همشهری آنلاین - الهه فراهانی: این پرونده قدیمی از روز دوم اسفند سال ۸۰ گشوده شد. آن روز رهگذرانی که از خیابانی در جنوب غرب پایتخت عبور می کردند، چشمشان به جسد خونین مردی افتاد و پلیس را خبر کردند. این مد حدودا ۷۰ساله بود و با ضربات چاقو به قتل رسیده بود. جسد مقتول در چند قدمی خودروی پیکانی رها شده بود و در کنار جسد چند بسته اسکناس به چشم می خورد. بررسیها نشان میداد که خودروی پیکان متعلق به مقتول است و وی با انگیزهای جز سرقت به قتل رسیده است.
با شناسایی هویت مقتول معلوم شد که او با پیکانش مسافرکشی میکرد اما هنوز معلوم نبود که چه کسی وی را به قتل رسانده است. کارآگاهان با حضور در محل جنایت به تحقیق از شاهدان و کسبه پرداختند اما کسی به درستی صحنه جنایت را ندیده بود. با این حال عدهای دیده بودند که مقتول با پسری جوان و کم سن و سال درگیر شده بود و عامل جنایت همان پسر جوان بوده است.
یک سال بعد
تحقیقات پلیس برای شناسایی عامل جنایت ماهها ادامه داشت تا اینکه یک سال بعد فردی با پلیس تماس گرفت و مدعی شد که عامل جنایت را میشناسد و او جوانی به نام مهرداد است.
تماس گیرنده توضیح داد: مهرداد دوست و همسایه قدیمیام است. او چند شب پیش نزد من آمد تا با هم صحبت کنیم اما اصلا حالش خوب نبود و مدام گریه می کرد. وقتی دلیل گریهاش را پرسیدم، اعتراف هولناکی کرد. مهرداد گفت که یک سال قبل در جریان درگیری با راننده یک خودروی پیکان، ناخواسته جان وی را گرفته و از همان زمان دچار عذاب وجدن است و چند بار تصمیم به خودکشی گرفته و می خواسته به زندگیش پایان بدهد اما هر بار نجات یافته است. او از من خواست کمکش کنم از این عذاب وجدان خلاصی یابد و من هم تصمیم گرفتم به پلیس خبر بدهم.
مقتول مرا اشتباه گرفته بود
ماموران پلیس، مهرداد را دستگیر کردند و او در بازجویی ها به قتل راننده پیکان اعتراف کرد.
وی توضیح داد: روز حادثه در حال عبور از خیابان بودم که مقتول که سوار پیکانش بود سد راهم شد. او با عصبانیت از ماشین پیاده شد و به سمت من آمد و گفت که به ماشینش خسارت زدهام. ظاهرا چند روز قبل مقتول درحالیکه سوار ماشینش بوده با خودرویی تصادف کرده و خسارت زیادی به ماشین وارد شده بود. اما راننده مقصر فرار کرده بود و از آن روز به بعد مقتول در جستوجوی راننده فراری بود و آن روز مرا با راننده فراری اشتباه گرفته بود.
مهرداد ادامه داد: هر چه به مقتول گفتم که من اصلا ماشین ندارم باورش نمی شد. او مرا اشتباهی گرفته بود و با من گلاویز شد و در آن لحظه برای رهایی از دست او، چاقویی که داخل جیب کاپشنم بود را بیرون کشیدم و چند ضربه به او زدم. من آن چاقو را همان روز برای دوستم یادگاری خریده بودم که با آن به مقتول ضربه زدم و فرار کردم. چند روز بعد متوجه شدم که آن مرد کشته شده و از آن به بعد عذاب وجدان رهایم نکرد. تا جایی که چند بار تصمیم به خودکشی گرفتم اما زنده ماندم.
بازگشت از پای چوبه دار
مهرداد پس از اعتراف به قتل، روانه زندان شد و پس از مدتی در دادگاه کیفری پای میز محاکمه رفت. اولیای دم که خواهر و برادر مقتول بودند خواستار قصاص قاتل شدند. بنابراین حکم قصاص این جوان صادر شد و به تایید قضات دیوان عالی کشور رسید. در این شرایط بود که پرونده به اجرای احکام دادسرای جنایی تهران فرستاده و شمارش معکوس برای قصاص قاتل آغاز شد. مهرداد در این مدت یک مرتبه پای چوبه دار رفت اما در آخرین لحظات اولیای دم حکم را اجرا نکردند و به او مهلت دادند. مدتی گذشت تا اینکه خواهر و برادر مقتول که اولیای دم بودند، فوت شدند و با مرگ آنها فرزندانشان اولیای دم این پرونده محسوب می شدند که باید درباره سرنوشت قاتل تصمیم می گرفتند.
