تاریخ انتشار: ۲۳ خرداد ۱۳۸۸ - ۰۷:۰۸

ناهید پیشور: مایک تایسون قهرمان سابق مشت‌زنی را خیلی‌ها هنوز با آن تصویر دهشت‌انگیز مبارزه‌اش با هالی‌فیلد به‌خاطر می‌آورند؛ جایی که تایسون تکه‌ای از گوش رقیبش را با دندان کند!

قهرمان سابق جهان در رشته بوکس، یک غول وحشی نفرت‌انگیز بود که به‌نظر می‌رسید غرایز حیوانی‌اش چنان بر او غلبه کرده که دیگر کوچک‌ترین جایی برای انسانیت باقی نمانده است. از تایسون همچنین انبوهی داستان درخصوص رفتارهای نامطلوب در زندگی شخصی‌اش در رسانه‌ها به‌چاپ رسید. از بلاهایی که بر سر همسرانش آورده تا پرونده خشونت و تعدی‌اش که او را روانه زندان هم کرد.

مستند «تایسون» ساخته جیمز تابک، چنین تصویری از قهرمان سابق مشت‌زنی جهان را نه انکار که با روایت‌هایی دست‌اول از زندگی و معضلات او همراه می‌کند و به واکاوی زوایای تاریک زندگی کاراکتری می‌پردازد که در نگاه اول فاقد پیچیدگی به‌نظر می‌رسد.

مایک تایسون در میدان مبارزه، رقیبانش را به معنی مطلق کلمه خرد می‌کرد و این نخستین تصویری است که جیمز توباک در مستندش از تایسون به نمایش می‌گذارد. نخستین رقابت مهم بر سر عنوان قهرمانی سنگین‌وزن با ترور بربیک، که تایسون قبل از به پایان‌رسیدن راند دوم، ناک‌اوت‌اش می‌کند.

ضربات سریع و مرگبار تایسون بر سر و صورت رقیب، باز بیشتر بر همان خشونت و سبعیت تأکید دارد تا ورزشکاری که در دنیا، یارای مقاومت در برابرش نبود. جیمز توباک مستندش را با اوج خشونت آغاز می‌کند و کمی بعد تماشاگر را بی‌واسطه کنار تایسون قرار می‌دهد. کارگردان موفق می‌شود به‌تدریج تنهایی تایسون را بعدی تراژیک ببخشد. غول وحشی و بی‌رحمی که از کودکی طعم فقر را چشید و خیلی زود به تبهکاری و کارهای خلاف پرداخت و سر از دارالتأدیب درآورد. خشونت، بی‌رحمی و بی‌اعتمادی تایسون نسبت به تقریباً همه کس، از این جا سرچشمه می‌گیرد.

گویی با مرد بدی سروکار داریم که خودش خیلی در بدی‌هایش مقصر نیست و روزگاری را پشت سر گذاشته که  انگار شرارت، سرنوشت محتومش بوده.
جیمز توباک که به پشتوانه آشنایی دیرینه‌اش با تایسون، موفق شده به او نزدیک شود و انبوهی از تصاویر (بیش از  30ساعت) از او ضبط کند، موفق می‌شود حس ترحم مخاطب را تحریک کند؛ بی‌آنکه به دام احساسات‌گرایی بیفتد.

کوشش برای پرداخت چهره‌ای انسانی از کسی که رسانه‌ها بارها و بارها حیوان خطابش کردند، در نهایت به مایک تایسون متفاوتی انجامیده که خیلی شبیه آن کسی نیست که روی رینگ بوکس رقیبانش را از پا درمی‌آورد.

نکته‌ای که به فیلم کاملاً عمق بخشیده، نمایش تناقض‌ها و پیچیدگی‌های شخصیتی تایسون است، آن هم درحالی که شاید قبل از تماشای این مستند، تصور پیچیدگی هم در مورد آدمی چون تایسون دور از ذهن به‌نظر برسد. فردی که هم لاف‌زن است، هم آرام؛ هم پرخاشگر و خشن است و هم آسیب‌پذیر و تنها؛ غولی که به همان اندازه که هراسی مرگبار در دل‌ها ایجاد می‌کرده، خود نیز دچار ترس بوده؛ ترسی که او در لحظات قبل از آغاز مسابقاتش داشته؛ رجعت به‌خاطرات تلخ کودکی و نوجوانی در بروکلین، ابعاد گسترده‌تری به این ترس می‌دهد. او برای بی‌رحمی‌اش محق به‌نظر می‌رسد و البته در دنیای تیره و تارش یک نقطه روشن به‌چشم می‌خورد.

