همشهری آنلاین - الناز عباسیان: سالهاست که دیماه نامش با کربلا و شهدای غواص گره خورده است. ۳۷ سال سرمای استخوانسوز از اروند گذشت و اما داغ غواصهای خطشکن سرد نشد. گردانهای غواصی که به دل آب زدند و شدند دریادل… کربلایی به راه انداختند که هنوز که هنوز است فاو و راسالبیشه و امالرصاص به شجاعتشان میبالد. اروند خروشان و وحشی کی به خود این سیلاب خون و آتش را دیده بود؟ به بهانه سالروز دو عملیات کربلای ۴ و ۵ و روز بزرگداشت مادران و همسران شهدا، سراغ مادر شهید غواص «مرتضی میلانی» از شهر ارومیه رفته و حدیث دلتنگیاش را به تقریر درآوردیم. در این گفتوگو برادر شهید که خود از فیلمسازان باتجربه کشور است مادر را همراهی میکند تا مرور خاطرات دور و تلخ گذشته، خاطرش را مکدر نکند.
نفسهایی که غنیمتاند
شاید هیچ زمان دیگری مثل این دهه برای فعالان حوزه دفاعمقدس حساس نباشد. هرچند روز یکبار یک نفس از نفسهای گرم و عزیز مادران و پدران شهدا خاموش و آنها آرامآرام از کنار ما دور میشوند و ما بهترین گواهان، شاهدان و راویان خاطرات شهدا را از دست میدهیم. البته از همکاریهای اعضای دیگر خانواده شهیدان هم نمیتوان ساده گذشت اما نفسهای گرم این پدران و مادران و البته راویان حاضر در جنگ را باید غنیمت بشماریم که زمان به ضرر ما پیش میرود. در میان خانوادههای شهدای غواص هم کم نبودند پدران و مادرانی که پرکشیدند و چه توفیقی بهدست آوردیم که از خطه سرسبز ارومیه مادر شهید مرتضی میلانی همصحبت ما شد. درست در روزهایی که قرار است راهی سفر کربلا شود؛ کربلایی که راهش را جوانهایی چون مرتضای او با خون پاک خود باز کردند. حاجیه خانم معصومه میلانی با لهجه زیبای آذریاش از مرتضی برایمان میگوید: «پسر اولم بود. درسخوان بود و همیشه نمرههای بالا میگرفت. همزمان در پایگاه بسیج محلهمان همراه پدرش فعال بود. همسرم مرحوم حاجرمضان از مبارزان فعال در دوره انقلاب در ارومیه بود. شهر ما قبل و بعد از انقلاب، خیلی از طرف کوملهها و منافقین در خطر و درگیری زیاد بود. همسرم با عدهای انقلابی، خودجوش گروههای امنیت در شهر راه انداختند. پا به پای او مرتضی هم در مسجد و محله انجمنهای اسلامی راه انداخت. علاقه زیادی به امام(ره) داشت تا جاییکه سال ۶۱ با پدرش از ارومیه رفتند جماران دیدن امام(ره). این دیدار جرقهای شد برای حضور جدیاش در جبهه.»
بیتفاوت نماند
مرتضی سال ۱۳۶۲ در پادگان خوی آموزش نظامی دید و سالبعدش در ۱۵ سالگی برای نخستین بار به جبهه اعزام شد. مادر از آن روزها میگوید: «اولش مخالف بودیم و میگفتیم بمان و درس بخوان. سن تو برای جبهه کم است. از مرتضی اصرار و از ما انکار. اما نمیدانم چه شد که با زبان نرمش ما را متقاعد کرد که برای دفاع از سرزمین و ناموس و دین اسلام به جمع رزمندگان ملحق شود. یادم هست به پدرش گفت: میدانم مرا دوست دارید اما من هم کشورم را دوست دارم. نمیتوانم در برابر تجاوز به خاک میهنم بیتفاوت باشم. با آنکه سن و سال کمی داشت اما در جزایر مجنون در سال ۶۳ همپای رزمندهها جنگید. خیلی کم به مرخصی میآمد. جوری رفتار میکرد که به ما بفهماند به ماندش عادت نکنیم اما مگر میشود دل کند از پاره تن.»
