همشهری آنلاین- گروه فرهنگی: روزی که شال و کلاه کردیم برای یک هفتهای از شهر دور باشیم و به ملک پدری مرتضی در شمال برویم، هرگز فکر هم نمیکردیم پا درون باغ سرسبزی بگذاریم که برای خودش قصهای دارد و اگر سر قصه باز شود، قصههای شگفت دیگری خواهیم شنید که شبهای تابستانی ما در آن باغ باصفا را پر خواهد کرد.
اولین بار مرتضی بود که در همان نخستین شب ورودمان به باغ پرسید: «میدونید امشب در ویلا و باغ چهکسی میخوابید؟»
منصور گفت: «حالا یکبار ما را آوردی به باغ حاج باباجانت، هی بکوب تو سر ما.»
مرتضی خندید و گفت: «تو ردی، پاسخت از بیخ و بن اشتباه بود.»
گفتم: «نکنه از حالا حاجباباجانت سند این باغ را به اسمت زده. مواظب ورثههای دیگر باش که از هر چیزی بگذرند، از این باغ دراندشت و باصفا در این منطقه خوش آب و هوا نمیگذرند.»
مرتضی هنوز لبخندی روی لبهایش داشت. گفت: «شماها چقدر ذهنتان پرته. بابا موضوع اصلا خانواده ما نیست.»
من و منصور ساکت ماندیم و چشم به دهان مرتضی دوختیم.
گفت: « شما امشب در باغ باصفایی میخوابید که مدتها مال رضاشاه بود.»
قیافه منصور گرفته شد. انگار یکی بگوید امشب قرار است روی زمین غصبی بخوابید.
متفکرانه پرسید: «حالا چه صنمی بین رضاشاه و حاجباباجان شما بوده که بعد از او این باغ رسیده به حاجباباجان شما و بهتر است بگویم خانواده شما؟»
مرتضی بلند شد و سمت آشپزخانه رفت. همانطور که داشت وسایل شام را مهیا میکرد، گفت: «موضوع آنطور که شما فکر میکنید نیست. صبر کنید اول شام را آماده کنیم که رسیدگی به شکمهای خالی
۳ مسافر خسته در اولویت است. بعدش امشب کلّی وقت داریم قصه این باغ و رابطه آن با رضاشاه و حاجبابا را برایتان تعریف میکنم.»
حرفهای مرتضی مشتاقمان کرد بعد از شام قصه باغ پدریاش را هم بشنویم.
مرتضی گفت: «حاجبابا بارها قصه این باغ را برای من و همه فامیل تعریف کرده. حفظِ حفظیم. خودم هم مشتاق شدم رفتم کلی اطلاعات درباره موضوع بهدست آوردم».
من و منصور چشم به دهان مرتضی دوخته بودیم، گفت: «قبل از اینکه قصه این باغ را تعریف کنم، بگذارید اول قصه رضاشاه و طمع سیریناپذیرش به تملک زمینهای مرغوب در کل کشور را برایتان تعریف کنم که بهنظرم قصه این باغ هم در دل آن قصه بزرگ حل است. اصلاً بهنظر من زنندهترین نقیصه اخلاقی رضاشاه میل سیریناپذیری او به تملک زمین بود. هنگامی که رئیسالوزرا شد، دو خانه در تهران داشت. در ۱۳۰۳ مقداری از اراضی حومه شمال شهر را خرید که بعدها کاخ تابستانی دربند شد. زمینهایی هم در محدوده شمال شرقی تهران خرید که وقتی پایتخت گسترش یافت، مرکز بخش شمالی شهر شد. در سال۱۳۰۵ شروع به خرید مزارع اطراف تهران کرد و همچنین زمینهایی در منطقه کرمانشاه، همدان و در شمال در کرانه دریای خزر و جلگههای مازندران بهدست آورد. تردیدی ندارم که مدیران و سرپرستان املاک او از نفوذ منصب خود استفاده میکردند و در پارهای موارد فشار و ارعاب بهکار میبردند تا افراد را حتی اگر هم نمیخواستند بفروشند، مجبور سازند به بهای کمتر از قیمت بازار دست از ملک خود بشویند. قطعات بزرگ زمین به این دعوی مشکوک مصادره شد که جزو حریم املاک سلطنتی بودند.» محو صحبتهای مرتضی بودیم. ادامه داد: «رضاشاه در طول سلطنتش تمام املاک در غرب وشمال کشور را به زور سرنیزه به نام خود کرد. پس از سقوط او مدتها روزنامهها و مجلات کشور پر بود از نمونههایی از غصب اموال مردم توسط رضاخان. البته گاهی پول مختصری هم بهعنوان بهای آن میداد. املاک را به منطقههای مختلف تقسیم کرد و در هر منطقه یک افسر گمارد و کل املاک او را سرلشکر کریم آقاخان بوذرجمهری اداره میکرد. در سال۱۳۱۹ یک سال قبل از رفتن رضاخان از ایران صورتحساب عایدی خالص سالانه املاک پهلوی ۶۲میلیون تومان بود که همه اینها را به محمدرضا منتقل کرد و بقیه فرزندان او بینصیب ماندند. بعدها همه آنها به رضاشاه شکایت کردند و او هم به محمدرضا نوشت که کاخهای فرزندان را به آنها انتقال دهد و علاوه بر آن به هر کدام یک میلیون تومان بپردازد که سریعاً انجام شد. رویه رضاشاه این بود که هر ملکی را که بهاصطلاح میخرید، یعنی چند تومانی اسماً میپرداخت تا صورت ظاهر قانونی داشته باشد و املاکی را که متصرف میشد، اداره ثبت اسناد موظف بود سند مالکیت آن ملک یا املاک را فوراً در جلد محمل صادر و تهیه کند و به نماینده او تحویل دهد. سپس رضاشاه پس از بازدید ملک میگفت: «ملک من نباید آماده باشد و مثلا راه داشته باشد؟» فوراً وزارت راه مکلف بود، مجاناً راه بسازد. وزارت کشاورزی تراکتورها و ماشینهای کشاورزی را مجاناً به کار اندازد، پست و تلگراف دایر شود و در نتیجه همه و همه به خرج دولت پایان یابد. موقع خرید محصول برنج و گندم و غیره هم دولت آن را دولا پهنا بخرد؛ چون محصول ملک شاه (شاه محصول) است و ناچار باید به قیمت زیادتر از معمول خریداری شود.» شب کمکم داشت از نیمه میگذشت اما صحبتهای مرتضی تازه گل انداخته بود. گفت: «رضاخان پس از به قدرت رسیدن، بهدلیل عقدهای که از کودکی داشت، بر روح آزمند و حریص خود لگام نمیزد و به هر میزانی که دستش میرسید، هدیه طلب میکرد و بر ثروت و املاک خود با زور و تعدی میافزود. در طول مدتی کمتر از ۱۵سال، رضاخان بهعنوان ثروتمندترین پادشاه آسیا و مالک هزاران هکتار زمین مزروعی و مرتع شهرت یافت.
