مهدی شامحمدی، کارگردان فیلم سینمایی «مجنون» که درباره شهیدان مهدی و مجید زین‎الدین است، می‌گوید: تا مادامی که کار می‌کنم و می‌توانم تاثیرگذار باشم و بخشی از تاریخ را روایت کنم و روایت صادقانه داشته باشم و امانت‌دار باشم، مهم برای‌ام مخاطب است.

همشهری آنلاین: مهدی شامحمدی در نخستین فیلم بلند سینمایی‌اش کاملا تحت تاثیر سینمای مستند است. به گفته خودش، در هنرستان روایت فتح درس خوانده که در آن محیط، فیلم‌های مستند اهمیت زیادی داشته و خودش هم سال‌ها مستند ساخته و این‌طور که از حرف‌هایش مشخص است واقع‌گرایی مستندگونه جایگاه خاصی در مختصات فکری او از سینما دارد. باید نخستین فیلم بلندش، «مجنون»، را دید تا بتوان قضاوت کرد چقدر در خلق فضای مستند در فیلمش موفق بوده است، خصوصا که او با محمدحسین مهدویان که در کارهای نخستش به سینمای مستند گرایش واضحی داشت، هم‌دوره بوده و مقایسه بین او و مهدویان ناگزیر است. در خلاصه داستانی که منتشر شده آمده «مجنون» درباره برادران زین‌الدین و لشکر ۱۷ علی بن ابی‌طالب و عملیات خیبر است. گفت‌وگوی ما با شامحمدی از همین خلاصه داستان شروع شد و به گرایش او در سینما و علت ورودش به سینمای داستانی رسید.

بگذارید از این شروع کنیم که اصلا «مجنون» درباره شهید مهدی زین‌الدین است یا عملیات خیبر یا لشکر ۱۷ علی بن ابی‌طالب؟

هر سه تا در واقع. بهانه ما مهدی زین‌الدین و البته برادر ایشان مجید زین‌الدین است و برهه‌ای که انتخاب کردیم زمستان ۱۳۶۲ است. در این زمان مهدی زین‌الدین فرمانده لشکر ۱۷ علی بن ابی‌طالب است و کاری که انجام دادند حضور در جزایر مجنون برای عملیات خیبر است. بنابراین ما هر سه را می‌بینیم؛ هم مهدی و مجید زین‌الدین را می‌بینیم، در واقع پرتره‌ای از آقا مهدی را، هم عملیات خیبر و همه بچه‌های لشکر ۱۷ را.

فیلم به زندگی خانوادگی برادران زین‌الدین هم پرداخته یا نه، همه فیلم در جبهه می‌گذرد؟

اغلب قصه در مناطق جنگی است، ولی به هر حال در فیلم رابطه خانوادگی شخصیت اصلی فیلم هم وجود دارد، کم و محدود، اما به هر حال هست.

دو سال پیش در جشنواره چهلم، فیلم «موقعیت مهدی» ساخته هادی حجازی‌فر نمایش داده شد که به مهدی و حمید باکری می‌پرداخت و خواه‌ناخواه مقایسه‌ای بین دو فیلم اتفاق می‌افتد.

همیشه همین‌طور است. همان‌طور که درباره آن فیلم و فیلم‌های قبلی‌اش این اتفاق افتاده، در مورد فیلم‌های پرتره جنگ همیشه این ماجرا وجود دارد.