غواصی در سرمای استخوانسوز
شهید میلانی سال ۱۳۶۴ در عملیات والفجر ۸ حضور داشت و سال۱۳۶۵ در دورههای غواصی حبیببن مظاهر شرکت کرد و در آن روزهای سرد سال آموزشهای طاقتفرسایی را متحمل شد. او در عملیات کربلای ۴ بهعنوان غواص حضور داشت و از ناحیه پا مجروح شد. مدتی بستری شد و بعد با تنی زخمی با گردان حضرت قاسم(ع) خودش را به مرحله سوم عملیات کربلای ۵ رساند.
برادر، سبقت ممنوع!
مادر از ماجرایی که همرزم پسرش از شوخطبعی مرتضی در عملیات کربلای ۵ تعریف کرده برایمان میگوید: «یکی از رفقای مرتضی میگفت باید مسیری را به سمت اسکله حرکت میکردند. دوست مرتضی از او جلو میزند و او پشت سرش میگوید برادر، سبقت ممنوع!. دوستش برمیگردد و میبیند او بهخاطر زخمی بودن پایش...» مادر به اینجا که میرسد دلش تاب نمیآورد. به پهنای صورتش اشک ریخته و سری تکان میدهد. بعد با گوشه چارقدش دستی بهصورتش میکشد و با صدای گرفته به زبان آذری قربان صدقهاش میرود: «بالام ننه اولسون… سوخدا...غربت ده نه لر چکدون (پسرم بمیرم برات، تو سرما تو غربت چهها کشیدی.)»
وقتی در عملیات کربلای ۴ مجروح شد برای گذراندن دوره بهبودی به ارومیه بازگشت. این روزها مصادف شد با بمباران شهر ارومیه در بهمن سال۱۳۶۵. مادر به این خاطره اشاره میکند: «دشمن قرارگاه حمزه در ارومیه و در فاصله نزدیکی منزل ما را بمباران کرد. خیلی از مردم شهر را ترک کردند. مرتضی به کمک دوستانش نزدیک ۱۰ روز برای حفاظت از مال مردم و امنیت شهر در ارومیه ماندند. حتی تعدادی از نانواییها را بسیج کردند تا برای مردمی که در شهر ماندند نان بپزند. شهر که به حالت عادی برگشت عزم رفتن به جبهه کرد. جوان رعنایم رفت و پیکر خونینش برگشت. دخترم داغ جوان سخت است اما وقتی به مسیری که مرتضی انتخاب کرده فکر می کنم، سرم را بالا میگیرم و افتخار میکنم به او.»
عروج دستهجمعی ماهیها
از اینجا به بعد دیگر بهخود اجازه نمیدهیم با مرور خاطرات روزهای سخت، مادر را ناراحت کنیم. حرف را عوض میکنیم و در این کار مجتبی، برادر شهید، هم به کمک ما میآید. او از خاطرات برادر بزرگترش اینطور میگوید: «روزهایی که مرتضی در شهر بود باز هم خودش را با کارهای مرتبط با جبهه و جنگ مشغول میکرد. یادم هست مرحوم پدرم یک طبقه از خانهمان را در اختیار مرتضی گذاشته بود تا راحت و با تمرکز درس بخواند. سالهای آخر دبیرستان بود و دوست داشت مرتضی دانشگاه شرکت کند. اما شرایط کشور بهگونهای بود که دغدغههای جوانان وطن رنگ و بوی دیگری گرفته بود. اتاق او عملا تبدیل به پایگاه دوم رزمندگان شده بود و بعد از پایان عملیات وقتی چند روزی به مرخصی میآمد با دوستانش آنجا جلسه و دیدار داشتند. جوانهایی چون شهید علی حمداللهی، شهید جلیل موذن، شهید باقرنیکزاد، شهید رسول تعاون، شهید اسلام عیسیلو، شهید منصور همتی، شهید درستکار، شهید غفاری آذر که همگی دوستان مرتضی بودند در کربلای ۵ در یک نقطه از منطقه و در عرض چند دقیقه در کنار همدیگر شهید شدند.»
خفته در خاک با لباس غواصی
عملیات کربلای ۵ که از ۱۹ دی ۱۳۶۵ آغاز شده بود به مرحله تکمیلی در اسفندماه همان سال رسید و مرتضی در این عملیات در سن ۱۷ سالگی با گردان حضرت قاسم به همراه ۱۳ نفر از همرزمان صمیمیاش به شهادت رسید. او نخستین و تنها شهید شهر ارومیه است که با لباس غواصی به خاک سپرده شده است. برادر شهید از علت آن میگوید: «مرحله سوم عملیات کربلای ۵ عملیاتی آبی و خاکی بود و بسیاری از رزمندهها که حتی غواص هم نبودند لباس غواصی به تن داشتند اما برادر من غواص آموزش دیده بود به همینخاطر بعد از شهادتش به احترام سالها غواصیاش با همان لباس و تنی زخمی به خاک سپردند. البته پیکر تعدادی از غواصهای شهر هم بازنگشت.»
