پنج بازیگر روبه‌روی تماشاگر ایستاده‌اند و به پنج زبان و حتی زبان اشاره از او یک سئوال مشترک می‌پرسند: قوی ترین فرد جهان کیست؟ از او بخواهید اربه جنگ را متوقف کند. نمایش «جامپ کات» به این شکل شروع می‌شود.

همشهری آنلاین - شقایق عرفی‌نژاد: حامد نصرآبادیان کارگردان نمایش در گروه سربازان صلح ایران، می‌گوید بیشتر از هر چیز دغدغه‌اش صلح و آرامش در جهان است. نمایش‌هایش هم تلاشی برای رساندن همین پیام هستند. جامپ‌کات هم که از چند روز پیش اجراهایش را در عمارت نوفل لوشاتو شروع کرده، در ادامه همین ایده است. با او در باره این نماش صحبت کردیم:

از اسم گروهتان شروع کنیم: سربازان صلح ایران. چرا این اسم؟

این گروه از سال ۱۳۸۱ کارش را با یک نمایش در تالار وحدت شروع کرد. بعد از آن به کشورهایی مثل هند، فرانسه، کانادا و مالزی رفتیم و از طریق زبان بدن پیام‌آور صلح و دوستی بودیم. ما تعدادی بازیگر هستیم که خودمان را سربازان صلح می‌دانیم، کارهای فیزیکال اجرا می‌کنیم و از تماشاگران می‌خواهیم با هم مهربان‌تر باشند. تفکر ما این است که اگر در یک ساختمان، ساکن یک واحد فرد مهربانی باشد، ما یک کوچه مهربان خواهیم داشت. توقعمان هم همین حد است. نمی‌خواهیم خیابان و شهر را مهربان کنیم. چون معتقدیم این مهربانی کوچه به کوچه سرایت خواهد کرد و شهر را فرا خواهد گرفت.

فکر می‌کنید در دنیای بی رحم امروز با این همه جنگ و خونریزی، هنر می‌تواند این کاری را که شما می‌خواهید انجام دهد و پیام‌آور صلح باشد؟

بیشترین دغدغه این روزهای من روانشناسی روز دنیاست. جهان امروز ما بیش از هر چیزی نیازمند صلح است و نیاز به تعریف دوباره صلح و دوستی دارد. تمام جنگ‌هایی که امروز در دنیا اتفاق می‌افتد به خاطر خودخواهی حکامانی است که می‌خواهند اراضی کشورشان را گسترش دهند یا آن را حفظ کنند. این اتفاق آتش جنگی را روشن می‌کند که دودش بیشتر از هرکسی در چشم کودکان بی گناه می‌رود و مادران می‌رود.

از جامپ کات و ایده شکل گیری اش بگویید.

جامپ کات یک نمایش بی کلام است که در ابتدای آن ۵ زن به نشانه ۵ قاره دنیا به ۵ زبان فارسی انگلیسی و فرانسه و ترکی استامبولی و زبان اشاره ناشنوایان برا اساس صدایی که پخش می‌شود، یک سئوال مشترک را مطرح می‌کنند. آنها از مخاطب می‌پرسند: «به نظر شما امروز در دنیا چه کسی از همه قوی تر است؟ هرکه هست از او می‌خواهیم این ارابه جنگ را نگه دارد. آخه من شوهرم را می‌خواهم. دخترم پدرش را می‌خواهد. میز صبحانه ما ۳ فنجان چای می‌خواهد.»

این پنج زن بازی‌هایی را با کودکانشان دارند و در اوج آن جنگی اتفاق می‌افتد و یک باره دلقکی از پرده‌ای که تصاویر جنگ جهانی اول و دوم روی آن پخش می‌شود، بیرون می‌پرد و اتفاقات ادامه دارد.

این دلقک را باید نشانه چه بدانیم؟

او پیام‌آور صلح است و خودش هم دچار آسیب‌هایی از جنگ شده است. او علی‌رغم این که خانواده و شهرش را بسیار دوست دارد، برای حفظ کشورش مجبور است به جنگ برود. اما با خودش اسلحه نمی‌برد. هنرش را می‌برد و همسنگرهایش را شاد می‌کند.

تمرین‌ها از کی شروع شد؟

ما نزدیک به دو ماه فشرده کار کردیم. به دلیل این که ممکن است به جز اجرا در این سالن کار را در شهرهای دیگر و حتی کشورهای دیگر اجرا کنیم، بیشتر از هر چیز روی بازیگر دلقک تمرکز کرده‌ایم. چون در شهرهای دیگر از زنان دیگر استفاده می‌کنیم. ممکن است در پایان هر اجرا از خانم‌های تماشاگر بپرسیم کدام یک دوست دارند شب دیگر به جای این بازیگران روی صحنه بازی کنند. به همین دلیل تمرکز اجرا بیشتر روی چیدمان مدیا و صحنه و موسیقی و بازی بازیگر نقش دلقک است.

برای همین در بروشور در ادامه اسامی‌ بازیگران نوشته اید و شاید شما؟

بله. دقیقا. تماشاگر ما گاهی فراموش می‌کند که تئاتر را ببیند. عادت کرده تئاتر را بشنود. برای همین نگه داشتن تماشاگر و وادار کردنش به تماشای اتفاقات به جای شنیدشان و بدون هیچ کلامی، کار سختی است. ما از تماشاگران می‌خواهیم که بگویند آیا دوست دارند جای یکی از شخصیت‌ها باشند؟ چون ممکن است این اتفاق‌ها هر لحظه برای هر آدمی ‌در جهان به دلیل خودخواهی حکام رخ دهد. اتفاق شوم جنگ را مختص یک حوزه جغرافیایی نمی‌دانم. جنگ در هر سرزمینی رخ دهد، منفورترین و زشت‌ترین رویداد تاریخی آن زمان است. به همین دلیل ما از تماشاگر می‌خواهیم خودشان را جای زنانی که روی صحنه می‌بینند، بگذارند. گروه سربازان صلح این کار را به تمام زنان و کودکان ایران و جهان تقدیم کرده است.

این واکنشی را که دوست دارید، تماشاگر از خودش نشان می‌دهد؟

ما فقط یک اجرا داشته ایم و دو شب تعطیل بوده‌ایم. به همین دلیل هنوز نمی‌توانم تماشاگر چه واکنشی دارد. ولی مطمئنم این اتفاق می‌افتد. چون از طریق صفحه‌های مجازی این واکنش‌ها را دریافت می‌کنیم. حتی بازیگران حرفه‌ای تئاتر پیام داده‌اند که دوست دارند نقش یکی از این زنان و حتی بازیگر ناشنوایمان را بازی کنند. ما در کار یک بازیگر ناشنوا داریم که سئوال اول را اصلا با زبان اشاره از تماشاگر می‌پرسد. ما برای احترام به او شاید برای اولین بار در تاریخ تئاتر ایران در پایان نمایش و در رورانس، اصلا صحبت نمی‌کنیم. چون او پشت ما ایستاده و اگر حرف بزنیم او نمی‌شوند. برای همین همه صحبت‌ها روی پرده پشت صحنه تایپ می‌شود.