همشهری آنلاین- سحر جعفریان: نشان به آن نشان که از مجموع بیش از ۲۸ هزار کوچه در تهران، ۱۷ کوچه، بهار و ۶ کوچه نوروز نام دارند و ۵ خیابان هم با نام بهار شناخته شده و میشوند. بهانه خوبیست تا به وقت بهار و نوروز ۱۴۰۳ گشتی کوتاه در تعدادی از این کوچه و خیابانها بزنیم و از حال و هوایشان بدانیم.
قدیمیترین کوچه نوروز پایتخت
یکی از قدیمیترین کوچههای تهران که بیش از چند دهه است تابلوی «نوروز» سر در آن خوشنمایی میکند، در محدوده میدان انقلاب قرار گرفته است. موقعیت دقیقتر آن میشود یکی از فرعیهای خیابان دوازدهم فروردین به طرف خیابان منیر جاوید که این روزها در قُرقِ بهار است. بهاری که هوایش را دلپذیر کرده و درختانش را در آستانه سبزینگی. بافت کوچه نوروز، هنوز هم قدیمی و هنوز هم به رسم گذشته کاربری اداری و بیشتر، انتشاراتی دارد. ناشرانی که حالا تهران را خلوتتر از روزهای پیش یافتهاند و سرحوصله به رتق و فتق امور عقبافتاده خود میپردازند؛ از ارسال کتابهای سفارشی که قرار بوده قبل از شروع سال نو به دست صاحبان کتابخوان خود برسند و در فرصت مغتنم تعطیلات عید مطالعه شوند تا جابهجایی کتابهای مرجوعی که دیگر امیدی به فروششان نیست. آن سوتر نیز، ماموران پستچی از راه رسیدهاند تا چشم انتظاری گروهی از همسایهها به پایان رسد؛ هر چند وعده بسیاری از آنها با عزیزِ نگارندهشان، پسِ آمدن نوروز و بهار بوده و حالا این نامهها و بستههای رسیده حُکم همان نوشداروی بعد از مرگ سهراب را دارند که البته میتوان این طور هم در موردشان گفت که کاچی به از هیچی!
ماه عسلِ عاشقان، بساطگستران دندان گرد و خیابان بهار
گشت و گذار در خیابان نامآشنای بهار و بهار شیراز این روزها که نسیم تازه و رختها همه نو شدهاند، لطفی دیگر دارد. لطفی که تا پیش از این در شتاب و شلوغی روزهای پایانی سال نهفته بوده و حالا اما هویداست. کافیست از ابتدای خیابان بهار جنوبی راه بگشاییم به سمت شمال آن. آسمانش صاف با ابرهای پهن، زمینش پاک با زبالههای کم، درختانش مغرور از جوانههای تازه سر زده و برگهای جوان و باغچههایش مملو از گلهای فصلی تازه کاشته شده. همین نونواریست که اغلب کسبه و مغازهداران را به شور و شوق آورده تا روی پیشخوان یا مقابل در ورودی مغازه، فروشگاههای خود گلدانهای کوچک با گلهای سنبل بنفش، زرد و بیشتر سفید بچینند. رهگذران هم یا پایتختنشینند و یا مسافر؛ مسافرانی که قصد تهران و بازارهایش را کردهاند چون تهرانگردی را بدون آلودگی و ترافیک ترجیح میدهند. مانند مهدی و راضیه، زوج جوانی که از ابهر آمدهاند و این سفر، سفرِ ماه عسلشان است؛ سفری که قرار است در عمری که به پای هم پیر شوند خاطراتش را به شادی مرور کنند. پیادهروهای بهار اما همچنان در تصرف تعدادی از بساطگستران هستند که یا رزقشان مجال استراحت نداده و یا جایی برای رفتن نداشته. این را اکبر میگوید و بلافاصله بعد از او، علی، بساطگستری دیگر که بادکنک میفروشد، طنازانه و رِندانه میگوید: «شاید هم دندان گردتر هستیم که سالی یک بار هم نمیخواهیم کسب و کارمان را تعطیل کنیم.» پوشانده شدن ویترین چند رستوران و کافیشاپ هم خبر از همزمانیِ مبارکِ بهار و ماه رمضان میدهد.
مرتب و تِکانده مثل بهارانه
افسوس دارد حالا از رخوت بهاری دور هستیم، گشت و گذار خود را به کوچه بهارانه خیابان خزانه بخارایی نرسانیم. کوچهای کمعرض و انباشته از درختانِ کهنسال و بلند که روزگاران بسیاری را از سر گذراندهاند. این روزهای بهارانه هم مانند باقی کوچهها و محلههای تهران کمتر رهگذری میگذرد و کمتر خودرویی به میانش میآید؛ بیش از نیمی از اهالیاش بار سفر بستهاند و رفتهاند که گوشه و کناری از روستا و شهرستانِ آبا و اجدادی تا بادی به سرشان بخورد و قوایی تجدید کنند برای سال از گَردِ راه رسیده. خانههای کوچه همه تِکانده و پذیرای مهمانند. این را میشود از بالکنهای مرتب و پُر از گلدانشان فهمید. نرسیده به اواسطِ بهارانه، چند کودک با لباسهایی نو، سرگرم بازی هستند. راحیل از همهشان بزرگتر است که میدان سخن را در دست دارد و قواعد بازیِ لیلی را جز به جز برایشان بازگویی میکند تا خبری از جِر زنی و بیقانونیهای احتمالی نباشد. هنوز قدم به انتهای کوچه که راه به خیابان شهید حسینی دارد، نگذاشتهایم که صدای مردی سالخورده، رساتر از صدای ممتد پرندگانی که لابهلای شاخ و برگِ هرس شده همان درختانِ کهنسال لانه دارند، به گوش میرسد: «چرخ و فلکیه... چرخ و فلکی...». مرد سالخورده به زحمت، چرخ و فلکی قدیمی و سیار را با خود میکشد و نمایانتر میشود. در همین لحظه کودکانی که در بهارانه سرگرم بازی بودند، سویش میدوند و یک صدا میپرسند: «حاجی، دوری چند است؟»