غواصهای وصفنشدنی
میلانی در ادامه خاطره عجیبی از گردان غواصان تعریف میکند و میگوید: «یکی از فرماندهان گردان میگفت برای بازکردن معبری در حال حرکت به سمت دشمن بودند. قبل از عملیات، معبرها شناسایی شده بود اما در زمان عملیات به معبری برخورد کردند که بعد از شناسایی توسط دشمن ایجاد شده بود. مشورت کرده و تصمیم گرفتند یکی از رزمندگان روی مینها برود تا نیروها با عبور از او به سمت دشمن حمله کنند. فرصت کم بود. رزمندهای داوطلب شد و روی مینها رفت و رزمندگان از روی او عبور کردند. همه نیروها از آن مانع عبور کردند به غیر از یکی از رزمندگان! از او نیز خواهش کردند تا عبور کند اما اصرار داشت تا پیکر شهید را به پشت جبهه برساند. به او گفتند پشتیبانی برای انتقال پیکر او اقدام میکند قبول نکرد! وقتی علت اصرارش را پرسیدند سرش را به پایین انداخته و گفت آن شهید پسرم هست! در آن مدتی که در کنار همدیگر بودند، عهد کرده بودند تا نگویند پدر و پسر هستند. ما چنین انسانهایی در جبهه داشتیم که در مکتب امام(ره) پرورش یافته بودند و تربیت آنها حاصل لقمههای حلالی بود که پدرها به فرزندان داده بودند.»
او در ادامه به نقلقولی از سردار محمدتقی اصانلو از فرماندهان جنگ در وصف مجاهدت غواصان اشاره کرده و میگوید: «ایشان تعریف میکردند که در عملیات هوا بهشدت سرد بود، یکی از رزمندگان زنجان بهعنوان غواص در داخل آب حضور داشت و پس از اتمام تمرین از آب بیرون آمد. در همان لحظه دستهای آن نوجوان غواص را دیدم که از شدت سرما کبود شده بود. دستهایش را از دیگران مخفی کرد و من تعجب کردم! از او خواستم تا در کنار آتش بیاید تا گرم شود اما نپذیرفت و به نماز ایستاد.» بهراستی غواصهای شهید وصفنشدنی بودند. آنها به این باور رسیدند که باید دشمن را به زانو دربیاورند و همینطور هم شد.
با گفتن این روایت، خاطرهای از یک مادر برایمان زنده میشود. در حاشیه کنگره بزرگداشت شهدای غواص در کیش، مادری از شهدای زنجان تعریف میکرد: «پسرم روماتیسم داشت و آب برایش مثل سم بود. حتی به توصیه دکتر باید کوتاه حمام میرفت. یکبار وقتی از جبهه برای مرخصی آمد دیدم پوست دست و پاهایش قرمز شده. گفت حساسیت کردم خوب میشود. برای کم شدن درد و التهاب پنهانی از من پماد روی آنها میمالید. بعد شهادتش فهمیدم به اصرار خودش رفته شنا یاد گرفته و غواص شده... هنوز که هنوز است وقتی سوز سرما را حس میکنم وقتی آب سرد به بدنم میخورد یاد او میافتم و آب میشوم از غصه...»
خطشکن جبهه فرهنگی
برادر شهید که در حوزه فیلمسازی تبحر داشته و در کارنامه کاریاش چندین مستند برگزیده دارد معتقد است خانوادههای شهدا باید جزو خطشکنان جبهه فرهنگی باشند. مجتبی میلانی میگوید: «چون ما تعلق خاطر داریم باید برای معرفی شهدا گامهای اساسی برداریم و پیشقراول این مهم باشیم. در حوزه دفاعمقدس فعالیت من اقتصادی نبوده بلکه دلی است. زمانی که در صدا و سیما حضور داشتم توانستم چندین اثر برای شهدا بسازم.» او حماسه ماندگاری ساخته که آزادسازی شهر اشنویه توسط مهدی باکری و شهید صیاد شیرازی را روایت میکند. همچنین «عملیات لیلهالقدر» و مستند «سکوت آب و خاک» را در ۱۳ قسمت به تولید رسانده و شهدای دیگر شهرها را نیز معرفی کردهاست.
