همشهری آنلاین - الهه فراهانی: اولیای دم شرط جالبی برای این گذشت تعیین کردند؛ یکی از آنها شرطش این بود که قاتل با کمک خانواده اش برای روستاییانی که در ۵ منطقه سردسیر کشور زندگی می کنند، ۵۰۰ بخاری و وسیله گرمایشی تهیه کنند و دیگری که اولیای دم پدر و مادرش بودند، شرط گذاشتند تا پسرشان پس از آزادی در امور خیریه فعالیت کند و سیگار را هم ترک کند. اما ماجرای این دو پرونده چه بود؟
درگیری مدیر عامل و منشی
پرونده نخست حدود ۱۲ سال قبل در یکی از شهرستان های غرب کشور، همزمان با پیدا شدن جسد دختری جوان در بیابان های منطقه گشوده شد. آن روز چوپانانی که برای چرای گوسفندان خود به بیابان های منطقه ای در غرب کشور رفته بودند، چشمشان به جسد بی جان دختری افتاد و پلیس را خبر کردند. با حضور ماموران مشخص شد که دختر جوان به دلیل خفگی به قتل رسیده است. از آنجا که هویت وی مشخص نبود، تحقیقات تیم جنایی بر روی پرونده های افراد گمشده متمرکز شد و خیلی زود به نتیجه رسید.
خانواده دختری ۲۵ ساله گزارش ناپدید شدن دخترشان را به پلیس اعلام کرده بودند که مشخصات دخترشان با جسد کشف شده در بیابان مطابقت داشت. یکی از معماهای این پرونده جنایی حل شده و در گام بعدی، باید قاتل وی شناسایی و انگیزه اش رازگشایی می شد. در ادامه تحقیقات مشخص شد که دختر جوان منشی شرکتی بوده و آخرین بار سوار بر خودروی مدیر عامل شرکت شده است.
به این ترتیب مدیرعامل به عنوان مظنون اصلی شناسایی و دستگیر شد. هرچند او اصرار بر بیگناهی داشت اما وقتی شواهد را علیه خود دید لب به اعتراف گشود و راز جنایت را فاش کرد. او گفت: مریم منشی شرکت بود و چند ماه قبل مبلغی در قالب وام از شرکت دریافت کرد. قرار بود ظرف سه ماه این پول را به صندوق شرکت برگرداند اما مدام امروز و فردا می کرد و سر قولش نماند.
از سوی دیگر، شرکت دچار مشکلات مالی شده و چیزی نمانده بود تا ورشکست شوم. وی ادامه داد: چون شرایط مالی خوبی نداشتم، از مریم منشی شرکت خواستم تا بدهی اش به شرکت را بپردازد تا بتوانم با آن پول بدهی های دیگر را بپردازم. به همین دلیل روز حادثه مریم را سوار ماشین خود کردم تا در بین راه با او صحبت کنم. مریم اما مدعی بود که پول ندارد و نمی تواند بدهی اش را بپردازد. بر سر این موضوع با هم درگیر شدیم و او شروع کرد به داد و فریاد راه انداختن. آنقدر عصبانی و خشمگین بودم که اصلا نفهمیدم چه شد که دستانم را روی دهان مریم قرار دادم. می خواستم او را آرام کنم تا فریاد نکشم اما وقتی به خودم آمدم، متوجه شدم مریم نفس نمی کشد. نبضش هم نمی زند و من به شدت وحشت کرده بودم. به هیچ عنوان قصد گرفتن جان او را نداشتم و وقتی دیدم او جان باخته از ترسم جسدش را در بیابان ها رها کردم اما از شدت عذاب وجدان نمی توانستم بخوابم و مدام چهره مریم مقابل چشمانم بود تا اینکه دستگیر شدم.
اشتباه بزرگ
مدیرعامل ورشکسته شرکت پس از اقرار به قتل و بازسازی صحنه قتل، روانه زندان شد. او پس از مدتی در دادگاه پای میز محاکمه رفت و به قصاص محکوم شد. با قطعی شدن رای، شمارش معکوس برای اجرای حکم آقای مدیر عامل شروع شد. او به شدت از اشتباه بزرگی که مرتکب شده، پشیمان بود و می گفت در زندان نماز قضاهای مقتول را می خواند و هر شب از خدا طلب بخشش می کند. این مرد در مدت این ۱۲ سال، دو مرتبه پای چوبه دار رفت و هر بار با وساطت ریش سفیدان و التماس های همسر و فرزندان قاتل، از چوبه دار فاصله گرفت چرا که اولیای دم در واپسین لحظات دلشان به رحم آمد و به قاتل مهلت دادند.