یکی از افسران ارتش رضاخان که مدتی سمت بازرسی اداره کل املاک شمال را داشته، ماجرایی را در این زمینه تعریف کرده که فکر کنم شنیدنش در این شب خالی از لطف نباشد. ماجرا این بود: سرلشکر محمود آقاانصاری، مرد شرافتمند و متدین، دارای تحصیلات علوم دینیه و از نزدیکان رضاخان، سالها پیش و در آستانه شروع خرید املاک از طرف رضاشاه روزی به دربار احضار شد. رضاخان به او میگوید: در اتاق دیگر شیخعبدالحسین نجمآبادی سردفتر اسناد رسمی مشغول تنظیم سندی است. بروید آن سند را که در حال تنظیم است، مطالعه کنید و چنانچه ایرادی دارد، به نویسنده آن تذکرات لازم را بدهید.
سرلشکر محمودآبادی پس از بازدید و مطالعه سند مراجعت کرده و میگوید: تنظیم سند در جریان و بدون عیب و نقص است، ولی خواستم به عرض برسانم خرید املاک مزروعی به نام شاهنشاه چه موردی دارد؟
رضاخان نسبت به سرلشکر انصاری متغیر شده میگوید: عجب، این چه حرفی است میزنی؟ در این مملکت من حق داشتن مزرعهای نزدیک تهران را ندارم که روزهای تعطیل را در آن به استراحت بپردازم؟
سرلشکر پاسخ میدهد: تمام مزارع و دهات نه فقط اطراف تهران بلکه در تمام کشور متعلق به ذات همایونی است.
درهرحال، سرلشکر انصاری از آن به بعد مغضوب و از دربار رانده شد. در عوض، سرلشکر خدایار پس از خرید نخستین ملک مزروعی رودهن و بومهن، رضاخان را تحریک و ترغیب به ازدیاد املاک کرد.»
حرفهای مرتضی به اینجا که رسید، سکوت کرد. بعد رو کرد به ما و پرسید: «بهنظرم دیگر لازم نباشد قصه این باغ را هم جداگانه تعریف کنم.» و ما حدس زدیم ملک و باغ پدری مرتضی هم یکی از هزاران قطعه زمینی بوده که رضاخان به زور غصب کرده و بعد از رفتن او دوباره بهدست خانواده مرتضی افتاده است.
رضاخان به «کرم زمین خوار» معروف بود
منطقه شمال ایران زمینهای بسیار حاصلخیزی دارد که در آن زمان، رضاخان این زمینها را به زور از صاحبانشان به قیمت بسیار پایین میخرید و بعضی از باغها، مزرعهها و چراگاهها را بدون پرداخت پول تصرف میکرد و به نام خود سند میزد. میتوان گفت از گرگان و ساری گرفته تا رامسر و رودسر، همه زمینها را به زور میگرفت و به اسم خودش ثبت میکرد. برای همین رضاخان در این مناطق به «کرم زمینخوار» معروف بود، چون زمینهای مردم را به زور میگرفت و یا به بهای اندکی میخرید و به نام خودش به ثبت میرساند.
سند برابر اصل املاک اختصاصی رضاخان
املاک اختصاصی رضاخان برابر اسناد و مدارک موجود در ۱۷منطقه بزرگ و ۶۷ناحیه به شرح زیر است:
املاک مازندران شامل ۴۴۹رقبه، مراتع مازندران شامل ۱۱۳۲رقبه، املاک و مراتع کجور شامل ۶۷۸رقبه، املاک و مراتع تنکابن شامل ۱۵۶۰رقبه، املاک و مراتع آمل شامل ۴۳۸رقبه، املاک و مراتع نور شامل ۱۷۷رقبه، املاک و مراتع بهشهر شامل ۲۶۰رقبه، املاک غرب شامل ۵۳۳رقبه، مراتع غرب شامل ۵۴۸رقبه، املاک و مراتع خراسان شامل ۳۸رقبه، املاک و مراتع فرحآباد شامل ۱رقبه، املاک و مراتع ورامین شامل ۳رقبه، املاک و مراتع زنجان شامل ۵رقبه، املاک و مراتع دماوند شامل ۱۴رقبه، املاک و مراتع قزوین شامل ۱۹رقبه، املاک و مراتع ساوجبلاغ شامل ۹رقبه، املاک و مراتع بجنورد شامل ۱۸۵رقبه.