به گزارش همشهری آنلاین، زن ۴۷ ساله در مراجعه به پلیس برای شکایت از همسر سابقش، درباره سرگذشت خود به مشاور و مددکار اجتماعی کلانتری قاسمآباد مشهد گفت: ۱۷ سال قبل، زمانی که ۳۰ ساله بودم، با فرزین در محل کارم آشنا شدم. آن زمان من در یکی از هتلهای مشهد صندوقدار بودم و همسرم نیز کافیشاپ هتل را اداره میکرد اما همواره به خاطر نظافت محل کارمان با یکدیگر درگیری داشتیم و به مشاجرههای لفظی میپرداختیم.
چند ماه بعد فرزین آنجا را رها کرد و در هتل دیگری مشغول به کار شد، اما هنوز یک ماه بیشتر از این ماجرا نگذشته بود که مادرش را به خواستگاری من فرستاد. خیلی از این موضوع متعجب شدم و با ناباوری به حرفهای مادرش گوش میدادم چرا که من هیچ علاقهای به او نداشتم و از سوی دیگر فرزین ۷سال از من کوچکتر بود.
با وجود این، پیامها و تلفنهای او شروع شد و با ابراز علاقههای محبتآمیز به این ازدواج اصرار کرد. او مدعی بود سن و سال من هیچ اهمیتی برایش ندارد و عاشق نجابت من شده است.
- یک مرد برای زنم نامه عاشقانه مینویسد | کشف دست نوشته عاشقانه در حیاط خانه | موبایلش را که باز کردم، دیدم...
- ازدواج عجیب دختر جوان با خواستگار خواهرش | میترسم به خانه آن مرد برگردم ؛ ۴ ماه است کتک میخورم!
با پافشاریهای فرزین بالاخره پای سفره عقد نشستم ولی او در هیچ کاری دوام نمیآورد و هر جا چند ماه بیشتر کار نمیکرد تا اینکه بالاخره با کمک اطرافیان و مادرم خودش به طور مستقل کافیشاپی را در منطقه احمدآباد راهاندازی کرد و به درآمد خوبی رسید. ولی این خوشبختی خیلی طول نکشید چراکه هوای اروپا به سر شوهرم افتاد و او همه سرمایهاش را برای مهاجرت جمع کرد و ما در حالی به طور غیرقانونی وارد ترکیه شدیم که ۲ دخترم نیز دوران کودکی را میگذراندند.
ابتدا شرایط سختی را سپری میکردیم چراکه به زبان ترکی آشنا نبودیم و همسرم برای پیدا کردن کار مشکل داشت اما بالاخره به خاطر اینکه آشپز ماهری بود در یک رستوران مشغول کار شد و خیلی زود پیشرفت کرد. نداشتن کارت اقامت مشکل اصلی ما بود و هر بار که فرزین مرا کتک میزد، بلافاصله با تماس همسایگان پلیس به سراغش میآمد و باید او را به ایران بازمیگرداندند که من هم مجبور به گذشت میشدم تا زندگیمان تباه نشود.
بالاخره نتوانستم این وضعیت را تحمل کنم و در حالی به همراه فرزندانم به ایران بازگشتم که همسرم همچنان در ترکیه ماند و من با جدایی از فرزین زندگی جدیدی را شروع کردم تا اینکه ۲ سال بعد او نیز به ایران بازگشت و در یک منزل اجارهای زندگیش را شروع کرد.
دخترانم نیز گاهی برای دیدار پدرشان به منزل او میرفتند و من با این موضوع مشکلی نداشتم به طوری که گاهی خودم برای بازگرداندن دخترانم به منزل شوهر سابقم میرفتم چراکه برخی اوقات لوازم شخصیشان را در منزل پدرشان جا میگذاشتند.
چند روز قبل وقتی سیما و شیما با هم به خانه پدرشان رفته بودند، سیما لباسهای فرم مدرسهاش را جا گذاشته بود و شیما هم به خاطر سرماخوردگی ۲ روز به مدرسه نرفته بود. به همین خاطر فرزین مدعی شد برای شیما گواهی پزشکی گرفته است. من هم برای گرفتن آن گواهی به منزل فرزین رفتم ولی با کمال تعجب فهمیدم که آن گواهی جعلی است. با عصبانیت آن را پاره کردم و فریاد زدم او به خاطر غیبتهای غیرموجهش سابقه خوبی در مدرسه ندارد و این بار با این گواهی او را اخراج میکنند. اما فرزین با مشت و لگد به جانم افتاد و با توهین و فحاشی به شدت کتکم زد و من هم به ناچار با پلیس ۱۱۰ تماس گرفتم.
با اعلام این شکایت، بررسیهای قانونی و اقدامات مشاورهای درباره این ماجرای تاسفبار با دستور سرهنگ احمد زمانی (رئیس کلانتری قاسمآباد مشهد) به مشاوران زبده دایره مددکاری اجتماعی سپرده شد.