حفظ قرآن
مردی که در آستانه مرگ بود، در زندان شروع کرد به حفظ قرآن و کمک به زندانیان دیگر. این خبرها به گوش اولیای دم می رسید. او هرازگاهی از زندان با اولیای دم تماس می گرفت و به آنها التماس می کرد تا او را حلال کنند و به خاطر بچه هایش به او زندگی ببخشند. چون نام او در فهرست افرادی که قرار بود پای چوبه دار برود قرار گرفته بود و مرد میانسال برای سومین بار باید پای چوبه دار می رفت تا حکم قصاصش اجرا شود. سرانجام اولیای دم بزرگترین تصمیم زندگیشان را یک شب قبل از اجرای حکم گرفتند و شرطی برای بخشش تعیین کردند. آنها عنوان کردند که قاتل با کمک خانواده اش، ۵۰۰ بخاری و وسیله گرمایشی تهیه کند و با سفر به ۵ روستایی که در منطقه سردسیر کشور قرار دادند سفر کنند؛ یعنی ۵ نقطه کشور و بخاری ها را به دست روستاییان بی بضاعت که وسیله های گرمایشی ندارند، تحویل بدهند. به این ترتیب، قاتلی که حدود ۱۲ سال از عمرش را پشت میله های زندان سپری کرده از مجازات قصاص رهایی یافت و مهلت زندگی دوباره یافت.
۱۰ سال محروم از ملاقات پدر و مادر
دومین پرونده، اوایل بهار سال ۹۲ در پایتخت گشوده شد. آن روز خبر قتل دختری در یکی از محله های جنوب تهران به تیم جنایی اعلام شد. دختر جوان از راه پله های خانه به پایین پرتاب شده و به قتل رسیده بود عامل این جنایت کسی جز برادر دختر جوان نبود. آنطور که خانواده مقتول می گفتند، پسرشان معتاد به مواد مخدر بود و مرتب از خواهرش برای خرید مواد پول می گرفت که شب حادثه بر سر این موضوع درگیر شده و برادر از شدت عصبانیت، خواهرش را هل داده و مرگ او را رقم زده بود. وی پس از چند روز بازداشت شد و در بازجویی ها گفت: آن روز هرچه به خواهرم التماس کردم به من پول بدهد، زیر بار نرفت. من خمار بودم و به شدت عصبانی. آنقدر که نتوانستم خشم خودم را کنترل کنم و وقتی دیدم خواهرم حاضر به پرداخت پول نیست، او را هل دادم که جانش را از دست داد.
این پسر معتاد پس از محاکمه به قصاص محکوم شد و حکم به تایید قضات دیوان عالی کشور رسید. او در این مدت، یک مرتبه پای چوبه دار اما پدر و مادرش حکم را اجرا نکردند و به پسرشان مهلت دادند. درحالیکه نام این پسر در فهرست افرادی که قرار بود قصاص شوند قرار گرفته بود، پدر و مادرش یک شب پیش از اجرا، پسرشان را بخشیدند. آنها شرط گذاشتند تا پسرشان پس از آزادی، حتی لب به سیگار هم نزد و حتما به عنوان خیر، در امور خیریه و کمک به زندانیان مالی و افراد بی بضاعت فعالیت کند.
شیما جعفر محمدی ، دادیار شعبه سوم اجرای احکام دادسرای جنایی تهران درباره این پرونده به همشهری گفت: متهم این پرونده، ۱۰ سال زیرتیغ بوده و پدر و مادرش که اولیای دم بودند در مدت این ده سال، حتی یکبار هم به ملاقات پسرشان نرفته بودند.
وی تصریح کرد: قاتل زمان قتل ۳۰ سال سن داشت و هم اکنون ۴۰ ساله است. در این ده سال، فقط ۶ بار از طریق ویدئو کنفرانس با پسرشان که در زندان بود، صحبت کردند. آن هم زمانی که خانواده را ما به اجرای احکام دعوت کردیم و خودمان شرایط این ویدئو کنفرانس را فراهم کردیم تا خانواده متوجه پشیمانی قلبی پسرشان شوند.
دادیار شعبه سوم اجرای احکام در ادامه گفت: معمولا زندان، افرادی که از قتل پشیمان بوده و رفتارهای مناسبی در زندان دارند را به ما معرفی می کنند تا ما برای نجات آنها تلاش کنیم. قاتل این پرونده نیز، آنطور که رئیس زندان می گفت، رفتارهای خوبی داشت، اعتیاد را ترک کرده و از قتلی که مرتکب شده بود به شدت پشیمان بود. هربار هم در تماس تصویری با پدر و مادرش گریه می کرد و از آنها می خواست تا او را ببخشند تا اینکه والدین بعد از ششمین جلسه ویدیو کنفرانس ، پسرشان را برای رضای خدا و شادی روح دخترشان بخشیدند چون بارها دخترشان را در خواب دیده بودند. به لطف خدا، این پرونده نیز پایان شیرینی داشت و خستگی از تن افرادی که برای نجات جان قاتل تلاش کرده بودند، بیرون آورد.