از اینرو نهادی با عنوان اقلیتها و بومیان در سال 1994 در این سازمان تأسیس شد تا امکان پرداختن کامل به مسائل مربوط به بومیان و اقلیتهای ملی، نژادی، مذهبی و زبانی را فراهم سازد.
در جریان برگزاری کنفرانس حقوق بشر و محیط زیست در 23 و 24 اردیبهشت، جولیان برگر، رئیس بخش اقلیتها و بومیان دفتر کمیساریای عالی حقوق بشر ملل متحد نیز در شمار دعوتشدگان بود. گفتوگویی با او انجام شده که در پی میآید.
- موضوع جوامع محلی تاکنون تا چه حد برای سازمان ملل مطرح بوده است؟
در هر مجموعهای 2 گروه آدم وجود دارد: بیتفاوتها و فعالها. همین موضوع درباره بخش خصوصی، دولتها و سازمانها هم صادق است؛ یعنی بسیار مهم است این موضوع را تشخیص دهید که همواره کسانی هستند که واقعاً کار میکنند، در مقابل کسان دیگری که هیچ کاری نمیکنند. در پاسخ به پرسش شما در این خصوص که مردم محلی یا حتی سازمانهای غیردولتی چقدر برای سازمان ملل اهمیت دارند باید بگویم که برای برخی بسیار مهم و برای برخی دیگر مطلقاً بیاهمیت است. در نتیجه این موضوعی است که کاملاً به شخص بستگی دارد. مثلاً بسیاری از اشخاصی که من با آنها کار میکنم اصلاً هیچ تمایلی به برقراری هیچگونه ارتباطی با سازمانهای غیردولتی یا جامعه مدنی ندارند.
- یعنی بیشتر مایلند با دولتها کار کنند؟
بله. آنها در سازمانهای بینالدولی کار میکنند و میگویند: بله، خب ما نمیخواهیم بهکسی بیاحترامی کرده باشیم اما ارتباط با این گروه از آدمها در حیطه کاری ما نیست. ولی برخی دیگر که خودم هم جزو آنها هستم قضیه را اینطور میبینند که تنها شیوه پیش بردن کارها در سازمان ملل هنگامی است که از طرق برونسازمانی به دولتها فشار وارد آید. ما انتظار نداریم دولتها به میل خودشان کاری انجام دهند. بدون جامعه مدنی، این فشار بر دولتها وارد نمیشود.
درخصوص جوامع محلی که یک مورد بسیار خاص محسوب میشود، بدون حضور گسترده مردمی، برگزاری نشستهای متعدد و اصرار بر مطالبه -که من راه را برای همه اینها هموار میکنم و سعی میکنم بسیاری از اشخاص را دور هم و در محل نشست جمع کنم- به هیچ ترتیبی نمیتوان کارها را در سطح بینالمللی پیش برد. بنابر این جوامع محلی، یک مورد بسیار خوب است که نشان میدهد چگونه نهادها و اشخاص گوناگون جامعه مدنی با استفاده از لابی کردن و حضور فیزیکی خود در سازمان ملل میتوانند در اجرای خواستهها تأثیرگذار باشند.
وقتی موضوع یک سازمان بینالمللی مطرح است، بهوجود آوردن چنین فضایی کاملاً معنادار و ضروری است. در چنین فضایی فقط مسائل زیستمحیطی مطرح نمیشوند بلکه موارد گوناگون دیگری همچون مسائل حقوق بشری، حقوق کودکان و... نیز مطرح میشود. در یک مورد مربوط به جوامع محلی متنوع، یکی از تجربههای موفق من به زمانی مربوط میشود که یک سخنگاه مشترک تأسیس کردم و ما در جریان گردهمایی نمایندگان این جوامع در کنار هم هرگز شاهد هیچگونه مشاجره یا درگیری نبودیم.
