به گزارش همشهری آنلاین، شادروان جهان پهلوان تختی کم حرف بود و خیلی کم تن به گفتگو میداد. در تاریخ مطبوعات قرن گذشته، تعداد گفتگوهایی که با تختی در نشریات منتشر شده، انگشت شمار است. همزمان با پنجاه و نهمین سالگرد درگذشت اسطوره ورزش ایران، به بازخوانی یکی از آخرین گفتگوهای غلامرضا تختی در دوران ۱۲ سال حضورش در عرصه ورزش کشتی مینشینیم. این گفتگو در شماره ۱۰۸۵ مجله اطلاعات هفتگی در تاریخ ۱۲ مرداد ۱۳۴۱ منتشر شده. تختی در زمان انجام این گفتگو ۳۲ ساله و در انتهای دوران قهرمانی خود بود. قهرمان کشتی ایران این گفتگو را در بیمارستان باهر تهران و دوران نقاهت بعد از عمل پا و فتق انجام داده. تختی از آخرین مسابقه جهانی خود یعنی بیست و یکمین دوره از رقابتهای قهرمانی کشتی جهان در تولیدو آمریکا در سال ۱۹۶۲ به ایران بازگشته بود. او در وزن ۹۷ کیلوگرم بعد از باخت به الکساندر مدود کشتیگیر پرآوازه روس مدال نقره جهانی گرفت و تیم ملی ایران در این مسابقات به مقام سوم رسید. جهان پهلوان در این گفتگو درباره عمل جراحی خود در نیویورک، آینده ورزشی و زندگی خصوصی اش با مجللی خبرنگار مجله اطلاعات هفتگی سخن گفته. ۴ سال بعد از این گفتگو غلامرضا تختی با شادروان شهلا توکلی ازدواج و ۷ سال بعد در ۱۷ دی ماه ۱۳۴۶ با زندگی وداع کرد.
یادش گرامی.
«تختی با چهره آرام و استخوانیش در حالیکه چشمهایش از پنجره آسمان را تماشا میکرد روی صندلی تکیه داده بود و من با یکدسته کاغذ و چند سئوال روبرویش نشسته بودم. میخواستم آنچه که از دو ماه پیش و بعد از مسابقات کشتی تولیدو زیر زبانم وول میزد از این مرد نیرومند، اما کم حرف بیرون بکشم. وقتی وارد اتاق تختی شدم دلم میخواست در اولین نگاه وضع مزاجی او را حدس بزنم. چه خوانندگان عزیز میدانند که تختی بعد از مسابقات جهانی در تولیدو همراه اکیپ اعزامی ایران مراجعت نکرد و در بیمارستان گراندسانترال برای عمل جراحی بستری شد. اگر چه چهره تختی باز ومثل همیشه انباشته از امید و نیرو بود، اما در اعماق صورتش آثار نقاهت بچشم میزد.
کشتی و شیشه
نخستین سئوالم از تختی این بود: آقای تختی بیماری شما چه بود و چگونه و در کجا معالجه کردید. آیا این بیماری بهکلی معالجه شده است یا خیر؟ تختی همانطور که آسمان کبود را تماشا میکرد گفت: من در بیمارستان، گراند سانترال نیویورک تحت عمل «فتق» قرار گرفتم. این بیماری از مدتها پیش مرا ناراحت کرده بود و نمیگذاشت آنطور که باید و شاید تمرین کشتی بکنم. عده ای از پزشکان هنگام معاینه مرا که صاحب عنوان قهرمانی بودم، چپچپ برانداز میکردند که انگار برایشان عجیب بود که من با داشتن این بیماری چگونه بر روی تشک رفتهام. اما بیماری و یا بهتر بگویم ناراحتی دیگر من وجود قطعات شیشه در پایم بود. چند وقت پیش بر اثر سقوط کمد و شکشتن شیشه آن چند قطعه شیشه وارد پایم شد. در اینجا چند تکه از شیشهها را بهر ترتیب از پایم بیرون کشیدند و من فکر میکردم که شاید شیشهای در پایم وجود نداشته باشد. اما بعد از مدتی پایم ناراحتیهای دردناکی پیدا کرد و معلوم شد که چند قطعه شیشه داخل پا مانده است. اما من زیاد به این موضوع اهمیت نمیدادم و در حالیکه چند قطعه شیشه داخل پایم پائین و بالا میرفت کشتی میگرفتم. ولی این اواخر آنقدر مرا ناراحت کرده بود که تصمیم گرفتم خود را از شر این همراهان مزاحم خلاص کنم و خوشبختانه در نیویورک موفق شدند این شیشههای آغشته به خون و گوشت را از پایم بیرون بکشند.
استراحت میکنم
گفتم: پس به این ترتیب دیگر ناراحتی ندارید و میتوانید از امروز به تمرینات خود ادامه دهید. تختی در حالیکه اندام سنگین خود را روی صندلی جابه جا میکرد و صدای ناله صندلی را درمیآورد گفت: من هنوز در حال نقاهت هستم. در نیویورک به من پیشنهاد شد که دوران نقاهت خود را آنجا بگذرانم ولی... در اینجا تختی لبخندی زد و گفت: بالاخره وطن و یاد وطن ما را به شهر و دیار خودمان کشید و من تصمیم گرفتم که دوران نقاهت را در کشور خودم بگذرانم. برای رفع نقاهت تصمیم دارم دو ماهی به مسافرت بروم. در اینجا تختی درباره عمل جراحی خود گفت: نکتهای که میخواستم بگویم این بود که پس از عمل جراحی بلافاصله فردای آنروز پزشکان مرا مجبور کردند که بلند شوم و راه بروم در حالی که در بیمارستان ما چنین بیماری را بعد از عمل جراحی مدتی طاق باز میخوابانند.
