همشهری آنلاین- سحر جعفریان: آنها کودکیشان را نه بازی کرده و نه درس خواندهاند، آنها کودکیشان را به زحمت، کار کرده و عرق ریختهاند تا اینکه روزگار، دستشان را گذاشت توی دست داوطلبان و همیاران نیکوکار مؤسسات خیریه و انجمنهای فعال در حوزه کودکان (ارفک، کودکان فرشته و جمعیت طلوع بینشانها) که حوالی محل سکونتشان یعنی دروازه غار، فعالیت میکردند. مؤسسات و انجمنهایی که با دغدغههای آموزشی و مهارتی خود، پای «علی صداقتی خیاط»، نویسنده، فعال حقوق کودکان و جامعهشناس کهنهکار را نیز به ماجرای سوادآموزی این گروه از کودکان کار و خیابان نیز باز کردند.
عمو خیاط که از باسواد شدن این بچهها خیلی خوشحال است در جشن باسوادی آنها میگوید: «زبان پارسی را ظرف مدت ۲۰ روز به آنها یاد دادم و از تحریر نخستین جملات آنها مانند «آن مرد (عموخیاط) با لبخند آمد»، «حالا من هم سواد دارم» و «دیگر میتوانم به آرزوهایم برسم» به وجد و انرژی مضاعف آن هم در سن ۷۷ سالگی خود آمدم.» برای عموخیاط که درس و مشقش را در کلاس پنجم دبستان رها کرده و بعد هم رفته سراغ خیاطی تا ظرفشویی در رستورانهای بزرگ، برای او که دوباره از نوجوانی راه مدرسه در پیش گرفته و جامعهشناسی را در یکی از دانشگاههای معتبر فرانسه به پایان رسانده، یا برای او که چندین و چند کتاب درسی و داستان تالیف کرده، کودکان کار و خیابان، جامعه هدفی هستند که برای اعتلایشان از جان، مایه گذاشته و میگذارد.
حتی علی آقای سالخورده
در اثربخشی روش سوادآموزی عموخیاط همین بس که برای یادگیری نشانههای پارسی ۲۰ روز زمان بیشتر نیاز نیست و در این میان تفاوتی میان مسلم ۱۵ ساله، ولی ۱۳ ساله، کاظم ۱۷ ساله و یا حتی حامد ۱۰ ساله که اغلب سرِ چهارراههای بزرگ پایتخت میایستند تا اسپندی برای مشتریهایشان دود کنند یا شیشههای خودروهایشان را دستمال بکشند با علی آقای بیش از ۶۰ ساله که بهبودیافته از اعتیاد و همیار یکی از سراهای جمعیت طلوع بینشانهاست، وجود ندارد. حالا علیآقا هم به لطف قرارگیری گاه بیگاه در معرض تکنیکهای آموزشی عموخیاط، سواد نوشتاری و خوانش راآموخته.
بیشتر بخوانید: بچههای کار در برج غار