همشهری آنلاین: جنگ در غزه اگرچه با تهاجم رژیم صهیونیستی جریان دارد، اما پشت صحنه جنگ غزه نام دیگری شنیده می شود، آمریکا. بسیاری آمریکا را صحنه گردان اصلی جنگ غزه میدانند و معتقدند که فرماندهی جنگ علیه غزه در اتاق مشترک آمریکا و اسرائیل قرار دارد. در ارتباط با روابط آمریکا و اسرائیل و همچنین نقش آمریکا در جنگ غزه، روزنامه همشهری گفتگویی را با «امیرعلی ابوالفتح»، کارشناس مسائل آمریکا و استاد دانشگاه داشت و نظرات وی را درباره نقش آمریکا در جنگ غزه جویا شدیم. مشروح این گفتگو به شرح ذیل است:
به تازگی روزنامه نیویورک تایمز گزارشی از تنش لفظی در گفتگوی نتانیاهو و بایدن به عنوان سران آمریکا و رژیم صهیونیستی پرده برداشت، آیا ما شاهد تنش در روابط آمریکا واسرائیل هستیم؟
آمریکا و اسرائیل در میان همه کشورها نزدیک ترین روابط را دارند، اما این به معنای عدم وجود اختلاف میان دو طرف نیست و این اختلافات نیز صرفا به حمله هفت اکتبر مربوط نیست، بلکه اختلافات دو طرف پیشینه تاریخی دارد. تقریبا از یک دهه پس از تاسیس رژیم صهیونیستی ما شاهد شکل گیری این اختلافات هستیم. ایالات متحده بویژه دموکراتها و جریان لیبرال آمریکا و دولتهای دموکرات مانند دولت بایدن و اوباما درباره آینده اسرائیل و فلسطین با جریان راست افراطی در درون اسرائیل و احزاب مذهبی و محافظه کاران اسرائیلی اختلاف نظر دارند. این اختلاف هم ناشی از این است که دموکراتها معتقدند که امنیت اسرائیل زمانی تامین می شود که در کنار اسرائیل کشوری دیگری به نام فلسطین با قرارداد صلح وجود داشته باشد، مانند همان قراردادی که اسرائیل با اردن بست و این چیزی است که دموکراتها و لیبرالهای آمریکا میخواهند. جریان راست، رادیکال، افراطی و مذهبی در اسرائیل که در حال حاضر در کابینه نتانیاهو قدرت را در دست دارند، اما با راه حل دو کشوری دموکراتهای آمریکا مخالفند و معتقدند که راه حل دو کشوری امنیت اسرائیل را تامین نمی کند و حتی برخی از آنان مانند وزیر دارایی و یا وزیر امنیت رژیم صهیونیستی خواستار اخراج فلسطینی ها و اشغال دوباره نوار غزه و اشغال کامل کرانه باختری هستند. این جاست که اختلاف اصلی میان دولت بایدن و نتانیاهو پیش می آید. همین اختلاف را در زمان اوباما هم داشتیم، اما این اختلاف به قدری نیست که آمریکا پشت اسرائیل را خالی کند و پول و تسحیلات به اسرائیل ندهد. از سوی دیگر درباره فردای پایان جنگ غزه نیز میان واشنگتن و تل آویو اختلاف نظر وجود دارد و در حالی که تیم نتانیاهو بدنبال ادامه اشغال غزه هستند، دولت بایدن از این راه حل برای غزه حمایت نمی کند و خواستار خروج نظامیان اسرائیلی از غزه پس از پایان جنگ است. در این شرایط نتانیاهو و وزرایش امیدوارند که جنگ در غزه آنقدر طول بکشد که یا بایدن کوتاه بیاید و یا دولت جدید ترامپ در کاخ سفید قدرت را بدست گیرد.