معلوم نیست
رفتم بر سر سئوال دیگر. از تختی سئوال کردم حالا که به وطن برگشتهاید، اولین سئوال مردم بعد از احوالپرسی این است که آیا به کشتی گرفتن ادامه میدهید؟ تختی در پاسخ این سئوال کمی مکث کرد. انگار خاطرات ۱۲ سال قهرمانی جهان، آن همه فریادها و هورای لذتبخش مردم به هنگام پیروزی در گوشش صدا میکرد. بعد نگاهش را به من دوخت و گفت: حالا نمیتوانم قطعی بگویم. بعد از استراحت باید ببینم باز هم آمادگی مبارزه دارم یا خیر. پرسیدم اگر تصمیم به ترک تشک گرفتید، آیا حاضرید بهسمت مربی به تیم ملی خدمت کنید؟ تختی باز هم به فکر فرورفت و من به وضوح در چهره اش خواندم که او از خداحافظی کردن با افتخارات روی تشک حتی اگر روزی مجبور به این کار شود، سخت ناراحت است. در جوابم گفت: آینده و بهتر بگویم وضع مزاجی من تکلیف را روشن خواهد کرد، ولی فعلا از قول من بنویسید: خیر.
خانهدار
سئوالات جدی هم مرا خسته کرده بود و هم اعصاب قهرمان جهان را در هم پیچیده بود. تصمیم گرفتم سئوال دیگری که زیر زبانم وول میزد و با سماجت میخواست خودی نشان بدهد، مطرح کنم. گفتم: آقای تختی قبل از آن که به آمریکا بروید در اینجا و در گوشه و کنار صحبت از این بود که تصمیم دارید تجرد را ترک گوئید و مثل اغلب مردان حلقه اسارت را برگردن بیفکنید. قهرمان جهان زد زیر خنده و گفت: معلوم نیست حلقه، حلقه اسارت باشد؛ و بالاخره تختی موضوع را رسما تائید کرد و گفت: بله میخواهم زن بگیرم. گفتم: دختری را سراغ کردهاید؟ کسی را شیرینی خوردهاید؟ خندید و گفت: نه. گفتم لابد بدنبال دختر دلخواه خود در جستجو هستید؟ گفت: بله همینطور است. گفتم: چه نوع دختری را میپسنیدید؟ مو بور؟ مو طلایی؟ یا سفید؟ تختی در حالیکه غشغش میخندیدگفت: برای من قیافه و رنگ مو و چشم تفاوتی ندارد. ما اهل باطن هستیم برادر. من دنبال دختری میگردم که نجیب و خانهدار باشد. گفتم: خدا نصیب کند. بنابراین باید گوش بزنگ باشیم که خبر جشن عروسی شما اعلام شود.
قهرمان روس
دلم میخواست درباره آخرین کشتی تختی با قهرمان روس که در نهایت بدشانسی بنفع قهرمان روس تمام شد سئوالی بکنم. تختی در این موردگفت: من نمیخواهم قدر و ارزش رقیب خود را پائین بیاورم. اما آن شب هیچ چیز به نفع من نبود. من در همان شب فینال و قبل از این که با حریف گردن کلفت خود روبرو شوم با دو قهرمان دیگر که یکی «اتلی» قهرمان معروف ترک بود دست و پنجه نرم کردم و کاملا خسته شده بودم. دو بیماری من وبال گردنم بود و از طرفی قهرمان روس هم از نظر قرعه شانس آورده بود و مثل من خسته نبود و من در نهایت خستگی و با چنان وضعی روی تشک رفتم و با او مساوی کردم. اما چون ۵۰۰ گرم وزن من بیشتر بود او را برنده اعلام کردند.
اگر شما بروید
گفتم یک سئوال دیگر. گفت بفرمائید. گفتم اگر شما روزی کنار بروید چه کسی را برای وزن هفتم شایسته میدانید؟ گفت: در تیم ملی ایران کسانی هستند که بتوانند در وزن هفتم کشتی بگیرند و شایستگی خود را نشان بدهند. اما «کیایی» که فعلا در وزن هفتم کشتی میگیرد آمادگی دارد و خوب کشتی میگیرد.
نظم و آزادی
گفتم: این هم آخرین سئوال است. گفت: حاضرم. گفتم از سفر آمریکا چه خاطره خوشی دارید؟ گفت: خاطره به خصوصی ندارم؛ که برایتان تعریف کنم. اما توجه دانشجویان و ایرانیان مقیم آمریکا مرا خیلی خوشحال کرد. درباره آمریکا باید بگویم که نظم زندگی مردم و آزادی زندگی آنان مرا مفتون خود کرده است. در اینجا با قهرمان معروف جهان غلامرضا تختی خداحافظی کردم تا در آینده باز هم خبرهای تازه ایی از او بگیرم.»