در حالی که بین آنها اختلافنظر وجود داشت که از آن مطلع بودم اما وقتی آنها پیش من آمدند و هر یک خواسته خود را بدون مشاجره و درگیری مطرح کردند معلوم شد که خواسته آنها صدور یک بیانیه است. دولتها در بسیاری موارد میخواهند جوامع محلی را استثمار کنند اما اگر این جوامع بهخوبی با یکدیگر هماهنگ و متحد باشند دولتها چگونه میخواهند آنها را استثمار کنند؟ تصور میکنم در سطح ملی هم اگر ما جوامع محلی را با یکدیگر متحد کنیم نیروی بسیار بیشتری بهوجود خواهد آمد.
- تصور شما از وضعیت جوامع محلی در ایران چیست؟
نمیدانم. واقعاً نمیتوانم در این مورد چیزی بگویم. خیلی دوست دارم که یکی دو ماه در ایران بمانم، مسافرت کرده و با مردم نشست و برخاست کنم. من در این 2 روز و در جریان برگزاری کنفرانس، تنها با گروهی از تحصیلکردهها و متخصصها تماس داشتم. در اینجا اقلیتها متنوع هستند و من زیاد درباره آنها نمیدانم. اما از گفتههای برخی سخنرانان کنفرانس اینطور استنباط کردم که نوعی نگاه عمودی و از بالا به پایین نسبت به طبیعت وجود دارد؛ در حالی که بهطور معمول جوامع محلی چنین دیدی به طبیعت ندارند.
- بله و تا جایی که من میدانم اگر هم رابطهای عمودی میان انسان و طبیعت وجود داشته باشد، جوامع محلی بهطور معمول طبیعت را فرادست انسان قرار میدهند.
درست است. جوامع محلی بهطور معمول، استنباطی کاملاً متضاد با آنچه در غرب وجود دارد یا آنچه در کنفرانس شنیدم، دارند.
- آیا مسائلی مثل یکجانشینی اجباری کوچنشینان میتواند در حوزه مسائل جوامع محلی قرارگیرد؟
ما مفهومی به نام مشارکت مردم محلی کوچنشین یا نیمهکوچنشین داریم. مثلاً در آفریقا گلهدارانی وجود دارند که به همراه احشام خود جابهجا میشوند. همچنین اقوامی به نام توارگ که پیلهوران سنتی صحرای بزرگ آفریقا هستند و از شمال به جنوب و از شرق به غرب صحرای آفریقا در حرکتند. آنها به دلایل فرهنگی و برای حفظ سبک و شیوه خاص سنتی خود نیاز دارند که حقوقشان درخصوص گذر از مرزها شناسایی شود. در این مورد بحثهای مفصلی شده و البته در حقوق بینالملل هم بحثهای زیادی درباره تغییر مکان اجباری مردم یا اسکان اجباری آنها صورت گرفته است. بنابراین زمینههای کافی برای کار کردن در حوزه اینگونه مسائل کوچنشینان وجود دارد و میتوان گفت که نمیشود برخلاف میلشان، آنها را مجبور به یکجانشینی کرد. مثلاً جیپسیها در اروپا بیشتر در مباحث مربوط به اقلیتها شرکت میکنند و حقوق اقلیتها در سازمان ملل متفاوت از جوامع محلی است.
- بهطور کلی سازمان ملل برای حفظ هویت جوامع محلی در مناطق روستایی که بهناچار معیشت کشاورزی در حال نابودی است و ظاهراً برای ساکنان آنها چارهای جز مهاجرت به شهر وجود ندارد، چه راهکارهایی را پیشنهاد میکند؟
2نوع پاسخ متفاوت برای این پرسش وجود دارد؛نخست پاسخ حقوقی است و دوم پاسخ عملگرایانه. در مورد نخست، سازمان ملل سالهاست اقداماتی در باره این موضوع که وقتی مردم بهدلیل فشارهای خارجی موجود مانند فعالیتهای توسعهای و نظایر آن ناچار به ترک خانه و کاشانه خود میشوند، انجام میدهد. یعنی ما تلاش میکنیم بهنوعی حقوق مردم محلی بر زمین یا آداب و رسومشان در سطح بینالمللی شناسایی شود و هرگونه تصمیم، اقدام یا طرح توسعهای که منجر به تغییر در اینگونه موارد شود باید با اطلاع و رضایت قبلی آنها باشد؛ یعنی آنها باید به این امر رضایت بدهند.