به حمایت آمریکا از اسرائیل اشاره کردید، به طور کلی نقش آمریکا را در تحولات فعلی فلسطین و جنگ غزه چگونه ارزیابی می کنید؟
اسرائیل بدون کمک آمریکا اسرائیل نیست. اسرائیل نه از نظر وسعت نه جمعیت و نه از نظر جمعیتی فاقد شاخصههای لازم برای بقا در شرایط بحران است و اگر حمایتهای آمریکا نباشد اسرائیل به شدت ضربه خواهد خورد، این را هم مقامات آمریکایی و هم مقامات اسرائیلی بارها تکرار کرده و گفتهاند که تل آویو بدون حمایت واشنگتن دچار مشکلات بزرگی خواهد شد. لذا وقتی حمله ۷ اکتبر اتفاق افتاد، بایدن با وجود اختلافاتی که با نتانیاهو دارد، اما خود را متعهد دید که به کمک اسرائیل بیاید و از شکست و فروپاشی و نابودی اسرائیل جلوگیری کند. چند روز پس از حمله ۷ اکتبر، بایدن زیر حملات موشکی حماس به تل آویو سفر کرد و آمریکا ناوهای هواپیمابر خود را برای هشدار به دشمنان و مخالفان اسرائیل به منطقه ارسال کرد تا نشان دهد که هرکس وارد جنگ شود، با واکنش آمریکا مواجه خواهد شد. آمریکا کمکهای مالی و تسلیحاتی به اسرائیل را هم افزایش داده و قطعنامه های ضداسرائیلی را وتو می کند و فرماندهان ارتش آمریکا به عنوان فرمانده میدانی و چریکی که در جنگ موصل عراق با داعش جنگیده بودند، در حال حاضر به منطقه اعزام شده تا به اسرائیل کمک کنند. گفته می شود که در جنگ غزه اتاق جنگ مشترکی با حضور فرماندهان آمریکایی و اسرائیلی وجود دارد و جنگ را فرماندهان آمریکایی و اسرائیلی به صورت مشترک با هم اداره می کنند. لذا ما با یک جنگ نیابتی مواجه هستیم که آمریکا اگرچه ورود مستقیم به جنگ غزه ندارد، اما در غزه ایفای نقش می کند. در واقع نقش آمریکا در جنگ غزه از سطح معمول نیابتی در جنگهای بین المللی فراتر رفته است و به صورت مستقیم و رسمی فرماندهان آمریکایی در کنار فرماندهان اسرائیلی در حال اداره جنگ هستند. البته اختلاف نظرهایی نیز وجود دارد، اما در کلیت و راهبرد و استراتژی بویژه درباره نابودی حماس هم آمریکا و هم اسرائیل اشتراک نظر و هدف یکسان دارند، هرچند این که اسرائیل بتواند حماس را نابود کند یا خیر بحث دیگری است.
چندی پیش در ابتدای آغاز جنگ غزه، بایدن در سفر به تل آویو گفت اگر اسرائیل وجود نداشت، ما اسرائیل را ایجاد می کردیم، واقعا اسرائیل چه اهمیتی برای آمریکا دارد؟
اهمیت اسرائیل برای آمریکا امنیتی نیست، اقتصادی و سیاسی هم نیست. اهمیت اسرائیل برای آمریکا یک موضوع اعتقادی، دینی، ایمانی و مذهبی است. گفته می شود که در آمریکا حدود ۷۰ تا ۸۰ میلیون مسیحی هستند که معتقدند که عیسی مسیح زمانی ظهور می کند که یکسری اتفاقاتی در غرب آسیا و خاورمیانه امروزی از طریق یهودی ها به وقوع افتد و این افرد در واقع کسانی هستند که اوانجیلیست ها معروفند. اوانجیلیست ها امعتقدند که جنگ بزرگی میان یهودیان و همسایگان عرب و مسلمان درخواهد گرفت. در این جنگ مسجدالاقصی و قبه الصخره نابود می شود و معبد سلیمان نبی در همان نقطه ساخته خواهد شد و جنگ آخرالزمانی شکل می گیرد و عیسی مسیح ظهور خواهد کرد. در این زمان هزار سال حکومت مسیح ادامه پیدا می