همشهری آنلاین- سیدسروش طباطباییپور: دو روز مانده به چنین روزی، حیاط خانهاش را فرش میکرد، آذین میبست و آب و جارو میکرد، به کمک پسرها و اهالی محل، سینیسینی، برنج پاک میکرد و پرچم هیئت را دم در خانه برمیافراشت و شب نیمهشعبان، خودش، دم در خانه میایستاد و دست به سینه، به مردم خوشآمد میگفت.
-
بیشتر بخوانید:
کلیدها منتظرند!
خانهاش چسبیده بود به خانه پدربزرگ، از آن خانههای قدیمی که حوض مربع و پرآبی، وسط حیاط جا خوش کرده بود و مردم رو به قبله، دور حوض مینشستند و به سخنان «شیخ رضا» گوش میدادند و موقع مولودی «حاجحسنآقا»، کف میزدند و دو دسته میشدند و دور حیاط میچرخیدند و دمی را تکرار میکردند و گاهی اشکی هم میریختند و برای سلامتی امام زمان، دعا میکردند. آخر هیئت هم، سفرهها پهن میشد و گوشتاگوش مردم، مهمان امام زمان بودند. خود حاجی هم عدسپلوها را دست به دست، به مهمانها تعارف میکرد.
اما قبل از پذیرایی از مردم و تمامشدن هیئت، حاجیپنبهچی، قابلمهبه دست، درِ خانه پدربزرگ و همسایههای اطراف را میزد و غذا پخش میکرد. اگر در هر کاری، پسرها و اهالی کمکش میکردند، اصرار داشت این کار را خودش انجام دهد. یکبار، اتفاقی، پشت در خانه پدربزرگ بودم و شنیدم که گفت: «حاجآقا... ببخشید بهخدا! اگر سر و صدا اذیتتون کرد، ببخشید...» و پدربزرگ هم لبخند زد و گفت: «نگو حاجی! مهمونهای امامزمان، قدم سر چشم ما هم میذارن...». بارها خودم شنیدم که آخر شبها، وقتی اهالی، مشغول شستن ظرفها بودند، تذکر میداد که آهسته باشند و مزاحم همسایهها نشوند.
همین بساط، ده شب محرم هم پهن بود، با این تفاوت که هیئت حاجپنبهچی، در آن شبها سیاهپوش میشد و حاجحسنآقا، بهجای مولودی، ذکر مصیبت میخواند و دوستداران ائمه، دستهدسته، دور حوض میچرخیدند و سینه میزدند و اشک میریختند. اما قابلمههای حاجیپنبهچی و عذرخواهی او از در و همسایه بابت سر و صدا، همچنان برقرار بود.
این اخلاق حاجی، مرا یاد امام حسین (ع) میانداخت. آخر او هم در شب عاشورا، به شبزندهداران سپاهش تذکر میداد که بلندبلند مناجات نکنند و مزاحم خواب دیگران نشوند، حتی مزاحم خواب دشمن! انگار عشق به ائمه، روی رفتار حاجی هم سایه انداخته بود و او را هم حسینی و امامزمانی کرده بود.
حاجیپنبهچی، شب عید امامزمان، وقتی مشغول پاککردن برنج مهمانهای امامزمان بود، پر کشید!