرژی داری، میخواهی کوه را از جا بِکنی، میروی سراغ موسیقیهای اکشن. کلا چون رشته من موسیقی کلاسیک است، موسیقی کلاسیک گوش میکنم. نه اینکه بقیه موسیقیها را گوش نکنم، ولی بیشتر حواسم دنبال موسیقی کلاسیک است که بارها و بارها شنیدم و اجرا کردم و نوازندگی کردم.
از میان کلاسیکها به چه کسی بیشتر علاقه دارید؟
کارهای گوستاو مالر و دمیتری شوستاکوویچ را ترجیح میدهم. البته پدر موسیقی باخ است ولی از نظری فرمی، آن فرمها را بیشتر دوست دارم.
گفتید که موسیقی به حسوحال آدم بستگی دارد. فکر کنم این حرف در مورد فیلمها صادق است. هر فیلمی حسوحال خودش را دارد و موسیقی خاص خودش را میخواهد. شما در ژانرهای مختلفی کار کردهاید؛ هم برای فیلمهای حماسی موسیقی ساختهاید، هم برای فیلمهای ملودرام. ساخت موسیقی برای فیلمهای حماسی ـــ اکشن سختتر است یا فیلمهایی که موسیقی آرام و با ضرباهنگ کندتر میخواهد؟
به عقیده من، نوشتن موسیقیهای خانوادگی آسانتر است. در موسیقی خانوادگی، همهچیز کندتر است. ملودیها کشیدهتر است. یک ملودی احتیاج داری که تنظیم متوسطی رویاش انجام شود و بگذاری روی فیلم. ولی در فیلمهای جنگی شما با انواع مختلف موسیقی سروکار دارید؛ موسیقی رزمی، موسیقی ترسناک، موسیقی احساسی، موسیقی اضطراب، موسیقی عاشقانه. عشق هم انواع مختلف دارد. عشق پدرانه با عشق بین زن و مرد فرق دارد؛ از لحاظ عمقی یا ریتمی. به عقیده من موسیقی مرتبط با جنگ، به دلیل بُعد وسیعیای که دارد، نوشتنش سختتر است. درضمن نوشتن موسیقی اکشن اصلا کار آسانی نیست. چرا، یکموقع موسیقی اکشن را با ریتم میسازی، یعنی یک ریتم میگذاری زیر و حالا یک ملودی، یک ساز هم رویاش. این مدل موسیقی اکشن آسان است. ولی اگر بخواهی ارکستر اکشن بزند، یعنی یک ارکستر ۵۰ـــ۶۰ نفره که هر کدام یک چیزی بزند، نوشتن موسیقی برای این مدل موسیقی اکشن خیلی کار سختی است. در موسیقی عاطفی در یک صفحه ۱۰ دقیقه موسیقی جا میشود، ولی در موسیقی اکشن در ۱۰ صفحه یک دقیقه جا میشود. چون سرعتش تند است، بیشتر باید بنویسی و سختتر است.
کدام یک از فیلمسازانی که با آنها کار کردهاید، از نظر موسیقی، جهانی ذهنیشان به شما نزدیک بوده؟
جهان ذهنی هیچکدام به من نزدیک نبوده. برای اینکه تقریبا همهشان از موسیقی دور بودند. بعضی وقتها کارگردانانی بودند که اصلا اسم سازها را نمیدانستند. یا کارگردانی برای اینکه به من بگوید سازی که در فلان قسمت است دوست ندارم، خودش یک اسم برای آن ساز اختراع کرده. مثلا در یک کار من ساز قاشقک بود، کارگردان زنگ زد و گفت آقا، این کفچهمار را بردار! گفتم کفچهمار!؟ یا کارگردانی زنگ میزد و میگفت این چه صدایی است در فلان قسمت؟ میگفتم کدام قسمت؟ میگفت آنجا که صدای شیشگی میآید! میرفتم و گوش میکردم و میدیدم آنجا ترومبون در باس گذاشتم که صدای بمی دارد و کارگردان برای خودش اسمی اختراع کرده. بعضی کارگردانان هم حسشان را منتقل میکنند. شما هم خود آن حس را در فیلم میبینید. کلا کارگردانهایی نبودند که کمک موسیقیایی کنند. بعضیوقتها هم کاست میآوردند و میگفتند موسیقی فیلمم اینجوری باشد. یکی موسیقی «فتح بهشت» ونجلیس را آورده بود. فیلمش فضای روستایی داشت با مرغ و خروس و گاو و گوسفند. خب، «فتح بهشت» با این فضا همخوان نیست. سنخیتی ندارد. «فتح بهشت» را نمیشود روی زندگی روستایی فقیرانه گذاشت. من تجربههای جالبی در موسیقی فیلم دارم. اگر روزی کتاب شود، کتاب جالبی میشود.
بخشهای اول و دوم گفت و گو با مجید انتظامی را اینجا بخوانید: