محمد خزاعی رئیس سازمان سینمایی گفت: ما یک محمد خزاعی داشتیم اهل کاشمر است، من هم اهل کاشمر. نامش محمد خزاعی است و فرزند حبیب‌الله، من هم محمد خزاعی هستم فرزند حبیب‌الله. منزل ما در یک کوچه بود، منتها این سمت کوچه و آن‌ها روبروی ما.

به گزارش همشهری آنلاین، چهل و دومین جشنواره فیلم فجر بهانه‌ای بود تا سراغ یکی از دبیران دوره‌های قبلی این رویداد سینمایی برویم؛ کسی که سال‌ها قبل یکی از پرحاشیه‌ترین دوره‌های جشنواره فیلم فجر را برگزار کرد و اکنون رئیس سازمان سینمایی است.

محمد خزاعی در فاصله چند هفته مانده تا شروع جشنواره فیلم فجر در دفتر کارش میزبان خبرنگاران ایسنا شد و از زمانی گفت که تا پیش از حضورش بر مسند مدیریت سینما؛ بحرانی‌ترین شب‌ سینما برایش بود. البته او آن شب‌ها و روزها را دیگر به شکل بحران مرور نمی‌کند؛ چرا که می‌گوید در دو سال گذشته آنقدر در سازمان سینمایی بحران از سر گذرانده که آن‌ها دیگر به خاطره تبدیل شده‌اند.

او در این گفت‌گو با اشاره به اینکه اگر می‌توانست به خودش توصیه‌ای داشته باشد، پیشنهاد می‌داد که ریاست سازمان سینمایی را بخاطر پیچیدگی‌های عجیب آن قبول نکند و در عین حال تاکید کرد، در دوران حضورش در سازمان سینمایی ارتباط قبلی و قلبی‌اش با سینما و اهالی آن باعث شده برخی جریان‌ها به شکل نامطلوبی پیش نرود.

خزاعی علاوه بر اشاره به سیاست‌زده شدن سینما، خاطراتی را هم به تفصیل درباره دبیری خود در سی‌امین دوره جشنواره فیلم فجر بیان کرد اما شروع این مصاحبه با هم‌نامی او و یک دیپلمات سابق همراه شد؛ کسی که در سال‌های اول جشنواره فیلم فجر عضو هیات داوران بود و خیلی‌ها حضور او را را پای رئیس فعلی سازمان سینمایی می‌گذارند.

کتاب ادوار جشنواره فیلم فجر را که مرور کنیم، در دوره‌های ابتدایی آن یک داور به نام محمد خزاعی بوده که خیلی‌ها بدون توجه به سن و سال و سابقه، هنوز تصور می‌کنند آن محمد خزاعی شما هستید. این تشابه اسمی با یک سیاستمدار که زمانی نماینده ایران در سازمان ملل هم بوده، داستان و ماجرایی برای شما نداشته؟

آقای خزاعی که اشاره می‌کنید از همان ابتدا یک چهره سیاسی نبود بلکه فرهنگی بود. ایشان یک مدت مدیر کل صداوسیمای رشت بود و بعد هم در سال‌های اول جشنواره فیلم فجر داور شد. یک روز سینماگری به من گفت نمی‌دانم تو مگر چند سال داری که در دهه ۶۰ داور جشنواره فجر بودی؟! یعنی از آن زمان این همه از تو حمایت می‌کردند؟ من فقط خندیدم و هیچ وقت توضیحی ندادم. اما واقعیت این است که ما یک محمد خزاعی داشتیم که کارش را با حوزه فرهنگ شروع کرد و بعد نماینده ایران در سازمان ملل شد و بعد از آن هم به حوزه اقتصادی رفت و مدتی معاون وزیر بود. الان هم به عنوان یک چهره شناخته شده در حوزه اقتصادی فعالیت می‌کند.

ایشان اهل کاشمر است، من هم اهل کاشمر. نامش محمد خزاعی است و فرزند حبیب‌الله، من هم محمد خزاعی هستم فرزند حبیب‌الله. منزل ما در یک کوچه بود، منتها این سمت کوچه و آن‌ها روبروی ما. وقتی دانش‌آموز دوره راهنمایی بودم ایشان گاهی به کاشمر می‌آمد و اگرچه ارتباط و آشنایی نداشتم، می‌دانستم فرد مطرحی است که در حوزه فرهنگی و سیاست کار می‌کند. آن روزها موبایل نبود و اگر کسی شماره‌ای می‌خواست به ۱۱۸ زنگ می‌زد. چند باری پیش آمد که مادرم می‌گفت یک نفر تماس گرفته و گفته با حاج آقا محمد خزاعی کار دارد. تو که حاجی نیستی! بعد می‌فهمیدیم شماره اشتباهی داده‌اند و آقای خزاعی احتمالاً به کاشمر آمده است. این تشابه اسمی از همان زمان همیشه باعث می‌شد خیلی‌ها ما را اشتباه بگیرند. از خودشان هم شنیدم که به ایشان گفته بودند تو چطور هم دبیر جشنواره فجر بودی هم فیلمساز، هم در سازمان ملل بودی و حالا در یک سازمان اقتصادی هستی.

من که به ایشان خیلی ارادت دارم. زمانی که دبیر جشنواره فجر شدم، یکی از اولین تماس‌هایم با ایشان بود که در آمریکا بودند و گفتم ما یکسری مهمان خارجی می‌خواهیم که به مزاح به من گفتند، همیشه دیر اقدام می‌کنید. البته آن زمان فقط دو ماه بود که من منصوب شده بودم ولی به هر حال آقای خزاعی در اوایل انقلاب چهره تاثیرگذاری در حوزه فرهنگ بود.

از دوره‌ای که دبیر جشنواره فجر بودید یاد کردید و حالا هم زمان زیادی تا شروع جشنواره باقی نمانده. برگزاری جشنواره الان دیگر نباید برای شما خیلی سخت باشد چون یک بار هم گفته بودید تخصص شما برگزاری جشنواره است.

قبلاً این تخصص را داشتم و بیشترین جشنواره‌ها را در کشور برگزار کرده‌ام؛ یعنی در کنار فیلمسازی کار تخصصی‌ام جشنواره بود و فکر می‌کنم بیشتر از ۱۸ رویداد را بنا به دعوت‌هایی که می‌شد، در حوزه‌های مختلف که فقط هم سینما نبود، برگزار کردم.

الان سختی برگزاری جشنواره فجر را در چه می‌بینید؟

جشنواره فجر بسیار متفاوت است، ربطی هم به این دوره ندارد. هر دوره مسائل خود را داشته؛ یعنی سال ۹۰ که من دبیر بودم جشنواره حواشی خودش را داشت و در سال‌های بعد هم همینطور بود. در سال ۱۴۰۰ که جریان سیاسی هم نداشتیم و اتفاق خاصی در کشور نیفتاده بود باز هم جشنواره مصائب و مشکلاتی داشت. به نظرم جشنواره (فیلم) فجر در برگزاری به عنوان یک جشنواره متفاوت و پیچیده است. معتقدم بعد از انقلاب، جشنواره فجر بزرگترین میراث ماست و تقریباً هیچ چیز دیگری را در مدل برگزاری جشنواره فجر نداریم و شاید مهمترین دلیل این تفاوت همین باشد که مردمی‌ترین جشنواره‌ای است که من تا به حال دیده‌ام. اگر کشورهای دیگر را بررسی کنید جشنواره‌ای را با این ویژگی نمی‌بینید.

البته یکسری جشنواره الف در دنیا وجود دارد که مخاطبین آن بیشتر اهالی سینما هستند و کسانی که سینما را دوست دارند، در حالی که اینجا عامه مردم هم جشنواره فجر را دوست دارند و دنبال این هستند که بلیت بخرند. این جشنواره یک پشتوانه مردمی دارد که در خیلی از کشورها کمتر دیده می‌شود و این مهم‌ترین حُسن جشنواره فجر است که نباید از دست داده شود.

جشنواره فیلم فجر در طول این سال‌ها با فراز و نشیب‌هایی نیز همراه بوده؛ مثلا در بعضی دوره‌ها شکل برگزاری متفاوتی داشته یا تعداد فیلم‌ها خیلی زیاد بودند.‌ مدل پیش فروش بلیت، سهم گروه‌های مختلف از جمله دانشجویان در فروش بلیت در برخی سال‌ها متفاوت بود. در بعضی دوره‌ها صف‌های طولانی برای خرید بلیت و تماشای فیلم‌ها وجود داشت که در دوره‌های دیگر تکرار نشد و خود این موضوع قابل بحث است. همه این‌ها شیرینی‌های خاصی داشتند. در کنار این‌ها رونمایی از محصولات همیشه جذاب بوده که در جشنواره فیلم فجر رونمایی محصولات یک سال سینما را داریم. هیجانی هم که در جشنواره وجود دارد ربطی به جریانات سیاسی ندارد، فی‌الذات در جشنواره فجر وجود دارد.

این جشنواره برای همه، از سینماگر گرفته تا اهالی رسانه و مردم عادی اهمیت دارد، منتها اتفاقی که افتاده این است که جشنواره فیلم فجر بیش از اندازه مهم شده و این اشکالی است که در اینجا وجود دارد؛ یعنی اگر مهم‌ترین اتفاق‌های دهه فجر دو، سه مورد بیشتر نباشند، یکی از آن‌ها جشنواره فیلم فجر است در صورتی که نباید به این جشنواره اینطور نگاه کرد. وقتی جشنواره فیلم فجر بیش از حد مهم می‌شود به طور طبیعی چالش‌های بیش از حدی برایش ایجاد می‌شود. باز هم تاکید می‌کنم که مربوط به این دوران نیست و این اتفاق از دهه ۶۰ رخ داده و روز به روز اهمیت آن بیشتر شده است. این در حالی است که دیگر جشنواره‌های فجر مثل تئاتر، موسیقی و تجسمی هم اهمیت خود را دارند اما انتظاراتی که از جشنواره فیلم فجر وجود دارد شاید از آن‌ جشنواره‌ها نیست که این هم دلایل مختلفی دارد و در جای خود قابل بحث است.

با توجه به جایگاه مدیریتی فعلی، اگر به زمانی که دبیر جشنواره بودید برگردیم ماجرایی در خاطرتان است که فکر کنید در آن مقطع به حمایت‌ بیشتری از سوی مدیریت وقت سینما نیاز داشت؟ اصلا سخت‌ترین و خاص‌ترین اتفاق‌های آن دوران برای شما به عنوان دبیر چه بود؟

آن دوران هم سخت بود و هم شیرین. من زمان بسیار اندکی را برای برگزاری جشنواره داشتم و وقتی هم پذیرفتم که دبیر جشنواره باشم خودم یک فیلم داشتم (قلاده‌های طلا)، یعنی باید بین فیلم خودم و دبیری جشنواره یکی را انتخاب می‌کردم. طبیعتا دوست داشتم به عنوان تهیه‌کننده در جشنواره حضور داشته باشم. تهیه‌کنندگی دنیای دیگری دارد. الان هم که در ریاست سازمان سینمایی هستم روزشماری می‌کنم که به عالم تهیه‌کنندگی خودم برگردم. تولید را به شدت دوست دارم و معتقدم اگرچه شاید در این جایگاه فعلی تاثیرات کلانی داشته باشم -البته اینکه تاثیرگذار بوده‌ام یا خیر موضوع دیگری است - ولی تولید چیزی است که بقا دارد.

نتیجه و خروجی آن را می‌بینیم و مثل تولد یک فرزند می‌ماند. بنابراین وقتی در آن سال دبیر جشنواره شدم اول باید انتخاب می‌کردم که فیلمم در جشنواره باشد یا نباشد. در همین سازمان سینمایی خیلی‌ها گفتند اشکالی ندارد که فیلمم حضور داشته باشد ولی من گفتم نه و «قلاده‌های طلا» را کنار گذاشتم. در جمع‌بندی با آقای ابوالقاسم طالبی هم ایشان گفتند برگزاری جشنواره در این برهه خیلی مهم‌تر است، شما بمان و جشنواره را برگزار کن!

ما فراخوان جشنواره را منتشر کرده بودیم که بحث تعطیلی خانه سینما مطرح شد. یادم است همان شبانه که این تصمیم گرفته می‌شد، سراغ آقای شمقدری رفتم و گفتم در این برهه از زمان چنین تصمیمی درست نیست. شما طبیعتاً مرا وارد یک بحران بسیار بزرگ می‌کنید. اگر قرار بود خانه سینما تعطیل شود چرا به من نگفتید؟

آن دوره جشنواره بسیار سخت بود. یک شانس من همیشه این بوده که سختی‌های دوره‌های مختلف شامل حالم شده است. در سال ۱۳۸۸ هم که جشنواره فیلم مقاومت را برگزار می‌کردم، بیرون تالار وحدت شعار می‌دادند و راهپیمایی بود، ما هم داخل تالار جشنواره را برگزار می‌کردیم. خلاصه اینکه فیلم را کنار گذاشتم و باید در مدت دو ماه‌ و نیم جشنواره‌ای را مدیریت می‌کردم که خیلی عقب مانده بود. در کنار این زمان کم و ماجرای فیلم خودم، یک اتفاق دیگر هم افتاد و بدون اینکه بدانم جریان تعطیلی خانه سینما پیش آمد. ما فراخوان جشنواره را منتشر کرده بودیم و مشغول انجام کارها بودیم که بحث تعطیلی خانه سینما مطرح شد. یادم است همان شبانه که این تصمیم گرفته می‌شد، سراغ آقای شمقدری رفتم و گفتم در این برهه از زمان چنین تصمیمی درست نیست. شما طبیعتاً مرا وارد یک بحران بسیار بزرگ می‌کنید. اگر قرار بود خانه سینما تعطیل شود چرا به من نگفتید؟

بعد خیلی سریع با بچه‌های صنف جلسه گذاشتم. خدا رحمت کند آقای یدالله صمدی شب‌ها زنگ می‌زدند تا نصفه شب صحبت می‌کردیم و می‌گفت تنها کسی که می‌تواند به این وضعیت کمک کند شما هستی.‌ خیلی دیگر از بزرگان سینما هم به دبیرخانه می‌آمدند و می‌گفتند به ماجرا ورود کنم. من هم نزد آقای دکتر حسینی (وزیر وقت فرهنگ و ارشاد اسلامی) رفتم، گفتم این تصمیم الان درست نیست و تعطیلی خانه سینما به شما کمکی نخواهد کرد و مشکلی را حل نمی‌کند، اما به نتیجه‌ای نرسیدیم و آن اتفاق افتاد.

در نهایت من ماندم و یک بحران به نام تعطیلی خانه سینما و تقریباً قهر خیلی از هنرمندان که حاضر نبودند در جشنواره فجر حضور پیدا کنند. دلیل آن هم اتفاقی بود که رخ داد. از طرف دیگر با جریان و فضای فرهنگی سیاسی خاصی هم مواجه بودم که در آن سال حاکم شده بود. با وجود این‌ها به دنبال این بودم که جشنواره موفق برگزار شود چون کارنامه من در اذهان کارنامه ناموفقی نبود. با صنف‌های مختلف جلسه گذاشتم و به طراحی‌هایی برای چگونگی برگزاری جشنواره رسیدیم تا بچه‌های سینما حضور داشته باشند. همه تیترها و خبرها حرف از تحریم جشنواره فجر بود و شبکه‌های خارجی هم به شدت روی این مسئله کار می‌کردند که هیچ‌کس به جشنواره فجر نخواهد رفت. این‌ها در شرایطی بود که من به عنوان یک تهیه‌کننده، جدا از سازمان سینمایی، وارد سازمان شده بودم و مخالف‌هایی در داخل سازمان داشتم. خیلی‌ها دوست نداشتند که من دبیر جشنواره باشم. بعدها متوجه شدم که خودشان می‌خواستند در این مسئولیت باشند. آن‌ها در مدیریت‌های مختلف سازمان سینمایی کارشکنی کردند. البته منظورم آقای شمقدری نیست.

افراد دیگری بودند که لازم نمی‌بینم الان اسامی آن‌ها را بگویم. در آن زمان یکی از بحث‌ها از درون سازمان سینمایی با من این بود که چرا بچه‌های خانه سینما را به جشنواره آوردم چون به همه آن‌ها برای حضور در برج میلاد کارت داده بودم. از کارهای بانمک آن‌ها (اعضای خانه سینما) هم این بود که همه با بجِ آرم خانه سینما آمده بودند که روی لباس‌ خود زده بودند. من مورد سوال قرار گرفتم که چرا چنین فضایی ایجاد کردم و از آن‌ها حمایت می‌کنم. اصل کلام این است که در برگزاری جشنواره آن سال هم فشارهای داخلی از سازمان سینمایی وجود داشت و هم فشارهای خارجی. از طرفی من اعتباری کسب کرده بودم و می‌خواستم آن را حفظ کنم.

با این وجود یک اتفاق خوب در آن دوره (دوره سی‌ام) این بود که یک تیم خیلی خوب در جشنواره داشتم که تیم برگزاری جشنواره هم نبود. در واقع دو تیم طراحی کرده بودم؛ یک تیم روتین دبیرخانه و یک تیم دوم که پشتیبان برگزاری جشنواره بود و همدلی و همگرایی باعث شد اتفاق‌ها خوب پیش بروند. در آن دوران برای اولین بار برنامه‌ای برای استقبال از فیلمسازان با فرستادن ماشین به دنبال آن‌ها و فضایی با نام کوچه انقلاب طراحی شد و در بخش نمایش فیلم‌ها نیز سر زمان‌بندی جدول نمایش ایستادم و این نظمی که در جدول جشنواره فجر شکل گرفت از آن دوران اتفاق افتاد، بویژه آنکه با بازتاب‌های خوب مردمی هم همراه شد چون پیش‌تر برای جابجایی سانس‌ها زیاد اطلاعیه زده می‌شد و باعث گله مخاطبان بود.

یک کار دیگری هم که کردم این بود که برای اولین بار تعهد گرفتم، یعنی تعهدنامه مکتوب به منزل تهیه‌کنندگان فرستادم و از آن‌ها امضا گرفتم، بعد فیلم‌ آن‌ها را در بخش مسابقه معرفی کردم. در تعهد هم قید شده بود که اگر فیلم را کامل نرسانند نسخه دی وی دی را پخش می‌کنم و در یکی از سینماها هم این کار را کردم. تهیه‌کننده‌ای گفته بود دو، سه روز بعد از زمان تعیین شده در جدول نمایش، فیلم را می‌رساند ولی وقتی همان نسخه دی‌وی‌دی (راف کات) را در یک سالن پخش کردیم،

تا عصر همان روز نسخه کامل را ارسال کرد. به این ترتیب در آن دوره حتی یک جابجایی هم در جدول نمایش نداشتیم. این‌ها را هم به این دلیل انجام دادم که معتقدم باید به مخاطب احترام گذاشت. این مخاطب هم شامل مردم می‌شود و هم شرکت‌کنندگان در جشنواره و در نهایت فکر می‌کنم یکی از منظم‌ترین دوره‌های برگزاری جشنواره با یکسری اتفاق‌های نو در آن سال رقم خورد تا جایی که در اختتامیه بسیاری از هنرمندانی که روی سن آمدند از جمله آقای مهرجویی از نحوه برگزاری جشنواره قدردانی کردند. مراسم پایانی حتی طراحی ویژه داشت تا اسامی برنده‌ها لو نرود و به همین دلیل اجازه ندادم تا زمان شروع اختتامیه داوری‌ها تمام شود و تا نیم ساعت قبل از مراسم داورها در جایی جمع بودند و از آنجا پس از پایان کار یک‌راست به مراسم آمدند.

با این حال بزرگترین اتفاق آن سال برای من نمایش فیلم «قلاده‌های طلا» بود. ما تمام طراحی‌ها را برای نمایش فیلم در یک سانس انجام دادیم ولی اطلاع دادند که حق ندارید فیلم را نمایش دهید. یادم است آقای دکتر حسینی به من زنگ زدند و گفتند امشب فیلم را نمایش ندهید. گفتم نمایش ندادن فیلم در زمان برنامه‌ریزی ‌شده باعث می‌شود همه فکر کنند بازارگرمی می‌کنیم و به نفع ما نخواهد بود اما گفتند فیلم باید دوباره دیده شود. ما هم اس‌ام‌اس زدیم و اعلام کردیم فیلم «قلاده‌های طلا» نمایش داده نمی‌شود.

همان شب یک گروه آمدند و فیلم را دیدند. در جلسه، موافقین و مخالفینی حضور داشتند ولی تصمیم گرفته شد فیلم نمایش داده شود که شب بعد حدود ساعت ۱۲ نیمه‌شب فیلم در برج میلاد اکران شد. سانس خالی نداشتیم و مجبور بودیم فیلم را در آن ساعت بگذاریم. یکی از سخت‌ترین شب‌هایی که من گذراندم شب نمایش همین فیلم بود که دلایل مختلفی هم داشت. از یک طرف بعضی «سبز»ها فراخوان داده بودند که باید در برج میلاد جمع شوند. از طرف دیگر استقبال بسیار زیادی از سوی‌ گروه‌های مختلف شده بود و می‌خواستند آن شب به برج میلاد بیایند. از طیف‌های مختلف چپ و راست در سینما بودند. از سوی دیگر من به عنوان دبیر جشنواره نگران اهالی رسانه و خبرنگاران و تمام کسانی بودم که در آن سالن حضور داشتند.

میزان جمعیت خیلی زیاد شده شده بود. درهای پایین را بسته بودند و کسی را راه نمی‌دادند و فضای حاکم هم به شکلی بود که احتمال داشت آن شب اتفاقی در برج میلاد رخ دهد چون گزارش‌هایی که به ما منتقل می‌شد مثبت نبود و من می‌دانستم که چه اتفاقی در حال رخ دادن است. طبیعتاً نگران این بودم که کوچک‌ترین جرقه یا اعتراض می‌تواند باعث شروع یک پدیده اجتماعی دیگر در برج میلاد شود، یعنی غیر از اینکه بحث نمایش فیلم خودم بود و نگران بازخورد مخاطب بودم، با یک پدیده دیگر هم مواجه بودم؛ آن هم جمعیت حاضر در برح میلاد بود که بدون آنکه خودشان بدانند می‌توانستند با یک حرف یا درگیری تبدیل به یک بحران شوند و مسئولیت همه آن‌ها هم بر عهده من بود.

سرانجام موقع نمایش فیلم شد و از آنجا که سالن اصلی پر بود، سالن‌های کوچک دیگر را هم فعال کردیم. بخاطر ازدحام جمعیت تنها کاری که توانستیم انجام دهیم این بود که چراغ‌ها را تقریباً روشن نگه داریم. یادم می‌آید خبرگزاری فارس هم خبری زد که فیلم با چراغ روشن نمایش داده می‌شود ولی ما مجبور به این کار بودیم که اگر کوچکترین اتفاقی افتاد از وضعیت با خبر باشیم. من به همراه آقای طالبی فیلم را در اتاق شیشه‌ای بالا با اضطراب زیاد می‌دیدیم و از بالا سالن را رصد می‌کردیم. خیلی نگران بازتاب فیلم و همینطور پیامدهای اجتماعی آن بودم ولی فیلم تمام شد، سکوتی حاکم شد و بعد خیلی تشویق کردند. از چپ و راست هم هر کسی بیرون از سالن بود می‌گفت فیلم خوبی ساخته‌اید، یعنی برعکس چیزی که ما تصور می‌کردیم فیلم در فضای کاملاً آرام نمایش داده شد و با طراحی‌های صورت گرفته التهاب‌های سیاسی به داخل سالن منتقل نشد.

معتقدم شب نمایش «قلاده‌های طلا» در سینمای ایران یکی از بحرانی‌ترین شب‌ها بود ولی جدیدا آنقدر در سینما بحران از سر گذرانده‌ام که آن شب دیگر به آن معنا برایم بحرانی نیست بلکه به یک خاطره شیرین تبدیل شده است

آن شب برای من بسیار سخت بود. کافی بود فقط یک نفر وسط سالن حرفی بزند تا جمعیت به دو دسته تقسیم شود چون حتی هنوز هم بحث‌ها در این زمینه داغ است. هیچ وقت خاطراتی را که در آن سال گذشت فراموش نمی‌کنم. با گزارش‌هایی که می‌دادند مهمترین بحث، امنیت جمعیت بود چرا که آن شب می‌توانست یک پدیده بسیار بزرگ در تاریخ سینما و حتی در تاریخ کشور رقم بخورد. البته با اینکه می‌گویم معتقدم شب نمایش «قلاده‌های طلا» در سینمای ایران یکی از بحرانی‌ترین شب‌ها بود ولی جدیدا آنقدر در سینما بحران از سر گذرانده‌ام که آن شب دیگر به آن معنا برایم بحرانی نیست بلکه به یک خاطره شیرین تبدیل شده است. فکر می‌کردم در این دو سال که آمده‌ام بحرانی وجود ندارد چون هر کسی به عنوان رئیس سازمان سینمایی می‌آید یکسری وظایف دارد ولی برای من اصلاً اینطور پیش نرفت.

با وجود حساسیت‌هایی که دوران دبیری خود در جشنواره فجر گفتید، از آنچه در جشنواره دوران مدیریت شما در سازمان سینمایی برگزار شده رضایت دارید؟

این یک بحث دیگر است چون هر دوره بحران‌ها و شرایط خود را دارد. سال گذشته همه دست به دست هم داده بودند تا جشنواره‌ای نباشد، فقط بحث داخلی را مطرح نمی‌کنم و در خارج از کشور می‌دانیم چه اتفاقاتی در حال رخ دادن بود. باید در وسط عملیات باشید که بدانید چه اتفاقی افتاد. به نظرم اینکه ما چه داشتیم، و چه انجام شد، مهم است. شرایط سال گذشته بسیار سخت بود که باز هم شامل حال من شد. فکر می‌کنم بحرانی‌ترین دوران سینما سال۱۳۸۸ نبود بلکه سال گذشته بود چون در سال ۸۸ جنس گفتمان و اعتراض فرق داشت. سال ۱۴۰۱ در ابهام‌های بسیار بزرگی قرار داشتیم. نظریه‌هایی مطرح بود که خیلی از آن‌ها در داخل کشور طراحی نمی‌شد. فضای سنگینی هم بر رسانه‌ها و هنرمندان حاکم شده بود که مطالبه آن‌ها نبود و اگر نکته‌ای را مطرح می‌کردند آنقدر رسانه‌های خارجی و فضای مجازی به آن‌ها حمله می‌کرد که طبیعتاً همه سکوت می‌کردند و حق هم داشتند. بنابراین با وجود این بحران‌ها، به نظرم سال گذشته جشنواره خوبی برگزار شد.

احساس شخصی‌ام این نیست که خانواده سینما نباید اشتباهات مرا نقد کند ولی با تیمی که الان در مدیریت سینما حضور داریم تمام تلاش شبانه روزی خود را انجام می‌دهیم. مشخص است آن خزاعی که سال ۱۴۰۰ وارد سازمان سینمایی می‌شود با این خزاعی که الان موهایش سفید شده چه اتفاقی برایش رخ داده است

محمد خزاعیِ تهیه کننده و دبیر جشنواره در سال‌های گذشته چه توصیه‌ای به محمد خزاعی امروز سینما می‌کند؟

به او می‌گوید که ریاست سازمان سینمایی را هیچ وقت قبول نکن. سازمان سینمایی سازمان عجیبی است. پیچیده‌ترین و سخت‌ترین سازمان است. اگر در حوزه اقتصادی مدیریت کنید به این سختی نیست. سینما پیچیده است. سینما خانواده بزرگ، فهیم، دوست داشتنی و غیر قابل پیش‌بینی‌ای دارد. اگر من احساس نمی‌کردم ضررِ نبودنم برای سینما بیشتر نیست، شاید واقعاً در این موقعیت نبودم چون برای من رئیس سازمان سینمایی شدن مهم نبود. زمانی هم که مطرح شد به دکتر اسماعیلی گفتم هر جایی را پیشنهاد می‌دهید به‌جز سازمان سینمایی باشد چرا که می‌دانم عاقبت مدیرانی که در این جا حضور داشتند چه بوده. هیچ وقت از هیچ کدام از آن‌ها تشکر نشده است. ما هیچ وقت نخواستیم زحمات مدیران قبلی سینما را ببینیم.

برای توجه به جایی که سینما به آن رسیده باید بگوییم که آقایان جعفری جلوه، ایوبی حیدریان، انتظامی، شمقدری، انوار و خدا رحمت کند سیف‌الله داد هر کدام آمدند تا بهترین نتایج را باقی بگذارند. البته یکسری آگاهی‌ها را نداشتند و ممکن است اشتباهاتی را انجام داده باشند که طبیعی است. فکر نمی‌کنم هیچ مدیری دوست داشته باشد دوران مدیریتش خوب نباشد ولی اینکه سینما با آن مدیر چه کرده خیلی مهم است. آیا ما قدردان مدیران خود بوده و هستیم؟ همیشه منتقد و طلبکاریم. من وظیفه خود را انجام دادم البته احساس شخصی‌ام این نیست که خانواده سینما نباید اشتباهات مرا نقد کند ولی با تیمی که الان در مدیریت سینما حضور داریم تمام تلاش شبانه روزی خود را انجام می‌دهیم. اینکه در این شرایطی اقتصادی و جنبه‌های دیگر چقدر به برنامه‌ها و آمال خود می‌رسیم یک بحث دیگر است. با این حال مشخص است،

آن خزاعی که سال ۱۴۰۰ وارد سازمان سینمایی می‌شود با این خزاعی که الان موهایش سفید شده چه اتفاقی برایش رخ داده است. ما سیاست‌هایی را تدوین کردیم که یکسری کارها موفقیت آمیز بود و یکسری‌ هم خیر. خیلی‌ها به من می‌گویند چرا برنامه‌ها و اولویت‌هایت خود را اعلام نکرده‌ای. من از این دفترچه‌بازی‌ها خوشم نمی‌آید. چرا باید دفترچه‌ای بدهم که نتوانم به آن برسم. من آن دفترچه را که لازم است به مدیرانم می‌دهم تا در بخش‌های مختلف مشخص باشد جایگاه سینما باید کجا باشد. در این زمینه بیش از ۲۲۰ برنامه برای اقدام در سازمان سینمایی در نظر گرفته بودیم که بیش از ۱۰۰ مورد آن انجام شده است.

به عنوان رئیس سازمان سینمایی می‌پذیرید که سینما سیاست‌زده‌ترین بخش کشور ماست؟

سینما سیاست‌زده هم است. به هر حال هنرمندان در فضای همین جامعه رشد می‌کنند. البته این واژه هنرمند را نباید به همه اطلاق کرد چون افرادی را در سینما داریم که صرفاً تکنسین هستند ولی عده‌ای دیگر اهل فکر و صاحب اندیشه هستند. شاید محمد خزاعی هنرمند نباشد ولی در سینما فعالیت کند. رسانه‌ها این وجه تمایز را فراموش کرده‌اند در حالی که هنرمند پیشروتر از جامعه خودش است، به قول آقای تقوایی هنرمند کسی است که اگر مردم سراغش می‌روند از او آرامش بگیرند.

جریان‌های سیاسی بازی‌های خود را دارد و آن‌ها وارد آن نمی‌شوند. هنرمند با اثر خود صحبت می‌کند اما یک عده بیانیه‌نویس هستند که البته من به آن‌ها هم حق می‌دهم چون زندگی‌شان از این طریق می‌گذرد. به نظرم سینمای ما از سال ۷۶ سیاست‌زده شد. جریان‌هایی شروع شد و به این وضعیت امروز رسید. خیلی از ما فراموش می‌کنیم که وظیفه ما به عنوان فیلمساز و هنرمند چیست. رسالت ما، برای مردم است و اگر این رسالت گم نشود دیگر وارد بحث سیاست نمی‌شویم. سیاست باید کار خود را بکند و اتفاقا هنرمندان باید از سیاستمدارها جلوتر باشند. من معتقدم سیاست‌زدگی بیش از حد در سینما وجود دارد، به‌ویژه در مسائلی که اصلاً به ما ارتباطی ندارد؛ اصلا همه چیز قاطی شده است. اگر ما بتوانیم یک بازتعریف در عالم فرهنگ و هنر داشته باشیم تا بدانیم وظیفه و حق هنرمند و سینماگر چیست، وظیفه و حق حاکمیت و نیز وظیفه و توقع مردم چیست، شرایط بهتر می‌شود. هر کدام از این‌ها حقی دارند که رعایت نمی‌شود. اگر رعایت شود به آن جامعه آرمانی می‌رسیم.

من براین باورم که قرار نیست کسی خارج از این مرزها ایران ما را بسازد. همین مردم، همین هنرمندان و همین نسل هستند که باید این کار را انجام دهند. ما باید نقصان‌ها را برطرف کنیم و برای سازندگی تلاش کنیم. چرا باید جوان‌های ما ناامید باشند؟ چه کسی باید امید دهد؟ اگر من به عنوان یک فیلمساز فکر می‌کنم جامعه من ناامید است باید فکر کنم سینما چه کمکی می‌تواند کند تا این امید و نشاط برگردد. آن وقت سینما هدفمند می‌شود و کارآمدی خود را به دست می‌آورد. البته این به معنای آن نیست که کار سفارشی انجام شود. این دغدغه‌مندی نسبت به جامعه است.

اگر بعد از پایان این دوره باز هم پیشنهاد ریاست سازمان سینمایی داده شود، می‌پذیرید؟

بار اول هم من نمی‌دانستم چه اتفاق‌هایی می‌افتد ولی احساس کردم بودنم برای خانواده سینما خوب است. این نظر شخصی من است و شاید اهالی سینما نظر متفاوتی داشته باشند اما خودم می‌دانم در این برهه چه کرده‌ام و فکر می‌کنم اگر کسی جای من بود که با خانواده سینما آشنایی و ارتباط نداشت شاید خیلی از اتفاق‌ها به جریان‌های دیگری تبدیل می‌شدند، یعنی ارتباط قبلی و قلبی من با بچه‌های سینما باعث شد بعضی ماجراها به شکل دیگری پیش برود. برای من مهم بود که آیا کاری بوده که می‌توانستم انجام بدهم و ندادم یا خیر.

این دوران می‌توانست یک دوران طلایی و شاخص برای سینمای ایران باشد چون وزیر ارشاد ارتباط‌ بسیار خوبی با آقای رئیس جمهور دارد و اگر از این ظرفیت نتوانیم استفاده کنیم بحث دیگری است. نکته دوم این است که سازمان سینمایی با مسائل هنرمندان آشنا بود و این اتفاق فقط در دوره آقای سیف‌الله داد رخ داده بود. در دوره آقای شمقدری هم بود که هر دو فیلمساز بودند. این دو سال می‌توانست دوران بهتری باشد ولی ما وارد بحرانی‌ترین دوران‌ها شدیم. البته الان فکر می‌کنم شرایط بهتر شده است و خیلی از هنرمندان برگشته‌اند.

با این حال فکر می‌کنم در زندگی این مهم است که چه کاری انجام می‌دهی و چه تاثیری می‌گذاری. فیلمساز، مدیر و خبرنگار باید به این‌ها فکر کنند. در حالی که حضور بعضی‌ها در این سینما فقط به خاطر فعالیت‌های سیاسی است و اقتصادشان از همین راه می‌گذرد. این را با مصداق می‌توانم بگویم. عده‌ای هم آرمانی‌تر به ماجرا نگاه می‌کنند و چون اصل ماجرا را نمی‌دانند گاهی کارهایی انجام می‌دهند که مسائل دیگری را به وجود می‌آورد. عده‌ای هم به طور طبیعی اعتراض‌هایی دارند که نمی‌توان اعتراض‌شان را ندید. آن‌ها به معیشت و بیکاری خود اعتراض دارند. نمی‌توان گفت همه چیز گل و بلبل است. ولی در مجموع اکثریت بچه‌های سینما دلسوز هستند. همین بچه‌های سینما هستند که خاطرات دوران جنگ را ثبت و ضبط کردند و در پیشرفت امروز نقش داشتند. تعداد قلیلی هم هستند که با سیاه‌نمایی‌ها ناامیدی به وجود آوردند ولی چنین چیزهایی را در آثار آقایان مجیدی، میرکریمی، طالبی، تقوایی و نیز داریوش مهرجویی نمی‌بینید. این‌ها هنرمند هستند.

در آخر این را باید دوباره تکرار کنم که مدیریت سینما بسیار پیچیده است. مهم‌ترین بخش رسانه سینماست و در وزارت ارشاد یکی از جاهایی که همیشه دچار چالش بوده سینماست، به همین دلیل سینما همیشه تاثیرگذار بوده چون هر فردی که وارد آن می‌شود یک رسانه است. مهم است که تلاش کنیم سینما با هویت فرهنگی خود حفظ شود. ما باید این میراث را حفظ کنیم، نباید بگذاریم تخریب شود و نباید بگذاریم به بهانه سینما اتفاقات دیگری رخ دهد.

منبع: ایسنا