خواهر مقتول فرزندی نداشت اما برادر او ۴ فرزند داشت که باید نظر همه آنها در پرونده ثبت می شد. در این شرایط بود که برادرزادههای مقتول به شعبه دوم اجرای احکام دادسرای جنایی تهران احضار شدند تا نظرشان اخذ شود. ۳ نفر از آنها با حضور در دادسرا و شنیدن صحبتهای اعضای صلح و سازش، متقاعد شدند تا برگه رضایت را امضا کنند اما هنوز، پازل پرونده تکمیل نشده بود چرا که باید نظر چهارمین فرزند هم اخذ می شد. این فرد اما به آلمان مهاجرت کرده و مجهول المکان بود به طوریکه حتی خانواده اش هم آدرس دقیقی از او نداشتند.
پایان شیرین
۲۲ سال از حادثه می گذشت و قاتل قریب به بیست و یک سال از عمرش را پشت میله های زندان، زندگی کرده و حالا در آستانه ۴۲ سالگی بود. در این شرایط بود که قاضی القضات باید درباره سرنوشت او تصمیم می گرفتند. پرونده برای کسب تکلیف به دفتر ریاست قوه قضاییه فرستاده شد و او دستور داد تا قاتل دیه چهارمین ولی دم را که مجهول المکان است پرداخت کند و سپس شرایط آزادش اش از زندان فراهم شود. به این ترتیب، قاتل بلاتکلیف از قصاص گریخت تا پس از پرداخت دیه، از زندان آزاد شود.
اگر پرونده، ولی دم نداشته باشد
مروری بر پرونده های موجود در شعبه های اجرای احکام نشان می دهد که در برخی موارد، پرونده به دلیل نداشتن ولی دم و در دسترس نبودن وی، مجرم سالها بلاتکلیف پشت میله های زندان می ماند. اما در چه مواردی باید از ریاست قوه قضاییه کسب تکلیف کرد؟
مجتبی حسین پور وکیل دادگستری و بازپرس سابق دادسرای جنایی تهران در این باره به همشهری می گوید: ۵ فرضیه اگر مطرح شود، باید ماده ۳۵۶ قانون مجازات اسلامی اعمال شود. در این قانون گفته شده اگر مقتول یا مجنیٌ علیه یا ولی دمی که صغیر یا مجنون است ولی نداشته باشد و یا ولی او شناخته نشود و یا به او دسترسی نباشد، ولی او، مقام رهبری است و رئیس قوه قضائیه با استیذان از مقام رهبری و در صورت موافقت ایشان، اختیار آن را به دادستانهای مربوط تفویض می کند.
حسین پور می گوید: فرضیه اول این است که مقتول، ولی دم ندارد. فرضیه دوم این است که ولی دم شناخته نشود؛ یعنی ممکن است مقتول، خویشاوند و اولیای دم داشته باشد اما تحقیقات برای شناسایی آنها به بن بست قضایی بخورد و شخصی یافت نشود. آن وقت ماده ۳۵۶ قانون مجازات اسلامی اعمال و پرونده برای کسب تکلیف از قاضی القضات به دفتر ریاست قوه قضاییه فرستاده خواهد شد.
وی تصریح کرد: فرضیه سوم این است که ولی دم مجنون باشد یعنی به تشخیص دادگاه توانایی نظر دادن را نداشته باشد. فرضیه چهارم که در این پرونده وجود دارد، عدم دسترسی به ولی دم است. یعنی ولی دم وجود دارد اما قابل دسترس نبوده ومجهول المکان است.
حسین پور افزود: اما فرضیه آخر و پنجم این است که ولی دم صغیر باشد و به سن قانونی نرسیده باشد. هرچند در بین مردم این مسئله شایع است که اگر ولی دم صغیر باشد، دادگاه تا زمان بلوغ و سن رشد او صبر می کند تا وی بتواند تصمیم بگیرد در صورتیکه این موضوع یک تصور اشتباه و عامیانه بین مردم است و قانون چنین امری را نپذیرفته و در این شرایط قاضی القضات به دستور مقام رهبری وارد عمل خواهد شد.
این وکیل دادگستری درباره اینکه ممکن است این پروسه چند سال طول بکشد، می گوید: نمی توان مجرم را بلاتکلیف گذاشت اما گاهی در برخی پرونده ها ممکن است این پروسه دو یا نهایت سه سال طول بکشد اما در برخی موارد هم شاهد بودیم که حتی بیش از ۲۰ سال مجرم بلاتکلیف در زندان بوده است. هرچند مجازات جنبه عمومی جرم حداکثر ۱۰ سال است که معمولا محاکم قضایی، دادستان ها و واحد اجرای احکام تلاش می کنند تا کمتر از مدت ۱۰ سال پرونده را به نتیجه برساند.