از زمانی که محمدحسین مهدویان «با ایستاده در غبار» در جشنواره فجر مورد توجه قرار گرفت و بعد هم هادی حجازی‌فر با «موقعیت مهدی» در جشنواره تحسین شد، انتظارها از فیلم‌هایی که درباره سرداران جنگ ساخته می‌شود بالا رفته است. با چنین انتظاری برای شما سخت نبود که در تجربه اول‌تان سراغ این سوژه بروید که فیلم جنگی است و دکوپاژ خاص خودش را می‌خواهد و تدارکات سختی دارد؟ اصلا چی شد که این سوژه را برای فیلم اول‌تان انتخاب کردید؟

من سال‌ها فیلم مستند ساختم، فیلم سینمایی مستند که در جنگ واقعی بوده و در وضعیتی قرار گرفتم که دمای هوا منفی ۳۰ درجه بوده، فشار هوا وجود نداشته، اکسیژن نداشتم، تو ارتفاع بودم و داعش با موشک و انواع و اقسام چیزها به سمتم شلیک می‌کرده. به نظرم کار سخت آن بود. اینکه پشت مانیتور بنشینی، یک طراحی داشته باشی، آن طراحی را اجرا کنی، یکی چای بیاورد و یکی بادت بزند، کار سختی نیست. نمی‌خواهم بگویم که کار داستانی سختی ندارد، فقط خواستم بین سینمای مستند و داستانی مقایسه‌ای داشته باشم. چون به هر حال ۲۰ سال است که دارم مستند کار می‌کنم.

۲۰ سال؟

بله، من از سال ۱۳۷۹ ــ ۱۳۸۰ دارم فیلم مستند کار می‌کنم. در جواب بخش دوم سوال‌تان که اصلا چی شد این سوژه را برای کار انتخاب کردم بگویم که من در هنرستان «روایت فتح» درس خواندم و طبیعی بود که در سن کم تحت تاثیر فضا قرار بگیرم. همزمان با دوره دانشجویی در فاصله سال‌های ۱۳۷۹ تا ۱۳۸۷ در خود روایت فتح مستند جنگ می‌ساختم. همان موقع، برای من و شاید دوستانم، مهدی زین‌الدین و احمد کاظمی و همت و باکری و خرازی اسم اتوبان نبودند. اینها کاراکترهایی بودند که ما با آنها آشنا بودیم و سعی کردیم در چندین مقطع راجع‌به‌شان مستند کار کنیم. همین حسین مهدویان که اسم بردید، همان ایام که دوره روایت فتح تمام شد، مهم‌ترین کارش «آخرین روزهای زمستان» را درباره شهید حسن باقری ساخت که داکیودراما بود. به هر حال، با این فضا آشنا بودم و در واقع ساخت مستند درباره چند نفر از این کاراکترها و قهرمان‌ها برای ما یک آرزوی دست‌نیافتنی شده بود چون متاسفانه هیچی درباره‌شان وجود ندارد و مستند به اسنادی وابسته است که وجود داشته باشد. از بعضی از این عزیزان هیچی وجود ندارد که بشود کار مستند درخوری انجام داد. فقط اطلاعات مکتوب و نقل‌قول افراد موجود است. تنها راه، رفتن سراغ سینمای داستانی است. از جمله این عزیزان آقا مهدی زین‌الدین است که معمایی در ذهن من شده بود. چون ۱۵ــ۲۰ سال بود که هر فیلمسازی سمتش می‌رفت، به دلایل مختلف نمی‌دانم چرا پروژه کنسل می‌شد. تا اینکه بالاخره این اتفاق افتاد و فیلمنامه‌ای که مدت‌ها روی‌اش کار کرده بودیم ساخته شد و تصویری از یک برهه کوتاه از زندگی آقا مهدی زین‌الدین خلق شد با کمک یک مجموعه ۱۲۰ــ۱۳۰ نفری از عوامل. مخاطب سینمای دفاع مقدس ربطی هم ندارد مربوط به کدام نسل باشد، برای این افراد همیشه احترام قائل است و خیلی زود هم به من ثابت شد که به آقا مهدی زین‌الدین و این فیلم نگرش مثبتی دارد و اگر ما درست کار کرده باشیم، فبهاالمراد و اگر خدای نکرده از پس ماجرا برنیامده باشیم، مخاطب هم عکس‌العمل نشان می‌دهد.