معرفی مستند
«سکوت آب و خاک»؛ روایتی از غواصان خطشکن
«سکوت آب و خاک» عنوان فیلم مستندی است که گوشهای از زندگی و رشادتهای گردانهای غواصی و عملیاتی آذربایجان غربی را به تهیه کنندگی مجتبی میلانی و کارگردانی کاظم خیرخواه و با تصویربرداری فرهاد کنعانی به تصویر کشیده است. این مستند ۱۲۰ دقیقهای که برای پخش از رسانه ملی تهیه شده نگاهی روایی به عملیات کربلای ۵ تحت محوریت لشکر عاشور داشته و حاوی آثار و مستنداتی از شهدای غواص و جوان آذربایجان غربی است که بعضاً نیروهایی با سن ۱۴ تا ۲۲ سال را شامل میشد که در ۲ عملیات کربلای ۴ و ۵ حماسهآفرینی کرده و شهید شدند. تهیهکننده این فیلم مستند درباره اثرش میگوید: «مقام معظم رهبری براساس شناخت دقیقی که از آذربایجان غربی دارند این منطقه را سرزمین مجاهدتهای خاموش خطاب کردهاند بنابراین متولیان برنامههای مرتبط با پاسداشت یاد و نام شهدا باید تلاش کنند که آثار مستند در قالب فیلم و عکس یا برگزاری یادوارههای شهدا، مجاهدتهای مردمان این خطه از کشور را بیش از پیش معرفی کنند. یکی از مظلومترین شهدای غواص از اهالی روستای رند شهرستان ماکو است که براساس روایت فرماندهان و همرزمان خود برای لو نرفتن عملیات خود را فدایی کرده تا دیگر رزمندگان بتوانند عملیات را براساس برنامه پیش ببرند.» برای تماشای این مستند پیشنهاد میکنیم به پلتفرمهای نمایش آنلاین فیلم مراجعه کنید.
درنگ
سردار حاجقاسم سلیمانی:
کربلای۴ فریب نبود فریب شد
چند سالی است که بحث درباره عملیات کربلای ۴و ۵ داغ است و نظرات زیادی بیان شده و در این میان سردار دلها حاجقاسم سلیمانی معتقد بود عملیات کربلای۴ فریب نبود فریب شد: «عملیات کربلای۴ جزو عملیات اصلی بود اما اینکه چرا عملیات لو رفت، باید بگویم جمعی تصمیمگیرنده برای جنگ بودند و منطق نظامی وجود دارد و ما در همه عملیاتها نسبتی از لورفتگی را داشتیم. وقتی هنگام عملیات کربلای۴ با مواجهه شدید دشمن روبهرو شدیم و فهمیدیم امکان مقابله و عبور از امالرصاص وجود ندارد، تصمیمگیری شد که عملیات متوقف شود، تصور دشمن از هنگام انجام عملیات کربلای۵ که ما توانستیم خود را کناره بصره برسانیم، این بود که کربلای۴ عملیات فرعی بوده و این تصور در دشمن وجود داشت. تنها پس از اجرای عملیات کربلای۵بود که عملیات کربلای ۴ در ذهن دشمن به یک عملیات فریب تبدیل شد.»
درنگ
سرلشکر حسین سلامی:
عملیات کربلای ۴و ۵ سرنوشت جنگ را تغییر داد
سرلشکر حسین سلامی فرمانده کل سپاه پاسداران معتقد است ۲ عملیات کربلای۴و۵ متصل به هم بودند که بدون هم به موفقیت نمیرسیدند و توانستند سرنوشت جنگ را تغییر دهند. او میگوید: «در جنگ هر کشوری که از حمایت سیاسی و تسلیحات و نظامی و قدرت بیشتری برخوردار است به پیروزی نزدیکتر است، قاعده رایج هم همین است، در دفاعمقدس نیز همه شاخصهای ظاهری قدرت در اختیار دشمن ما بود اما نتیجه معکوس شد و دفاعمقدس قاعده عمومی و تفکرات جهانی را بر هم زد. عملیات کربلای ۴و۵ تصویر یک استراتژی از کارانداختن ماشین جنگی عراق بود که منجر به صدور قطعنامه ۵۹۸ شد. این دو عملیات توانستند مثل یک تیر خلاص بر پیکر ارتش بعث عراق عمل کنند و شهدای این عملیاتها نقشآفرین بودند.»