داماتو نخستین مربی‌اش که او از دارالتادیب بیرون آورد و استعدادش را کشف کرد و درست یک سال قبل از اینکه حاصل تلاش‌هایش را ببیند از دنیا رفت. مرگ او در 1985 تراژدی واقعی زندگی تایسون است، چنانکه وقتی در فیلم درباره مربی‌اش حرف می‌زند زبانش بند می‌آید. در دنیایی پر از بی‌رحمی و سبعیت که در آن تبهکاری، پلیدی و عدم تفاهم حرف اول و آخر را می‌زده، داماتو تنها کسی بوده که به تایسون نوجوان، نزدیک شده و جدی‌‌اش گرفته و او پس از گذشت بیش از 2دهه ، هنوز لطف و مهرش را فراموش نکرده.

تصاویر آرشیوی و عکس‌های شخصی در لابه‌لای صحبت‌های تایسون، نوعی جنبه اسنادی به فیلم می‌بخشند. ای.او اسکات در نیویورک تایمز، به مستند باربرا کاپل «قهرمان سقوط کرده: داستان ناگفته مایک‌تایسون» اشاره می‌کند و فیلم توباک را فاقد دیدگاه بی‌طرفانه آن می‌داند و در عوض ایده تمرکز صرف بر تایسون را می‌ستاید: فیلم توباک، به دلیل محدود کردن خودش به نقطه نظر تایسون، مطالعه نادر و روشنی است از پیچیدگی‌ها و تناقض‌های روح و روان که به صورت توامان خشم و رنج را با خود دارد.

خشونتی که ابراز می‌کند و رنجی که می‌برد شاید خیلی قابل توجیه نباشد ولی صمیمیت ابرازش تحسین‌برانگیز است. این همان صداقتی است که تا اعماق وجود تایسون ریشه دارد و توباک آن را آشکار می‌کند. در فیلم، هرچند وقت یک‌بار تصویر به 2 یا 3 قسمت تقریبا مساوی تقسیم می‌شود و صدا به گونه‌ای تنظیم شده که به نظر برسد تایسون در حال مکالمه‌ای با خود است؛ گفت‌وگویی درونی که در آن صحبت‌ها طنین می‌اندازند و با هم درمی‌آمیزند. مردی جلوی دوربین نشسته که خودش خوشبختی و آینده‌اش را تباه کرده و در این راه البته جامعه و فضایی که در آن زیسته و رشد کرده، هم از چیزی دریغ نکرده! تایسون برش‌هایی از زندگی خود را ارائه می‌کند.

از خوشی‌های مقطعی، رنج‌های تمام نشدنی و اشتباهاتش می‌گوید؛ آن هم با لحنی صادقانه که در لحظاتی بیننده را کاملا تحت تاثیر قرار می‌دهد. توباک برخلاف کلیشه‌ای آشنا، نمی‌خواهد از تایسون فرشته بسازد. او نمی‌‌‌خواهد به تماشاگر القا کند که تایسون انسان خوبی است، بلکه قصد دارد بگوید حتی او  هم با تمام غرایض حیوانی مهار نشده‌اش،‌کاملا انسان است! آشفتگی تعمدی فیلم هم جدای از ساختار تکنیکی‌ای که بارها صفحه نمایش را به چند قسمت تقسیم می‌کند، از دل چنین تناقض‌هایی نیز برمی‌آید.

تایسون در فیلم توباک،  غمگین‌ترین مردی به نظر می‌رسد که تا حالا او را دیده‌اید. این داستانی است که به قول خالقش بهترین و درست‌ترین شکل برای روایتش تراژدی است. توباک درباره فیلمش می‌گوید:«قصدم این بود که به ساختاری تراژیک برسم. کسی که از هیچ شروع کرده بود و خود را به بالاترین جایگاه رسانده بود، بعد به واسطه نقاط ضعف و اشتباهاتش دوباره سقوط کرده بود. در مورد مایک باید یک تراژدی یونانی را به ضریب 2 می‌رساندم چون او دوباره به اوج رسید و بار دیگر باعث سقوط خود شد.

توباک از آشنایی 23ساله‌اش با  تایسون استفاده مطلوبی را کرده و طبیعی است که فقط کسی چون او می‌توانسته، این چنین به قهرمان سابق مشت‌زنی نزدیک شود، در شرایطی که هنوز در یک مرکز بازپروری در حال ترک اعتیاد بود! تایسون مردی که بارها به اوج رسید و سقوط کرد، در آخرین رسوایی زندگی‌اش در سال 2007 ، به جرم حمل کوکائین دستگیر شد.

دوربین کاوشگر توباک به چهره تایسون نزدیک می‌شود و او رو به دوربین می‌گوید:«من تغییر کرده‌ام. دیگر حیوان نیستم.» فردی که از سال‌های دور تایسون را می‌شناخته، ساعت‌های طولانی از دوست قدیمی‌اش  فیلم گرفته و از میان انبوه راش‌ها، بهترین لحظات را انتخاب  کرده است. برگ برنده مستند «تایسون» ایجاد این اطمینان خاطر در بیننده‌اش است که او راست می‌گوید؛ صداقتی که باعث نزدیکی به تایسون و درک تنهایی عمیق تراژیک‌اش شود.