چه جوری به شما ثابت شد؟

وقتی اخبار فیلم آمد بیرون، آدم‌هایی در فضای مجازی که به نظر نمی‌رسید قرابتی با حاکمیت یا این موضوعات داشته باشند، بسیار با احترام با موضوع برخورد کردند. در متن اخبار یکی دو پیج سینمایی نوشته شده بود فیلم به مهدی و مجید زین‌الدین می‌پردازد. اغلب آدم‌ها آمده بودند تذکر داده بودند چرا کلمه شهید را ننوشته‌اید و این چه ادبیاتی است و این چه تنظیم خبری است و چرا بی‌احترامی می‌کنید؟ آن‌هم در پیج‌های سینمایی که اغلب آدم‌ها شاید قرابتی با این فضا نداشته باشند. من خودم خیلی حیرت کردم از این عکس‌العمل‌ها. هدف‌گذاری من هم برای مخاطب همین بخش از افراد بود. به هر حال آن دوستانی که در این حال‌وهوا هستند یا به حاکمیت نزدیک هستند، دنبال این چیزها می‌روند و ما هم نخواهیم، می‌گردند و پیدا می‌کنند و فیلم را می‌بینند. مسئله این است که فیلم در اختیار کسانی قرار بگیرد که اهل این موضوعات نیستند و بتوانیم روی آنها اثر بگذاریم.

تحقیق و پژوهش فیلم چه روندی را طی کرد تا به فیلمنامه رسیدید و خود فیلمنامه چقدر زمان برد؟

تحقیق و پژوهش کار از سال‌ها قبل شروع شده بود. عرض کردم چند فیلمساز از جمله حسین مهدویان سال ۱۳۹۳ یک سال درگیر این پروژه بودند که راجع به آقا مهدی فیلم بسازند و یک پژوهش مفصل توسط حسین و تیمش انجام شده بود. در نهایت به توافق نرسیده بودند که فیلمنامه‌ای که نوشته بودند ساخته شود. من این پژوهش را داشتم. یک پژوهش دیگری هم بود که تیم دیگری کار کرده بود. یک پژوهشگر تخصصی حوزه جنگ به مجموعه اضافه کردیم که ایشان با تیمش فوق‌العاده کار کردند و همه پژوهش‌های قبلی را گردآوری و دسته‌بندی کردند. جاهایی که نیاز بود تخصصی‌تر کار کنیم، کامل کردند. یک دوره تکمیلی یک‌ساله را در پژوهش گذراندیم تا یک پژوهش جامع به دست آمد. بعد رفتیم سراغ فیلمنامه. فیلمنامه از اساس یک سال‌ونیم زمان برد تا به نتیجه نهایی رسیدیم.

شما فیلم مستندی هم درباره عملیات خیبر ساخته‌اید.

مستندی دارم به نام «نبرد مجنون» که درباره عملیات خیبر است. مجموعه‌ای کار کرده بودم به نام «نبردهای ماندگار» که یکی از قسمت‌هایش درباره عملیات خیبر بود.

پس تجربه این مستند هم در فیلم‌تان به کمک شما آمده.

بله، درباره عملیات خیبر و جزئیاتی که نیاز بود تجربه کرده بودم. فیلم‌های مستند زیادی از آن دوره و آن حال و هوا وجود دارد که خیلی به ما کمک کرد. در پرداخت فیلم خیلی تحت تاثیر سینمای مستند بودم. حالا این را باید مخاطب قضاوت کند.

روایت و ساختار «ایستاده در غبار» هم متکی به سینمای مستند بود. فیلم شما شباهتی به «ایستاده در غبار» دارد؟

نه، لاین صوتی «ایستاده در غبار» مستند است و دیالوگ ندارد و از مجموعه مصاحبه‌ها و تکه‌های بی‌سیم ساخته شده.

در واقع برای صداهای مستند و واقعی تصویر ساخته بودند.

دقیقا. و بخش تصویری‌اش بازسازی شده به سبک «آخرین روزهای زمستان». کار ما این شکلی نیست و به سینمای داستانی مرسوم خیلی نزدیک‌تر است. اما سعی کردیم نوع میزانسن‌ها، دکوپاژها، بازی‌ها، دیالوگ‌ها و خلق درام در باورپذیرترین شکل ممکن باشد و از این جهت سعی کردیم که به سینمای مستند نزدیک شویم.

از نمونه‌های خارجی یا داخلی، فیلم یا کارگردانی بود که تحت تاثیرش باشید؟

تاثیری که گرفتم از سینمای داستانی نبود، از مستندهای روایت فتح بود. در مجموعه سوم روایت فتح، آقا مرتضی آوینی دو سه تا کار دارد به اسم «شب عاشورایی»، «پاتک روز چهارم»، «جاده» و «سقوط». به لحاظ فضاسازی تحت تاثیر این چند مستند بودم تا سینمای داستانی، چه هالیوود و چه داخلی و غیره. نه اینکه دوست نداشتم باشم، قطعا دیده‌ام. عادت دارم فیلم خوبی را که دوستش دارم، زیاد می‌بینم. مثلا نمی‌دانم «نجات سرباز رایان» را چند بار دیده‌ام، ولی خیلی زیاد دیده‌ام یا فیلم‌های ایرانی که دوست دارم یا خود همین «ایستاده در غبار» را. در همین دوره‌ای که در روایت فتح بودیم، با حسین و خیلی دوستانی که هنوز در سینمای مستند کار می‌کنند و اگر وارد سینمای داستانی می‌شدند، خیلی بهتر از خیلی‌های دیگر کار می‌کردند، فضایی شکل گرفت که خیلی اتفاق خوبی بود و همه در آن تحت تاثیر سینمای مستند بودند و با خودش آورده داشته مثل «ایستاده در غبار» و دو قسمت «ماجرای نیم‌روز».

اول سینما برای شما مهم بود و در آینده هم چه‌بسا فیلم‌های متفاوتی از «مجنون» بسازید یا اول مفاهیمی برای شما اولویت داشت که فکر کردید برای بیان‌شان می‌توانید از سینما استفاده کنید؟ در واقع فرم شما را به سینما کشاند یا مضمون؟

نه اینکه سینما برای من موضوعیت نداشته باشد که قطعا به خاطر ماهیت سینما جذبش شدم. ولی انگیزه‌ام برای ورود به سینمای داستانی، سینما نبود حقیقتش؛ آقا مهدی زین‌الدین بود، چون نمی‌شد در سینمای مستند فیلمی درباره‌اش ساخت. در مورد آخرین مستند سینمایی که ساختم به نام «۱۸ هزار پا»، موضوعیتش برای من محتوایی بود که به آن پرداختم. محاصره شدن مردم دو شهر که ۵ سال در محاصره بودند و بچه‌هایی که به دنیا می‌آمدند تا سال‌ها نمی‌دانستند شکلات چیست و وقتی از محاصره آمدند بیرون، پرتقال را با پوست گاز می‌زدند و تنها چیزی که در محاصره خورده بودند نان بود. آنجا محتوا برای‌ام انسانیت بود و پرداختن به اتفاقی که داشت برای مردم می‌افتاد، بیش از هر چیزی برای‌ام مهم بود. اینجا هم در ورود به سینمای داستانی آقا مهدی زین‌الدین برای‌ام اهمیت داشت، نه صرفا خود سینمای داستانی.

این نوع نگاه شما به سینما باعث می‌شود به هر حال بخشی از مخاطبان در قبال کار شما موضع‌گیری داشته باشند.