کند و در پایان حکومت هزار ساله مسیح، ما به آخرالزمان می رسیم و دنیا به پایان می رسد. بنابراین اوانجیلیستها بازگشت عیسی مسیح را به یهودیان و سرنوشت فلسطین و اسرائیل گره می زنند. بنابراین ما با پدیده ای روبرو هستیم که برخی مسیحی ها بسیار متعصب تر از یهودیان بدنبال حفظ موجودیت اسرائیل هستند. این مسیحیان تشکیل اسرائیل را وعده خداوند می دانند که در کتب مقدس به قوم یهود وعده داده شده است. آقای بایدن سال ۲۰۰۸ مصاحبه کرد و گفت من مسیحی هستم، اما صهیونیست هم هستم. این تفکرات اوانجیلیستی در پروتستانها قوی تر از کاتولیکهاست، اما بایدن با وجود آن که کاتولیک است، می گوید که من مسیحی هستم، یهودی نیستم، اما صهیونیسم هم هستم و برای صهیونیست بودن نیازی نیست که کسی یهودی باشد. این اعتقاد اوانجیلیستهای آمریکایی است. در حال حاضر بخشی از مردم آمریکا که اهل سیاست هم نیستند، اما نگاه اعتقادی دارند و وجود اسرائیل را برای سرنوشت جهان حیاتی می دانند، تا جایی که رئیس مجلس آمریکا می گوید خداوند به هرکسی که به اسرائیل کمک کند، برکت خواهد داد، رئیس مجلس آمریکا از کمک به آمریکا حرفی نمی زند، بلکه می گوید کمک به اسرائیل باعث برکت می شود. این را باید کنار این بحث گذاریم که تاسیس اسرائیل آخرین مرحله پاکسازی تمدن مسیحی از وجود یهودیان بود. یعنی ۲ هزار سال مسیحیان جنگیدند که یهودیان را از اروپا پاک کنند و جنگهای صورت گرفته و هولوکاست(با هر آمار تلفاتی) و... نشانه تلاش اروپا برای خلاص شدن از یهودیان بود. در واقع تمدن مسیحی وقتی که دید نمی تواند یهودیان را بکشد، تصمیم گرفت که با تشکیل یک کشور، یهودیان را از اروپا خارج کنند. لذا پولدارهای یهودی به آمریکا رفتند و یهودیان بی پول سوار بر قایق مهاجران(مثل مهاجران امروز سوار بر قایق) روانه فلسطین شدند. لذا اگر اسرائیل وجود نداشته باشد، یعنی یهودیان دوباره باید برگردند به حوزه تمدن مسیحی در اروپا و جنگ مسیحی و یهودی باردیگر شروع خواهد شد. لذا غربی ها و بویژه اروپایی ها با هدف حفظ اسرائیل هر کاری را انجام می دهند، نه به این دلیل که اسرائیل دارای دموکراسی و ارزشهای مشترک با غرب و پیشرفته است، بلکه به این دلیل که از منظر اروپایی ها فقدان اسرائیل یعنی شروع دوباره دعوای مسیحی و یهودی و از منظر آمریکایی فقدان اسرائیل یعنی به عقب افتادن بازگشت عیسی مسیح. برای همین غربی ها برای حفظ اسرائیل بسیار مصر هستند. در آمریکا فردی بنام «پترا پرسون» از رهبران اوانجیلیست در آمریکاست و سال ۲۰۰۴ که اسرائیل در دو دوره شارون از غزه عقب نشینی کرد، او نزد شارون رفت و گفت که شما حق نداشتید از غزه خارج شوید، چون خروج شما بازگشت عیسی مسیح را به تاخیر می اندازد. لذا این فرد آمریکایی حتی از آریل شارون هم صهیونیست تر و تندروتر بود. از این منظر حفظ اسرائیل برای اروپا و آمریکا بسیار مهم است. در عین حال مباحث امنیتی، اقتصادی و سیاسی و... نیز در حمایت آمریکا از اسرائیل مهم است، اما مهمتر از این موضوعات، مسائل عقیدتی است که حفظ اسرائیل را برای اروپا و آمریکا مهم کرده است.
پس با توجه به توضیحات شما که وزن مسائل عقیدتی و ایمانی را در حفظ اسرائیل برای غرب مهم می دانید، جایگاه و نقش لابی های اسرائیلی در غرب و بویژه در آمریکا را چگونه ارزیابی می کنید؟ آیا نقش اوانجیلیست ها خیلی مهم تر از نقش لابی «آیپک» در حفظ منافع اسرائیل در آمریکاست؟
به نظرم بزرگترین سرمایه اسرائیل در آمریکا نه پول لابی و نه نخبه ها و نه ثروت یهودی و نه دانشگاه هاست، بلکه این عقبه قدرتمند اعتقادات آمریکایی هاست که برای حفظ نفوذ اسرائیل در آمریکا مهم است. اگر پول را در حفظ نفوذ اسرائیل در آمریکا مهم بدانیم، اعراب هم پول و ثروت زیادی در آمریکا دارند، اما نفوذشان در آمریکا به اندازه اسرائیل نیست. اگر نخبگان اسرائیل را در آمریکا مهم بدانیم، خب نخبگان هندی و چینی نیز جمعیت بسیار گستردهای در نهادهای آمریکایی دارند و یا اروپایی ها نفوذ گستردهای در نهادهای دانشگاهی و سیاسی آمریکا دارند، اما موقعیت اسرائیل را در آمریکا ندارند. در واقع چیزی که هیچ کدام از ملل دیگر در آمریکا ندارند، پشتوانه قدرتمند اعتقادی در میان آمریکایی هاست. حدود ۸۰ میلیون نفر از جمعیت ۳۰۰ میلیونی در آمریکا بصورت اعتقادی و رگ گردنی خودشان را ملزم به حمایت از اسرائیل می دانند، این جمعیت حاضر است همه چیزش را بدهد، اما اسرائیل حفظ شود. اگر به نقشه آمریکا نگاه کنیم، یک خط فرضی با نام کمربند انجیلی وجود دارد که پائین این خط ایالتهای مانند جورجیا، تگزاس، فلوریدا و آلاباما هستند که شامل اوانجلیستهایی است که اعتقاد بسیار مهمی برای حفظ اسرائیل دارند و کلیساهای بسیار فعالی دارند. همین چند وقت پیش واعظی از اوانجلیستها با نام «جیک فالور» فوت کرد که کشیش بود و کلیسای بزرگی داشت که آن را تبدیل به ایستگاه رادیویی و سپس استودیوی تلویزیونی کرد. براساس آمار موجود، برنامه این کشیش اوانجیلیست هفتهای ۲۵ میلیون شنونده و بیننده ثابت در آمریکا داشته است که عدد بسیار بزرگی است. این کشیش نه سلبریتی بود نه آکتور سینما و فقط درباره خدا و آخر الزمان و شیطان و شر صحبت می کرد، اما ۲۵ میلیون نفر آمریکایی برنامه های او را فعالانه دنبال می کردند. در این شرایط هیچ کس در آمریکا جرات ندارد که قدمی بردارد که متهم به این شود که بازگشت عیسی مسیح را به تاخیر انداخته است. لذا جایگاه اسرائیل در آمریکا ریشه در این اعتقادات دارد نه صرفا لابیست ها و یا ثروت و پول. گفته می شود جورج دبلیو بوش در سال ۲۰۰۰ با کمک همین اوانجیلیست ها به قدرت رسیده و جریان لیبرال در آمریکا نیز جرات مخالفت با اوانجیلیستها را ندارد و حتی قدرت آیپک ریشه در اعتقادات اوانجیلیستی آمریکایی ها دارد و آیپک، نشات گرفته از اعتقادات اوانجیلیستی در آمریکاست. وگرنه اعراب، ارامنه و چینیها و... دیگران هم در آمریکا لابی دارند، اما لابی هیچکدام ریشه در اعتقادات قوی مانند صهیونیست ها ندارد و به همین خاطر نیز بایدن می گوید که یهودی نیست، اما صهیونیست است، چون معتقد است که حمایت از صهیونیست به معنای حمایت از دین و ایمان است.
به تازگی آمریکا از خروج یکی از ناوهایش از مدیترانه خبر داده که در زمان آغاز جنگ ۷ اکتبر به منطقه اعزام شده بود، آیا آمریکا بدنبال کاهش تنش در منطقه همزمان با جنگ در غزه است؟
آمریکا با اعزام «ناو جنرال فورد» به شرق مدیترانه بدنبال حمایت از اسرائیل در ابتدای شروع جنگ ۷ اکتبر بود و هدفش ایجاد سپر امنیتی برای اسرائیل بود تا دیگر بازیگران منطقه ای وارد درگیری با اسرائیل نشوند. آمریکا معتقد است که بعد از سه ماه جنگ و درگیری و کشتار سنگین در غزه، اسرائیل باید به سمت جنگ کم شدت و هدفمند حرکت کند. از حدود یک ماه پس از جنگ زمزمه تغییر شیوه جنگ اسرائیل در غزه از سوی «آنتونی بلینکن»، وزیرخارجه آمریکا، «لوید آستین»، وزیر دفاع و دیگر مقامات کاخ سفید مطرح بود و هرکدام با ادبیات خاص خود از اسرائیل خواستار حرکت به سمت جنگ کم شدت بودند. در این روش بجای بمباران گسترده با بمب های سنگر شکن، اهداف خاصی در غزه هدف قرار می گیرد و لذا آمریکا بدنبال توقف جنگ در غزه نیست، بلکه خواستار تغییر شیوه جنگ در غزه است. در واقع آمریکا نیز می داند که گسترش تنش در منطقه باعث تهدید منافع واشنگتن خواهد شد و از این رو واشنگتن بدنبال افزایش تنش در منطقه نیست. البته رفتن ناو جنرال فورد با آمدن ناو دیگری همزمان شده است و رفت و آمد ناوهای آمریکایی در منطقه همواره وجود داشته است. در مقاطعی این رفت و آمدها در رسانهها برجسته می شود و در مواردی نیز این رفت و آمدها چندان به سطح رسانه ها نمی رسد. در واقع آمریکا همواره بدنبال این است که قدرت بازدارندگی خود را در منطقه حفظ کند.
