به گزارش همشهری آنلاین، خاتمی و هرکس که مثل او فکر میکند، نباید در دام این تحلیل متوهمانه بیفتد که عدم حضور بخشی از مردم در پای صندوق رای بدلیل عدم حضور آنهاست؛ البته که این افراد با مواضع و رویکردهایشان چندان هم در میزان مشارکت پایین مردم در انتخابات بیتاثیر نبودند.
مانور دادن روی این عدم حضور و گرانفروشی آن به حوزه سیاست احتمالاً از آن جهت است که تصور میشود حضور یا عدم حضور آقای خاتمی میتواند در میزان مشارکت مردم در پای صندقهای رای تاثیر چشمگیری داشته باشد.
طبق آمار، در انتخابات سال ۹۸ (مجلس یازدهم) -که محمد خاتمی نیز در آن به عنوان رای دهنده شرکت کرد- میزان مشارکت ۴۲.۵۷ درصد بود و در انتخابات اخیر که وی تصمیم گرفت رای ندهد، ۴۱ درصد.
این یعنی اینکه رای دادن یا ندادن خاتمی و دیگرانی که گمان میکنند نگاه اقشار مختلف جامعه به آنهاست، در خوش بینانهترین حالت حدود یک درصد اثرگذار است! این برآورد البته نزدیک به محال هم هست، چه آنکه اگر مروری بر نظرسنجیهای چند ماه اخیر شود، میتوان به وضوح تشخیص داد که حضور یا عدم حضور آقای خاتمی تاثیر قابل توجهی ندارد.
احتمالاً با این مقدمات این پرسش مطرح شود که چرا علیرغم عدم تاثیر خاص خاتمی در مشارکت، از احتمال شرکت او در انتخابات استقبال میشد؟ پاسخ به این سوال، نه به تاثیر حضور خاتمی بر مشارکت، بلکه به اصلاح روش خود او برمیگردد. قاعدتاً هر آدم «عاقلی» از خاتمی، همانند دیگر سیاستمداران انتظار داشت که با شرکت در انتخابات با رادیکالیسم و جریان ضدایران مخالفت کند. لذا این دعوت به شرکت افرادی مانند خاتمی، نه برای جلب مشارکت بیشتر مردم، بلکه برای اصلاح رفتار خود آقای خاتمی بود.
خاتمی در حالی به صندوق پشت میکند که همه موقعیت و جایگاهش را از همین صندوق آرا دارد؛ او فراموش نکرده است که در سال ۷۶ حتی خوشبینترین طرفدارانش هم تصورش را نمیکردند که نام او از صندوق آرا بیرون بیاید.
خاتمی در بخش دیگری از اظهاراتش گفته هرچند رای نداده ولی با انتخابات معنادار به عنوان منشأ تقویت قدرت و حاکمیت ملت و امنیت ملی و ترمیم اعتماد همگانی نیز مخالف نیست.
این رفتار و گفتار امروز لیدر اصلاحات را باید به حساب همان روحیه بلاتکلیفش گذاشت که نمیداند میخواهد به ساز تندروهای اصلاح طلب برقصد و یا خود را همچنان در دایره سیاست رسمی نگه دارد.
خاتمی از سالهای دوره اصلاحات تاکنون محصور طیف رادیکال این جریان است؛ گروهی که خود را جبهه اصلاحات مینامد و قرار است هماهنگی فعالیت انتخاباتی اصلاحطلبان را بهعهده داشته باشد، از زمان پیشثبتنامهای انتخابات با تاختن بر قانون انتخابات، بنا بر انفعال و انتقاد گذاشت.
این جریان متشکل از اعضای حزب منحله مشارکت نهتنها انتخابات را تحریم کرد بلکه حتی مانع از ورود احزاب و شخصیتها برای کنشگری شدند؛ در مقابل نامه ۱۱۰نفره اصلاحطلبان ایستادند و با سکوت در برابر فهرست "صدای ملت" بهسرلیستی علی مطهری باعث شدند هیچیک از اعضای این لیست در شمارش اولیه حتی میان ۶۰ نفر اول تهران نباشد.
بی عملی خاتمی در برابر خواست برخی احزاب و چهرههای مطرح امضاکننده بیانیه موسوم به روزنهگشایی، شرکت نکردن در انتخابات -و بدتر از آن- سخن گفتن با افتخار از این عمل منفعلانه، بیشترین ضربه را به شخصیت و جایگاه او به عنوان لیدر یک جریان سیاسی خواهد زد.
خاتمی و هرکس که مثل او فکر میکند، نباید در دام این تحلیل متوهمانه بیفتد که عدم حضور بخشی از مردم در پای صندوق رای بدلیل عدم حضور آنهاست؛ البته که این افراد با مواضع و رویکردهایشان چندان هم در میزان مشارکت پایین مردم در انتخابات بیتاثیر نبودند.
اگر مشکلات اقتصادی جامعه، خصوصاً در طول یک دهه گذشته را یکی از عوامل اصلی موثر در مشارکت پایین مردم بدانیم، عمده گرفتاریها ناشی از عملکرد دولتی بود که شخص سید محمد خاتمی و طیفهای مختلف همسو با او تمام قد برای روی کار آمدنش تلاش کردند و از حامیان اصلی او بودند اما در پایان کار دولت روحانی –که عملکردش یکی از دلایل منفور شدن اصلاحطلبان در میان مردم بود- حاضر نشدند مسئولیت رفتار و عملکرد خود را بپذیرند.