همشهری آنلاین: کمدی «ویلای ساحلی» آخرین فیلم کیانوش عیاری که رضا عطاران و پژمان جمشیدی بازیگران اصلیاش هستند، با واکنشهای متفاوتی روبهرو شده است. عدهای آن را شکستی در کارنامه حرفهای عیاری در مقام کارگردانی مؤلف و صاحبسبک میدانند که از روی جبر برای گذران معاش تن به ساخته چنین فیلمی داده و عدهای دیگر آن را کمدی متفاوتی از کمدیهای موفق امسال همچون «فسیل» و «هتل» آثار مشابهشان قلمداد میکنند که به دلیل تفاوتش با جریان غالب سینمای کمدی و عادت نداشتن سینماروها به این نوع فیلم، آنقدر که باید مورد توجه قرار نگرفته است. کدامیک از این دیدگاهها در مورد «ویلای ساحلی» صحت دارد؟ بگذارید پاسخ این سوال را از طرز تلقی عیاری از کمدی با استناد به نوشتهای قدیمی از او پیدا کنیم.
جدیت کمدی
«موضوع این است که خنده موضوعی بسیار جدی است و ساختن فیلم کمدی هم عملی بسیار جدیتر از تکیه بر لودگی صرف و ساده انگاشتن کار کمیک است.» این جمله آغازین یادداشتی با عنوان دچار «دچار تشویش شدم» نوشته کیانوش عیاری در شماره ۲۴ مجله «سینماتئاتر» در مهر ۱۳۷۶ است که با وجود کوتاهی و فشردگیاش، توضیحدهنده نگاه عیاری به سینمای کمدی در آن زمان است. از همین جمله میشود تلقی عیاری از سینمای کمدی را دریافت. برای عیاری که کارش را از سینمای آزاد شروع کرده و از کارهای کوتاهش به واقعگرایی توأم با تجربهگرایی گرایش داشته، کار در ژانر کمدی و ساخت فیلم کمدی فقط در صورتی موجه بوده که عملی جدی و به دور از لودگی و سهلگیری باشد. عیاری که همواره در اغلب فیلمهایش به دنبال نوعی واقعگرایی مستندگونه بوده و حتی تا حدی که در چارچوب سینمای مترادف برای تماشاگر عام پسزننده نباشد، به حذف یا کنترل لحظات دراماتیک آنطور که در سینمای تجاری رایج است نظر داشته، در ساخت فیلم کمدی «روز باشکوه» هم ایدهآلی متفاوت از فیلمهای کمدی روز در سر داشته است.
رویکرد رئالیستی
در ادامه این یادداشت عیاری نگرانیاش را از گرفتار شدن در چنبره کلیشهها که ممکن بوده به فیلمش راه یابد توضیح میدهد. بازیگر اصلی «روز باشکوه» علیرضا خمسه بود که در سالهای ۱۳۶۳ و ۱۳۶۴ به واسطه حضور در مجموعه تلویزیونی «هشیار و بیدار» به عنوان بازیگر کمدی مشهور شده بود و «روز باشکوه» اولین تجربه او در سینما در نقش اصلی فیلمی کمدی به شمار میرفت. عیاری دغدغهاش را از انتخاب خمسه اینطور بیان میکند: «علیرضا خمسه انتخاب مناسبی بود که توأمان میتوانست باری را از یک دوش فیلم بردارد و باری را دوش دیگرش بیفزاید! در آن دوران اعتقاد داشتم که سیستمی مثل سینمای امریکا از آدمی مثل خمسه میتوانست هارولد لوید دیگری بسازد که هنوز هم بر این رأی پایدارم. پس تا اینجای کار علیرضا خمسه برای فیلم «روز باشکوه» موهبتی بزرگ بود. اما مشکلی که نگرانم میکرد، شهرت او به واسطه نوع نمایشهایش در برنامه تلویزیونی «هوشیار و بیدار» بود که بنا به ضرورت برنامه به اغراق و تیپسازیهای از پیش معلوم متکی بود. تلاطم درونی من تا هنگام نمایش عمومی فیلم ادامه یافت و آن گاه که اطمینان یافتم خمسه بدون توسل به هویتی که به خاطر آن در جامعه محبوبیت یافته در نقش گلآقا هم پذیرفته شده است، آرام گرفتم.
این رویکرد، یعنی ارائه هویتی رئالیستیتر از چنین بازیگری، در واقع نوع تلقی من از سینمای کمدی بود. کشاندن اجتنابناپذیر شخصیتهای فیلم به مسیری که در ضمن پیشبرد داستان ایجاد خنده هم بکند. مثل صحنه سخنرانی «گلآقا» در بالکن فرمانداری که دچار حادثه هم میشود و یا جوابگویی به ابراز احساسات مردمی که در مقابل خانه پدریاش تجمع کردهاند. این دو صحنه به مذاق تماشاگر خوش آمد و بسیار هم خندیدند و البته آن چیزی که مرا بیشتر راضی میکرد خنده صرف نبود. احتمال میدادم خنده تماشاگران مبتنی بر عناصر نهفته در صحنه است و نه بذلهگوییهای پراکندهای که از طریق واکنشهای عصبی و تحریکات فیزیکی خنده را سزارین میکنند. به دلیل چنین اداراکی کوشش بسیاری داشتم تا از دایره کمدی موقعیت به ورطه بذلهگویی و مزهپرانی سُر نخورم که البته در مواردی نتوانستم اصول خود را رعایت کنم و برخی بذلهها و مزهها و ریشخندها خود را به فیلم تحمیل کردند. گونههایی که هرگز به صورت منفرد توان نفوذ به جوهر یک فکر و ایده را ندارند، مگر برای تقویت تضادهایی که دستمایه یک کار کمدی هستند.»
