به گزارش همشهری آنلاین، نمایش «شکافتن کام ماهی» در بهمن و اسفند ماه ۱۴۰۲ به نویسندگی بابک پرهام و کارگردانی سمن قناد در سالن کارگاه نمایش مجموعه تئاتر شهر به روی صحنه رفت و اجرای این نمایش به دلیل استقبال مخاطبان تمدید شده است.
این نمایش به رابطه رو به افول یک زن و شوهر پرداخته است که از یک زندگی رویایی و عاشقانه به زندگی ای کسالت بار و غم انگیز رسیده اند.
«شکافتن کام ماهی» تا حدود یک هفته دیگر اجرایش تمدید شده است و مخاطبان تئاتر می توانند هر روز ساعت ۷ شب برای تماشای این نمایش به مجموعه تئاتر شهر بروند.
متن زیر برداشتی آزاد از حس و حال این نمایش است و ارتباط این اثر با مخاطبش را می کاود تا شاید راهی باشد میان بی نهایت راه و روش درک و دریافت یک اثر نمایشی.
به نقل از مارک فورتیه «آنها که به مطالعه تئاتر میپردازند معمولا بین درام و تئاتر تمایز قائل میشوند. درام بیشتر به شکل نوشتاری گفته میشود، واژههایی که به شخصیتها نسبت داده میشوند در حالی که در تئاتر این واژهها توسط بازیگران بیان میشوند». درام به مثابه یک متن نوشتاری در قلمرو نظریههای ادبی قرار میگیرد.اما تئاتر؟ _ «پیوند بین درام و ادبیات این گرایش را در نظریه ادبی و مطالعات ادبی به وجود آورده است که از منظری دراماتیک به فعالیت تئاتری بنگرند و نه از منظر تئاتری».
در این مجال اندک، تلاش شده موازی با تحلیل دراماتیک متنیت نمایشنامه با استفاده از نظریه زبان بنیاد؛ جنبههای پراتیک غیرکلامی تئاتری در شیوه اجرایی نیز، بررسی شود.
هر زمان که اثر جدیدی نوشته میشود باید شکلی مناسب آن نیز یافت گردد. شکل، چیزی سیال است اما دلبخواهی نیست. شکل با ذهن هنرمند متناظر است، بنابر این آنچه در ابتدای مواجهه با یک اثر هنری در زاویه نگاهی حرفهایتر به مقام پرسش میرسد بازتعریف شکل یا قالب اثری است که با آن روبرو شدهایم.
با توجه به عنوان نمایش «شکافتن کام ماهی» و همچنین اجرای دو گانه پارتهای خیال و واقعیت و محوشدن خطوط بین خیال و واقعیت، در بازخوانی صرفِ تئوریک اثر شاید مخاطب دستکم پیش بینی کند به دیدن اثری با سبک رئالیسم جادویی آمده است، اما بی تردید بعد از تماشای اثر خواهد دید با یک اثر کاملا رئالیستی روبرو شده و اگر در گام بعد جزئی نگرانهتر بنگریم گویی با یکی از زیر شاخههای رئالیسم یعنی" رئالیسم آگاه " مواجه میشویم.
رئالیسمی که نه به دنبال تقلید از روزمرهترین مسائل زندگی باشد یا تمنای باورپذیری مطلق را در قالب کلیشههای خطی پیش ببرد بلکه خواهان بازنمایی واقعیت پیرامونش بر اساس ارتباط علی و معلولی پیش میرود که رسالت آن «نقد و سپس افشای یک بحران» است. حال آنکه بین کمدی یا تراژیک بودن این اثر رئالیستی، با توجه به تاویلهای متفاوت میتوان فاصله متن نمایش از قلم نویسنده تا امر اجرا از نگاه کارگردان را مورد برسی قرار داد.
نکته قابل توجه به زعم نگارنده این است که هر چند طبق اظهار نظر برک در مورد نگرش غالب جهان ادبی: «رئالیسم نوعی نقص به شمار میرود زیرا فقط آنچه بدان نمیپردازد مورد توجه قرار میگیرد». اما اگر این نکته خوب فهمیده شود آنگاه دلیلی برای نارضایتی و گله کردن از این حقیقت وجود ندارد که توصیفات ما از رئالیسم باید به صورتی ناهموار و نامطمئن و از راه آزمون و خطا بسط یابند.
تغییر بخت شخصیتهای نمایش چه در کمدی چه در تراژدی آنجا که از شور بختی به بخت خوش در کمدی و یا بالعکس در تراژدی رخ می دهد بر اساس آنچه ارسطو دربوطیقایش میگوید باید بر اساس اصل احتمال و ضرورت باشد. بابک پرهام با اشراف کامل نویسندگی با دقت و تسلط بر ریتم و کشش پیرنگ به نحوی زنجیره علت و معلولی را از دیالوگهای ابتدای صحنه آورده که طرح نمایشنامه دچار حفره نگردد. در تغییر بخت کاراکتر محوری (مرد) او را چنان غرق در دنیای خیالی ساخته که توقع شنیدن این حرفها از همسر خود را ندارد.