بیشتر بخوانید:
چرا آمریکا ناگزیر به حمایت از تلآویو است؟
هشدار ایران به آمریکا درباره حمایت از اسرائیل
با توجه به اعتراضات زیادی که در آمریکا در ارتباط با تحولات منطقه وجود دارد و برخی حتی از شکست سیاست خارجی دولت بایدن در ارتباط با تحولات غزه خبر دادهاند، آیا شانس پیروزی دولت بایدن در انتخابات ریاست جمهوری آتی تحت تاثیر جنگ غزه از دست رفته است؟
به طور کلی مسائل سیاست خارجی نقش تعیین کنندهای در انتخابات های آمریکا ندارد و شهروندان آمریکایی بیشتر به مسائل اقتصادی، امنیت داخلی، کسب و کارها و مسائل اجتماعی داخلی خود توجه می کنند. البته اگر پیامدهای سیاست خارجی بر زندگی روزمره مردم آمریکا تاثیر مستقیم بگذارد، این گونه مسائل به رقابت های انتخاباتی وارد می شود، مثل جنگ عراق یا ویتنام که آمریکا در آن کشته زیادی داد؛ یا نوع مناسبات با چین که روی فعالیت اقتصادی بسیاری از شرکت ها تاثیر می گذارد. جنگ غزه نیز موضوع بینابینی است، یعنی از نظر جغرافیایی جنگ غزه یک سر دیگر دنیاست و ارتباطی با زندگی روزمره مردم آمریکا ندارد، اما همزمان حیات و موجودیت و سرنوشت اسرائیل برای ۸۰ میلیون آمریکایی بسیار مهم است و هرچه دولت بایدن در قبال اسرائیل انجام دهد، از جانب حامیان عقیدتی اسرائیل زیر ذره بین است. گروه هایی در آمریکا معتقدند که دولت بایدن به اندازه کافی از نتانیاهو حمایت نمی کند و دست نتانیاهو را در غزه بسته است. «لیندسی گراهام»، سناتور جمهوری خواه سنا از بایدن انتقاد می کند که چرا دولت آمریکا به نتانیاهو فشار وارد می کند؟ یا سایر انتقاداتی که از دولت بایدن درباره عدم حمایت کافی از دولت نتانیاهو مطرح می شود. باید توجه داشت که این انتقادات بیشتر جنبه سیاسی و حزبی به خود می گیرد و هر دو حزب به شدت پشت سر جنگ اسرائیل در غزه هستند. با این حال گروهی هم در آمریکا معتقدند که بایدن به حقوق بشر و آرمانهای دموکراسی خیانت می کند، بویژه مسلمانان انتقادات زیادی را متوجه بایدن می سازند و معتقدند که دولت بایدن از مسلمانان رای گرفت ولی اکنون در جریان جنگ غزه به مسلمانان آمریکا خیانت کرد. یا حتی گروهی از یهودیان ضد صهیونیستی مخالف حمایت آمریکا از جنگ در غزه هستند. مجموع این شرایط باعث شکل گیری دو گروه از مخالفان متضاد در برابر بایدن شده است و هر کدام از گروه های مخالف از زاویه دید خود به جنگ غزه نگاه می کنند، اما این را باید توجه داشت که اگر بایدن در انتخابات شکست بخورد، این شکست به معنای آن نیست که تحت تاثیر جنگ غزه صورت گرفته است، بلکه مجموعه عوامل اقتصادی یا مسائل مهاجرت و مرزهای جنوبی، جنگ اوکراین و ویژگی های شخصیتی خود بایدن نقش پررنگی در نتایج انتخابات آمریکا دارند، هرچند از ۱۱ ماه قبل از انتخابات نمی تواند پیروزی و یا شکست دولتها در انتخابات را پیش بینی کرد.