قبلا هم علیه ما موضع داشتند، زیاد هم داشتند. خیلی از دوستان که چه عرض کنم، خیلی از آدم‌ها دنبال بهانه می‌گردند که موضع‌گیری داشته باشند. من نه‌تنها نسبت به آنها، بلکه در برابر دوستانی از این طرف که می‌خواهند محصولی را که ما با سال‌ها بدبختی تولید می‌کنیم و محتوایش برای‌مان مهم است، به نفع جریان خاصی مصادره کنند هم گارد داریم و مقاومت می‌کنیم و اجازه نمی‌دهیم این اتفاق بیفتد. حالا ممکن است حال بعضی‌ها بد باشد، فریب خورده‌اند، معترض‌اند، به آنها اهمیت داده نشده و من خیلی وقت‌ها خیلی‌های‌شان را درک می‌کنم و هیچ عکس‌العملی نشان نمی‌دهم. اما بعضی جریان‌های خاص که با قصد و غرض خاصی موضع‌گیری می‌کنند، به شدت جلویش می‌ایستم. هر کی هر جوری دلش می‌خواهد فکر کند. تا مادامی که کار می‌کنم و می‌توانم تاثیرگذار باشم و بخشی از تاریخ را روایت کنم و روایت صادقانه داشته باشم و امانت‌دار باشم، مهم برای‌ام مخاطب است.

پس از الان مشخص است که در سال‌های آینده هم در همین مسیر حرکت می‌کنید؟

قبل از «۱۸ هزار پا»، سه تا مستند اجتماعی ساختم که یکی‌اش درباره کمپ‌های ترک اعتیاد دختران زیر ۱۸ سال بوده، یکی‌اش درباره سرطان بوده و یکی‌اش درباره شرایط وحشتناک یک خانواده از نظر روانی و مالی بوده. کار اجتماعی هم انجام دادم. مسئله برای موضوع است و چیزی که دغدغه می‌شود، نه صرفا چیزی که جریانی خاص می خواهد. ممکن است یکی از دوستان باشد که فقط فیلم جنگ بسازد، هیچ ایرادی هم ندارد. ولی من هر جا که دغدغه خودم باشد، حضور دارم. همان‌طور که می‌گویم نمی‌گذارم کارم را یک جریان خاص به اشتباه مصادر کند، جلوی اینکه خودم را هم مصادره کنند می‌ایستم.

نکته‌ای در فیلم هست که قبل از اکران فیلم از تماشاگران بخواهید به آن بیشتر توجه کنند؟

نه، فقط تماشاگران را به دیدن فیلم مردی دعوت می‌کنم که خیلی قهرمان بزرگی بود و وقتی داستان زندگی‌اش را می‌خوانی، فکر می‌کنی داری در مورد یک افسانه می‌خوانی، ولی این‌جوری نیست و واقعیت داشته.

چیزی که من می‌بینیم این است که شیفتگی شدیدی نسبت به برادران زین‌الدین و موضوع فیلم‌تان دارید. این شیفتگی باعث شده که با فیلمی مواجه شویم که کاملا در ستایش زین‌الدین است؟ در «ایستاده در غبار» مهدویان در جاهایی نسبت به خلقیات و تصمیمات متوسلیان نگاه انتقادی داشت و همین در جلب توجه آدم‌های مختلف به فیلم موثر بود.

نه، اتفاقا قهرمان من هم پاهایش خیلی روی زمین است. مثل احمد متوسلیان که همان موقع می‌گفتند خیلی تندخو بوده و گاهی خیلی زود تصمیم می‌گرفته. فرشته که نبوده، آدم بوده، مثل من و شما. آدمی معمولی بوده که در زمان خاصی تصمیمی می‌گیرد که آن تصمیم متمایزش می‌کند و قهرمانش می‌کند. اتفاقا استقبال از «ایستاده در غبار» و «آخرین روزهای زمستان» به دلیل وام‌داری‌شان به سینمای مستند بود و همین باعث شد که احمد متوسلیان و حسن باقریِ مهدویان واقعی باشد. قهرمان من هم پاهایش روی زمین است.

منبع: همشهری آنلاین