زن: «چی رو باور نمیکنی؟ مرد: «اینکه این حرفا از دهن تو در بیاد» از طرفی در جای جای متن اذعان داشته «تو هنوزم ملکهای برا من، فقط ملکه کابوسام شدی»یا «تو همیشه منو تحقیر کردی »و «تمام این سالها زدی تو سر من». بدین طریق با دیالوگهایی کمیک و پارادوکسیکال ساختارهای معنایی رسیدن به نقطه اوج کشمکش را برساخته است.
نمایشنامه با مونولوگهایی آغاز میشود که از بُعد فخامت کلام فاصله تقریبا چشمگیری با دیالوگهای طول نمایشنامه دارند. از مونولوگهای عامیانه زن:« پدر همینطوری مرگ سراغش اومد» تا مونولوگهای فلسفی مرد در مقام یک نویسنده: «وقتی هنوز نفس میکشی میمیری، ریه هات پر میشن از هوای مردن» استفاده میکند تا مخاطب با جهان شخصیتها آشنا شود. همزمان سمن قناد با ریزبینی یک کارگردان، بستر کلمات را شناخته و آنها را از متن بیرون کشیده و به تماشا آورده است. از آنجا که مرد به عنوان یک نویسنده در حال یادداشت واگویههایش کاغذ را مچاله میکند و همزمان، زن به عنوان میکروفونی در بازگویی کلام مرد در یک آن خفه میشود و مرد وارد بازی شود تا آنجا که با مسیری مدور، جملات آغاز را در پایان نمایش به فعلیت میرساند.
اینگونه که با مونولوگ زن: « مرگ چیز عجیبیه؛ سه حرفه، کوتاه » در کنار مونولوگ مرد: «مردن چیز عجیبیه، چهار حرفه اما... طولانی و دردناک» یک امر تماشایی در انتهای نمایش خلق میکند: مرگ زن کوتاه و موجز بعد از خوردن چای روی مبل و مُردن مرد بعد از یک نزاع دردناک و طولانی و شوکه کننده. و البته هر دو بقدر کافی « عجیب». بابک پرهام تمام نشانههای معنایی مردی که باور دارد: «وقتی مُردی دیگه نمیتونی عاشق بشی» را در جای جای متن جا داده. از وقتی آنهمه اصرار و ترفند و بازی و قصهگویی برای نگه داشتن ویلا را می بینیم تا وقتی بعد از دوستت دارم نهایی اعلام میکند چارهای جز کشتن ندارد.
اما سمن قناد با خلاقیت ایده ریورس در کارگردانی از اولین صحنهای که اعمال میشود یک امر کلیشهای اما بسیار حساس در زندگی یک زوج، یعنی خیانت، را با دو زاویه دید به تماشا میگذارد تا بدین روش سنگ بنای فاصله ایده اجرای تئاتری از امر دراماتیک را بگذارد. در واقع قناد در طول یک ساعت زمان فیزیکی نمایش، تنها زمان ترتیبی را طبق متن پیش برده و سپس با ایجاد پلی بین «زمان نمایشی» و «زمان روانی» تکنیک کارگردانی خودرا امضا زده است. همچنین با تعریف شخصیتها از طریق «فراهم کردن موقعیتهای استثنایی» و یا از طریق «تحریک اعصاب» که از اصول عوامل نمایشی در امر تئاتری و در حیطه کارگردانی است به بازتعریف متن پرداخته است.
در نهایت متنی که بابک پرهام با قلم توانمندش و با فرمولی که میتوان در تاریخ ادبیات از دفو تا همینگوی و فاکنر مشاهده کرد و با تمام زوایای دقیق یک کمدی استخواندار، با چاشنی تلخ زیست جهان قشری از جامعه، که توانسته همذات پنداری مخاطبان بیشماری را همراه خود کند سمن قناد تمام قد، با تکنیک «جریان سیال ذهن» به امر تماشایی کشانده است.
بنابر این بنظر میآید دو مساله " قصد و تکنیک" که در فرایند تئاتر رئالیسم باید مد نظر گرفته شود با متن هوشمندانه بابک پرهام و تکنیک سمن قناد به بازتولید حقایق اجتماعی این قشر جامعه پرداخته، چیزی که با نمایش برش یا مقطعی از زندگی به جای ساختن طرح یا داستانی کامل، تکنیک بدیعی خلق میکند که ما را از چهره ملموس و بزرگ نشده زندگی غافل نکند.
نویسنده: ستیا دلشاد