همشهری آنلاین: «دالیلند» درامی زندگینامهای به کارگردانی ماری هارون و با بازی بن کینگزلی، باربارا سوکُوا، کریستوفر برینی، روپرت گِرِیوز و ازرا میلر است.
داستان از این قرار است: جیمز لینتُن جوانی علاقهمند به هنر است که به عنوان دستیار در یک گالری هنری در نیویورک مشغول به کار است. رئیس گالری در حال برگزاری نمایشگاهی از آثار سالوادور دالی است و جیمز که چشم تیزبینی در هنر دارد، متوجه میشود دالی هر بار پای آثارش امضای متفاوتی میگذارد. جیمز امضاهای مختلف دالی را در کتابچهای جمعآوری میکند و کتابچه را به دالی هدیه میدهد. دالی تحت تاثیر تیزبینی جیمز قرار میگیرد و از رئیس گالری می خواهد که جمیز تا پایان نمایشگاه دستیار او باشد. به این ترتیب جیمز وارد زندگی دالی میشود که تشکیل شده از عادتهای عجیب و غریب شخصی، عشق پرحرارت به همسرش گالا، مهمانیهای پرخرج و نقاشیهایی که متأثر از حالات روحی و روانی اوست. بالاخره نمایشگاه دالی برگزار میشود، اما منتقدان امریکایی آن را تکرار آثار گذشته دالی ارزیابی میکنند و واکنش سردی به آن نشان میدهند. دالی به همراه همسرش، مدیرش کاپیتان مور و جیمز به اسپانیا برمیگردد. در آنجا جیمز متوجه میشود گالا و کاپیتان از دالی سوءاستفاده مالی میکنند. افشای این موضوع او را از دالی دور میکند تا اینکه در زمان مرگِ دالی که در کلینیکی بستری است، دوباره به دیدار او میرود.
ظرفیتی که زندگی سالوادور دالی و رفتارها و دوستیها و روابط و هنرش دارد، این انتظار را به وجود میآورد فیلمی با محوریت او جسور و غیرعادی و شوکهکننده باشد، اما فیلم ماری هارون که قبلا در دو فیلم اولش، «من به اندی وارهل شلیک کردم» و «روانی امریکایی»، نشانههایی از دیوانگی و جسارت دیده شده، بیشتر شبیه تولیدات دست به اعصای تلویزیونی است.
فیلم بیش از هر چیز روی وابستگی دالی به همسرش گالا و رابطه عجیب این دو مکث میکند، اما نمیتواند در این رابطه عمیق شود و علت علاقه دالی به گالا و تأثیری را که گالا به عنوان منبع الهام نقاشیهای دالی روی او داشته، نمایش دهد.
در فیلم، گالا شخصیتی سوءاستفادهگر دارد که دالی را صرفا برای پولش میخواهد و دالی برای او حکم منبع درآمدش را دارد، اما همین ویژگی او هم به درستی پرداخت نشده است. رفتار تحکمآمیز با دالی تنها وجه شخصیت گالاست.
بن کینگزلی به جای اینکه دالی را نابغهای شیدا تصویر کند، از او احمقی ناتوان میسازد. دالی برای آفرینش به گالا وابسته است، اما در عین حال میخواهد آزادیهای خود را داشته باشد. گالا هم مخالفتی با خواستههای دالی ندارد، تا وقتی که کار میکند و تابلوهایش به فروش میرود. گالا هم آزادیهایش را دارد و دالی با وجود حسادت به طور قاطع با آن مخالفت نمیکند. این رابطه پیچیده و پر از عشق و نفرت به شکلی بسیار ابتدایی و ساده ـــ در حد کمی تخاصم و عصبیت ـــ در فیلم بازتاب یافته و کارگردان نتوانسته انگیزههای روانی شخصیتها را در این رابطه به درستی بکاود.
وضعیت تماشاگر به شخصیت جیمز شبیه است که در طول فیلم بیشتر از اینکه شیفته هنر دالی باشد، گیج و گنگ است و نمیداند چرا دارد وقتش را برای زندگی سطحی دالی حرام میکند.