- شما این کار را بهدلیل حفاظت از هویت آنها انجام میدهید؟
بله، حتی برخی کشورها مقررات بینالمللی یادشده را وارد قوانین داخلی خود کردهاند. همچنین برخی دولتهای دیگر از جمله بسیاری از کشورهای آمریکای لاتین کنوانسیونی را درباره مردم محلی تصویب کردهاند. در اینجا موضوع فقط محدود به رضایت نمیشود بلکه سخن از رایزنی با حسن نیت است و در غیراینصورت طرحهای توسعهای نباید در قلمرو جوامع محلی اجرا شود.
دوم، پاسخ عملگرایانه سازمان ملل به این موضوع است. در این رویکرد، سازمان ملل مستقیماً با جوامع محلی و روستایی کار میکند. پروژههای فراوانی در این خصوص وجود دارد که یکی از آنها، صندوق بینالمللی برای توسعه کشاورزی است که شبیه بانک جهانی است و برای توسعه کشاورزی با تمرکز بر جوامع کوچک، اعتبار اعطا میکند. کل این برنامه مربوط به تأمین اعتبار برای مردم بومی و جوامع محلی است.
آنها همچنین بررسی میکنند که ببینند چطور میشود جوامع محلی را در استفاده از فناوری بومی پایدار خود حمایت کرد و اینکه آنها مجبور به ترک زمینهای آبا و اجدادی خود نشوند. بنابراین 2شیوه وجود دارد؛ یکی حقوقی و دیگری شیوههای عملی خاص سازمان ملل و نهادهای فرعی آن از جمله یو.ان.دی.پی و... اما بهطورکلی سازمان ملل فقیر است؛ واقعاً فقیر است. البته بانک جهانی پولدار است اما سازمان ملل به همان اندازه فقیر است.
- یعنی این کارها برای جلوگیری از مهاجرت و حفظ هویت آنهاست؟
البته ممکن است مردم بومی به شهرها مهاجرت کنند اما هویت خود را از دست ندهند. بنابراین فکر نمیکنم مهاجرت الزاماً به معنای از دست دادن هویت باشد.
- آیا شما هم اعتقاد دارید که با گسترش جهانیسازی، نابودی جوامع محلی اجتنابناپذیر است؟
خب، این بیشتر یک پرسش فلسفی است! به اعتقاد من، فرایند جهانیسازی، خوب یا بد، مستلزم جابهجایی جوامع محلی است. فرایند جهانیسازی بهمعنای نیاز و دسترسی بیشتر به منابع است و منابع بسیاری در زمینهای جوامع بومی قراردارند. این موضوع خودبهخود موجب رویارویی میشود و در سراسر جهان مسئله جبران خسارت جوامع محلی که ناشی از این رویارویی است در ارتباط با شرکتهای خصوصی یا دولتها وجود دارد.
بنابراین هر اتفاقی که بیفتد، جوامع محلی باید هویت خود را بهعنوان مردمی متمایز بازپس گیرند. در واقع گمان میکنم جهانیسازی میتواند انگیزهای برای تحریک جوامع محلی برای بازپسگیری هویت خود شود و این کاملاً برعکس تصور اولیه مبنی بر متجانس کردن است. البته همیشه فشارهایی برای واداشتن جوامع محلی به سازگاری با شرایط جدید وجود دارد اما گمان نمیکنم که سازگاری آنها به معنای از دست دادن فرهنگشان باشد. این موضوع در مورد ایران هم صادق است.