کمدی از دل داستان
ارائه هویتی رئالیستیتر از خمسه که مردم با نقش «بیدار» میشناختندش و دور کردن او از این کلیشه و ساخت هویتی جدید برای او، دغدغه عیاری بوده چون اصلا نمیخواسته کار تکراری کند و از الگویی حاضروآماده که قبلا امتحانش را پس داده سود ببرد. برای عیاری مهم بوده که قبل از هرچیز شخصیتی رئالیستی و تازه بسازد که بتواند او را در داستان جدیدی قرار دهد و مخاطب هم پذیرای او باشد. همچنین، هدف عیاری این بوده که ضمن پیشبرد داستان ایجاد خنده کند. اینکه جریان روایت متوقف شود تا شخصیتها مزه بریزند و شوخی کنند و بعد دوباره روایت از سر گرفته شود، یعنی همان اتفاقی که معمولا در اغلب کمدیهای ایرانی میافتد و موقعیتهای خندهآفرین ارتباط ارگانیک با روایت ندارند، مطلوب عیاری نبوده و خوش نداشته فیلمش با این روش از مخاطب خنده بگیرد. عناصر نهفته در صحنه را میتوان شخصیتپردازی متناسب با ژانر و داستان، خلق موقعیت کمیک از دل داستان و زمانبندی درست برای اجرای شوخی توصیف کرد. چیرهدستی کارگردان کمدی در کار با این عناصر سنجیده میشود. فیلمی که شوخیهایش مدام به خارج از متن ارجاع دارد و با کاسبکاری به مسائلی که حق شوخی با آنها را ندارد، نوکی میزند و تماشاگر را به خندیدن به دمدستیترین و کلیشهایترین شوخیها عادت میدهد، خیلی زود بوی نا میگیرد. اما کمدی متکی بر روایت همیشه دیدنی است و تازه. اتحاد جماهیر شوروی سال ۱۹۹۱ از هم پاشید، اما «نینوچکا» ی ارنست لوبیچ که سال ۱۹۳۹ ساخته شده بود، هنوز دیدنی و خندهدار است. نازیها رفتند، اما «دیکتاتور بزرگ» (چارلی چاپلین، ۱۹۴۰) جاویدان شد. برای خندیدن به سهگانه «خماری» لازم نیست حتما سفر مجردی مردانه پیش از ازدواج را تجربه کرده باشید.
سزارین خنده
عیاری خنداندن تماشاگر «از طریق واکنشهای عصبی و تحریکات فیزیکی» را سزارین خنده میداند. این نوع خنده ربطی به داستان ندارد و در هر موقعیت دیگری هم ممکن است اتفاق بیفتد. یک عصبیت ناگهانی یا یک حرکت فیزیکی عجیبوغریب که مخاطب انتظارش را ندارد، در هر فیلمی با هر پیرنگ و هر سوژهای یا حتی در جمعی دوستانه که افراد قصد خنداندن یکدیگر را دارند، ممکن است. این نوع خنده پس و پیش ندارد و به این میماند که کسی در وسط بحثی جدی برای عوض کردن فضا بدون مقدمه جوکی بگوید و دیگران هم به جوکش بخندند و بعد دوباره بحث به روال قبل برگردد. اما موقعیت کمیکی که از دل روایت درآید، بر جریان روایت تا آن لحظه تکیه دارد و بر آنچه بعد از آن میآید، اثر میگذارد. به «ویلای ساحلی» برگردیم که فیلمی است که اتکای اصلیاش در خنداندن تماشاگر بر واکنشهای عصبی و تحریکات فیزیکی است. روایت ناخواسته گسسته و تکهتکه است و مدام متوقف میشود تا بازیگران با اتکای به پرسونای تکراری و کلیشهایشان تماشاگران را بخندانند. خود روایت موقعیتی ایجاد نمیکند که به بازیگر فضا بدهد که از تواناییها و خصوصیاتش برای خنداندن تماشاگر بهره ببرد. در اینجا خبری از آن جدیتی نیست که در زمان ساخت «روز باشکوه» مورد نظر عیاری بوده. رویکرد رئالیستی به فیلم به جای آشناییزدایی از دو چهره تثبیتشده سینمای کمدی، یعنی رضا عطاران و پژمان جمشیدی، به ورطه آشنای ارائه تصویری کلیشهای از طبقهای اجتماعی که درگیر فقر و نداری است، نزول پیدا کرده. خنده سزارین میشود و مزهپرانی و خوشمزگی پرسونای بازیگران تنها سرمایه فیلم برای خنداندن تماشاگر است. «ویلای ساحلی» بیش از اینکه برآمده از نگاه خاص عیاری باشد که مطمئنا از معدود کراگردانان مؤلف سینمای ایران است، بر موج موفقیت کمدیها در سینمای ایران سوار است و موفقیت در گیشه هدف اصلیاش بوده است.