چرا رقص و آواز پیرمرد رشتی با آن صدای خش‌دار و لهجه شمالی گوشه خیابان درحالی‌که جمعی از مردم، دورش را گرفته بودند و با او همنوا شده بودند، پربازدید شد؟


چه چیزی در این رقص و آواز محلی جذاب بود مگر؟ معنی اشعارش یا پایین و بالا پریدن و چرخ‌زدن پیرمرد رشتی؟ مردم چه معنایی می‌فهمند از این واقعه، چه جذابیتی در آن می‌بینند؟
همه‌چیز در این صحنه چند دقیقه‌ای یک معنایی دارد؛ این معنا را به‌سادگی می‌توان درک کرد و این معناست که با همه سادگی‌اش هماورد می‌طلبد. این معنا چیست؟ این معنا بروز و ظهور نشاط و امیدی است که در دل این مردم نمی‌میرد؛ شادی‌ای که در اوج سختی‌ها مرد و زن ایرانی احساسش می‌کنند؛ نه چون باهوش نیستند و نمی‌دانند، نه، می‌فهمند و می‌دانند خیلی چیزها را. اینها مثل انسان غربی مست نمی‌کنند و عقل را تعطیل نمی‌کنند تا شاد باشند و درد را فراموش کنند. نه. طعم این شادی بالکل با شادی‌های دنیای ساسی فرق می‌کند. دست بر قضا مردم ایران اتفاقا چون خیلی می‌فهمند، شادند.
آنها می‌فهمند منشأ شادی کجاست؛ «قل بفضل‌الله و برحمته فبذالک فلیفرحوا هو خیر مما یجمعون». ایران است و ایمانش، ایران است و صبرش، ایران است و حرکتش، اینها همه ظهور فضل الهی است و نور هدایت قرآنی است که باعث شادی می‌شود و این شادی برتری است. برتر از شادی‌ای که همه زرق و برق مال و منال بی‌روح کودک‌کش غربی به همراه می‌آورد.
حالا معلوم می‌شود رقص پیرمرد رشتی، چطور معرکه «ساسی‌مانکن» را به هم زد؛ چراکه نه. این دو فاصله‌شان «زمین» تا «آسمان» است. «زمین تا آسمان»
رقص ساسی‌مانکن با تعطیلی عقل آغاز می‌شود و از آن هم بالاتر؛ با کنارگذاشتن «هویت»؛ یک حقیقت وارداتی مشمئزکننده. او زبان ما نیست، ولو به فارسی خوانده می‌شود. او زبان دشمن است؛ زبان شیطان. معلوم بود که دشمن جنایتکار غاصب پشتیبانی‌اش می‌کند، مردم او را نگاهش می‌کردند؛ همانطور که کثافت‌کاری اسرائیل را نگاه می‌کنند.
رقص پیرمرد رشتی اما صدای بومی خودمان است؛ همین مردم‌مان. همین‌ها که درد می‌کشند و زیر فشار تحریم‌ها و بی‌تدبیری‌ها سال‌هاست که کمرشان خم شده اما حاضر نیستند زیر بار اراده دشمنشان هم بروند. صدای همین‌هاست. رقص ساسی برای حمله به روح جوان و نوجوان ما بود و رقص پیرمرد برای مرهم‌گذاشتن و برای همدلی.
بدون خرج‌های آنچنانی و مرزشکنی و هرزه‌بازی و کثافت‌کاری، خیلی ساده، گوشه یک خیابان کنار مغازه، با حضور جمعی از رفقا. همان‌ها که خیلی وقت است کار و کاسبی، چنگی به دلشان نمی‌زند، آمدند و کل بازی چرک غربی ساسی را کنار زدند.
ساسی آمده بود که بگوید نه فسادها و کم‌کاری‌هایتان، نه دولت‌تان، نه حکومت‌تان، نه هیچ‌کدام بلکه هویت‌تان را باید تمسخر کرد. رقص ساسی نماد تحقیر بود و تعطیل هویت و رقص پیرمرد رشتی نماد نشاط و امید جوشیده از جان مومن همین مردم.
آری، مدت‌هاست طرف مقابل این مردم مجبور شده سخنش را خیلی روشن و رو بگوید. مایک پمپئو، قاتل سردار مظلوم و مقتدر این مردم، آخرین سخنش این بود که این همه روی سلطنت‌طلب‌ها سرمایه‌گذاری کردیم ولی آخرش هیچ فایده نکرد، این مردم از سلطنت و ساواک و چه و چه دل خوشی ندارند که ندارند. بیچاره خیال می‌کرد حالا سراغ منافقین برود، وضعش بهتر می‌شود. نمی‌دانست این مردم اصلا با خود شما مشکل دارند، محمدرضا و رجوی و حتی امروز دیگر نتانیاهو، اینها همه‌چیزی نیستند مگر ابزار دست شما آمریکای شیطان. شما با این هویت به‌پاخاسته درگیرید و این هویت هم با شما. بقیه حرف‌ها هیچ‌یک مهم نیست.
رقص پیرمرد رشتی را دوست دارم ولو یک عده مدیر نادان، ارزش و معنای رفتار او را نفهمند. او خودآگاه یا ناخودآگاه جریان وارداتی ساسی را کنار زد. قدرت این مردم اینجاست؛ در قلوبشان، در ایمانشان.

علی مهدیان؛ استاد حوزه و دانشگاه