«انجمن برف» داستان مهابت طبیعت و استقامت انسان است، داستان جدال حیرت‌انگیز دو نیروی متخاصم که تاریخ مجادله‌شان به بلندای تاریخ انسان می‌رسد.

همشهری آنلاین: زیرژانر «جان‌به‌دربردگان» یا «بقا» (The survival film) روایت کشمکش طاقت‌فرسا و مشقت‌بار و دردناک آدم/ آدم‌هایی بر سر زنده ماندن و نمایش اراده و عزم راسخ انسانی برای به زانو درآوردن مرگ است. در این نوع فیلم‌ها انگیزه‌های فردی و قدرت روانی و فیزیکی آدمی بر موجودی وحشی یا وضعیتی خطیر و مهلک و غیر انسانی، چه اخلاقی و چه واقعی، ‌ چیره می‌شود و نمایشی دلپذیر از پیروزی فرد یا جمع بر طبیعت یا محیطی که قصد قلع‌وقمع و حذف انسان را دارد اتفاق می‌افتد. تماشاگر با پوست و گوشتش موقعیت سخت و کشنده‌ای را که قهرمان یا قهرمانان در آن گرفتار شده‌اند حس می‌کند و از بن جان به استخلاص و گریز شخصیت‌ها از این وضعیت دل می‌بندد. تلاش شخصیت‌ها به تلاش تماشاگر بدل می‌شود و امید و ناامیدی‌شان هم همین‌طور. رهایی شخصیت و تماشاگر چنان با هم درمی‌آمیزد که در آخر وقتی رهایی حاصل می‌شود، تماشاگر خود احساس خلاصی می‌کند. فیلم آرژانتینی «انجمن برف» ساخته خوان آنتونیو بایونا فیلمی در زیرژانر جان‌به‌دربردگان یا بقاست که مثل خیلی از فیلم‌های این ژانر بر اساس داستانی واقعی ساخته شده است.

در سال ۱۹۷۲، پرواز ۵۷۱ خطوط هوایی اروگوئه که مسافرانش اعضای یک تیم راگبی برای سفر به شیلی بودند، در قلب کوه‌های پوشیده از برف و یخ آند سقوط کرد. تنها ۲۹ نفر از ۴۵ سرنشین هواپیما زنده ماندند، اما آنها برای اینکه بتوانند در محیطی سرد و بی‌رحم ۷۲ روز دوام بیاورند، به ازخودگذشتگی، اتحاد و اعتماد به یکدیگر نیاز داشتند و البته ناچار از انجام کارهای دور از ذهن بودند. این فیلم داستان مهابت طبیعت و استقامت انسان است، داستان جدال حیرت‌انگیز دو نیروی متخاصم که تاریخ مجادله‌شان به بلندای تاریخ انسان می‌رسد. فیلم در رشته بهترین فیلم بین‌المللی در اسکار نودوششم نامزد بود و با اینکه این رقابت را به «منطقه دلخواه» جاناتان گلیزر واگذار کرد، اما دیدنش خالی از لطف نیست.

به شرط بقا!

یکی از چیزهایی که «انجمن برف» را شوکه کننده و تا حدی عذاب‌آور می‌کند، دیدن خورده شدن اجسادی است که در هنگام سقوط جان سپرده‌اند و بازماندگان برای نجات جانشان چاره‌ای جز تغذیه از آنها ندارند. در نگاه اول، این قضیه خوی حیوانی و اخلاق منفعت‌طلبانه انسان را برای نجات جانش و جان به در بردن از مهلکه به رخ می‌کشد. در شرایطی که جان آدمی به خطر می‌افتد، تمام قوانین و مقررات و مرزهای اخلاقی‌ای که ما را از سایر جانوران جدا می‌کند، رنگ می‌بازد و برای زنده ماندن تردید در انجام مشمئزکننده‌ترین کارها نداریم. اما این‌همه نگاهی نیست که می‌شود به این قضیه داشت. وقتی یکی از بازماندگان در هنگام احتضار به دوستانش اعلام می‌کند که برای زنده ماندن باید بعد از مرگش از جنازه او تغذیه کنند، آنچه بیش از اشمئزاز ناشی از مرده‌خواری به چشم می‌آید، بزرگی روح انسان برای فداکاری و ازخودگذشتگی به سود سایرین است. این یکی از مزیت‌های فیلم است که تقریبا هر موضوعی را که مطرح می‌کند از نگاه تک‌بعدی به آن حذر دارد و دو وَر قضیه را به تصویر می‌کشد.

مثل یک جامعه واقعی

«انجمن برف» با اینکه در ظاهر داستان تلاش برای بقاست، اما در واقع داستان شکل‌گیری جوامع انسانی را روایت می‌کند. مثل هر جامعه دیگری، در اینجا نیز افرادی هستند که قدرت رهبری و هدایت سایرین و کاستن از اضطراب‌ها و وحشت‌ها را دارند. آنها می‌توانند در مواقع حساس تصمیماتی بزرگ بگیرند و البته گاه در برابر تصمیماتشان نیز مخالفت‌هایی می‌شود. وقتی ناامیدی در جامع‌های گسترش می‌یابد، اینها از آن کاریزما برخوردارند تا امید را به جمع بازگردانند، حتی اگر بهایی که برای ایجاد امید باید بدهند، جانشان باشد.

فیلم در عین اینکه گرامیداشت اتحاد و دوستی و گذشت است، اما نقدی نیز به جوامع انسانی دارد که برای بقا باید به کارهایی دست بزنند و با توجیهاتی که برای خود می‌تراشاند، اعمال‌شان را توجیه کنند. «انجمن برف» را شاید بشود به فرقه‌ای در دل کوه تشبیه کرد که اعضایش برای زندگی ناچار از پذیرفتن قواعد و تن دادن به چیزهایی هستند که شاید در شرایطی دیگر به پذیرش‌شان گردن نمی‌گذاشتند. بحران کلیدواژه فیلم است. مگر نه اینکه همه جوامع در بحران‌ها دست به کارهایی می‌زنند که بقای خودشان را تضمین و نابودی و اضمحلال دیگران را رقم می‌زند؟

تصاویر واقعی و صحنه‌هایی از فیلم

بخشی از قدرت و اثرگذاری «انجمن برف» از واقعی بودنش می‌آید. عکس‌هایی که در انتهای فیلم این سندیت را تایید می‌کند، تاییدی است بر ماجرای مهیبی که گروهی انسان برای زنده ماندن از سر گذرانده‌اند.

منبع: همشهری آنلاین