به عنوان آخرین سوال نگاهی به سیاست آمریکا در قبال ایران داشته باشیم. به نظر می رسد که نارضایتی زیادی در داخل آمریکا نسبت به سیاست واشنگتن در قبال ایران وجود دارد. چرا سیاست خارجی دولت بایدن نتوانسته افکارعمومی آمریکا را درباره ایران اقناع کند و چرا آمریکایی ها از سیاست کاخ سفید نسبت به ایران ناراضی هستند؟
به نظر می رسد که ما شاهد یک نوع شکاف میان تصور آمریکاییها از آمریکا و توانایی های واقعی و فعلی آمریکا هستیم. در واقع آن چیزی که آمریکایی ها درباره کشورشان فکر می کنند با آن چه در واقعیت وجود دارد، دو موضوع متفاوت است. یعنی توده مردم آمریکا فکر می کنند که آمریکا همان کشور دهه ۶۰ و یا ۷۰ میلادی است که اوجش در دهه ۱۹۹۰ بود. یعنی مردم آمریکا فکر می کنند که آمریکا هر آن چه اراده کند مثل گذشته می تواند انجام دهد، مثلا آمریکا بخواهد دولت یک کشور را با یک تلفن به «سیا» سرنگون می کند و اکثریت جامعه آمریکایی دوست دارند کشورشان این قدرت را داشته باشد، اما دولتمردان آمریکایی می دانند که قدرت امروز آمریکا به صورت نسبی تحلیل رفته و توان و استعداد آمریکا مثل گذشته نیست که بتواند اراده و اقدام کند، نه آمریکا آن آمریکاست و نه جهان امروز، جهان ۳۰ سال پیش است. گفته شده روزگاری در آمریکا، روسای جمهور فقط با یک تلفن به رئیس «سی.آی.ای» یک دولت را در آمریکای لاتین سرنگون می کردند، اما آمریکای اکنون چند سال است که می خواهد دولت ونزوئلا را سرنگون کند و اگرچه حتی برای ونزوئلا یک رئیس جمهور خودخوانده تعیین کرد، اما واشنگتن در نهایت نتوانست دولت مادورو در ونزوئلا را سرنگون سازد. بی تردید آمریکا در برابر ایران به عنوان یک قدرت منطقه ای با چالش بیشتری همراه است، چون ایران به عنوان یک قدرت منطقه ای و دارای توانایی اقتصادی شناخته می شود. آمریکا تلاش دارد که مانع اقدامات ایران شود، اما توانش را ندارد. این در حالی است که بسیاری از مردم آمریکا هنوز از آمریکا یک درک سنتی دارند و کشورشان را همان کشوری می دانند که می رود و دولت ها را به راحتی سرنگون می کند و انتظار سخت گیری بیشتر واشنگتن در برابر تهران را دارند، اما واقعا آمریکا توان بیشتری برای فشار بیشتر بر ایران ندارد. به همین خاطر نیز در داخل آمریکا، شهروندان آمریکایی دولتهای این کشور را در قبال ایران بی عرضه و کم جرات می دانند، اما واقعیت آن است که این ضعف ناشی از شخصیت ها دولتها و روسای جمهور نیست، بلکه ضعف آمریکا ناشی از کاهش توان اثرگذاری جهانی در قبال بسیاری از کشورها از جمله ایران است. اگر ۱۵ سال پیش ارتش یمن اقدامات مانند امروز را در دریای سرخ انجام می داد، ارتش آمریکا حتما خیلی سریع پاسخ نظامی می داد، اما اکنون دو ماه است که نیروهای یمنی واقعا با آمریکا وارد تقابل در دریای سرخ شدهند، اما واکنش آمریکا بیشتر تدافعی است و اعلام می کند که طرفین خویشتنداری کنند و نمی خواهد وارد جنگ شود. لذا آمریکای امروز دیگر آن آمریکای دهه ۹۰ نیست که با اراده بتواند دولتها را سرنگون کند، چون روسای جمهور براساس توان ملی عمل می کنند و امروزه توان ملی آمریکا در حدی نیست که بتواند هرکاری را در سطح جهانی انجام دهد. همه ارزیابی ها نیز حاکی از آن است که توان ملی آمریکا در آینده نیز بیشتر تحلیل خواهد رفت و احتمالا روسای جمهور آتی آمریکا از دولت امروزی منفعل تر خواهند بود.