یکی از شخصیتهای تاثیرگذار در مبارزات انقلاب اسلامی و نیز پس از پیروزی ملت بر رژیم ستمشاهی، شهید بهشتی بود.
حادثه هفتم تیر همهساله یادآور عظمت و بزرگی این شهید و نیز همراهان وی در حزب جمهوری اسلامی است که به طرز ناجوانمردانهای ترور شدند و به شهادت رسیدند. هفتم تیر بهانهای بود تا کمی به عقب برگردیم و نگاهی بیندازیم به سرمایه های انسانی که داشتیم و داریم و امروز نیز باید یادشان را گرامی بداریم و قدرشان را بدانیم. این سرمایهها هنوز هم در جامعه ما هستند و برکات حضورشان در رگهای جامعه جاریاست.
تابستان سیاه
تاریخ تابستان سال 60 را این گونه به خاطر سپرده است: تابستانی داغ با حرارتی افزون. تابستانی که خورشید دوباره بر این دیار لبخند میزد و حکایتی نو را برای سرزمین مادریمان میسرود. تابستانی که بوی بهار دوسال قبلش را میداد.
بهار پیروزی و شادمانی ملت، و تابستانی که ناگهان رخت سیاه بر تن کرده و ملتی را عزادار کرد. ناگهان تابستانمان سرد شد و بوی خون همه جا را فراگرفت. تیرماه بود و روز هفتم تیر.ساعت 20 و 30 دقیقه روز یکشنبه هفتمتیر 1360، تعدادی از نمایندگان مجلس شورای اسلامی، هیأت دولت و اعضای حزب جمهوری وارد سالن اجتماعات دفتر مرکزی حزب جمهوری اسلامیایران واقع در سرچشمه تهران شدند.
حزب جمهوری اسلامی به عنوان یکی از مهمترین جریانات سیاسی کشور و البته مهمترین آنها بیش از هر جریان دیگری زیر ذره بین منافقین و دشمنان نظام تازه پا گرفته ، قرار داشت.آن روزهای پر از حادثه را تاریخ هنوز به یاد دارد و هیچ گاه نیز فراموش نخواهد کرد. مراسم حزب دقایق ابتدایی خود را پشتسر میگذاشت، مدعوین کم کم وارد سالن میشدند ... صدای تلاوت قرآن در فضا پیچید و این آخرین آیههایی بود که جمع حاضر میشنیدند.
پس از تلاوت قرآن بود که دکتر بهشتی پشت تریبون رفته و آرام آرام شروع به سخنرانی کرد. آرام و متین سخن میگفت.بحث درباره تورم بود، اما عدهای از اعضا خواسته بودند که راجع به انتخابات ریاست جمهوری نیز صحبت شود... دکتر بهشتی سخنانش را آغاز کرد :« ما بار دیگر نباید اجازه دهیم، استعمارگران برای ما مهره سازی کنند و سرنوشت مردم ما را به بازی بگیرند ؛ باید تلاش کنیم کسانی را که متعهد به مکتب هستند و سرنوشت مردم را به بازی نمیگیرند، انتخاب شوند...»
ناگهان، انفجار
لحن او آرامتر میشد و آخرین واژه ها با مظلومیتی تمام ادا میشدند. واژههای مهربان دوشادوش هم با صلابتی عجیب سرازیر میشدند و حضار با اشتیاق جملات را میپذیرفتند. هنوز آغاز جلسه بود و همین زمان اندک کافی بود تا ناگهان صدای انفجار فضارا پر و واژه ها را شهید کند.
انفجار رخ داد و آخرین واژه های بهشتی به تکبیر و شهادتین پیوند خوردند.جملات شیوایش پایان نیافته بود که ناگهان آوار تمام سخنانش را زیر خود مدفون کرد ... 72 شهید و 26 مجروح حاصل جنایتی بود که توسط منافقی نفوذی به نام «محمدرضا کلاهی» که خود جزو نیروهای خدماتی حزب به حساب میآمد، به وقوع پیوست.
آنها که آن روز آمده بودند به ابدیتی دچار و برای همیشه ماندگار شدند. شهید بهشتی به همراه 72 تن از یارانش در خیانت منافقین، به دیار دوست شتافتند و جام شهادت را سر کشیدند. هفتم تیر، حلقه ای از سلسله توطئههای زنجیرهای استکبار جهانی در پیگیری طرح ها و برنامه های دشمنی آمریکا و سایر قدرتهای شرور با انقلاب اسلامیو مردم رشید ایران به شمار میرود؛ حادثه ای که در سیمای آن، جمهوری اسلامیایران به عنوان بزرگترین قربانی تروریسم جلوه میکند.
آغازگر حرکتهای مدنی و حزبی در انقلاب
شهید دکتر بهشتی احیا کننده تشکیلات و تشکل مبتنی بر دیانت و اسلام بود، چنانچه راه اندازی و اداره بزرگترین جریان سیاسی- حزبی بعد از انقلاب یعنی حزب جمهوری اسلامیاز جمله فعالیت های بی نظیر ایشان بود که در کنار بزرگانی چون مقام معظم رهبری و آیت الله هاشمیرفسنجانی صورت گرفت.
بسیاری معتقدند در سالهای آغازین انقلاب، حضور قدرتمند حزب جمهوری اسلامیو نقش سرنوشت ساز این تشکیلات اسلامیدر برنامه های انتخابات، مراسم گوناگون، بسیج مردم در همه صحنه های انقلاب و دفاع مقدس، شکلگیری، گسترش و تثبیت ارکان نظام اسلامیو تصویب قانون اساسی نقشه های دشمنان را نقش برآب ساخت وبی شک انفجار دفترحزب و حادثه دردناک هفتم تیربه عنوان کوچکترین تاوان این حضور موثر، قابل ارزیابی است.
قبل از انقلاب هم این شهید بزرگوار در ساماندهی حرکتهای انقلابی نقشی موثر داشت. تنظیم راهپیماییها و تعیین خط مشیها و تشکیل هسته اولیه شورای انقلاب از جمله کارهای تشکیلاتی شهیدبهشتی در قبل از انقلاب به شمار میآید.
شاید از مهمترین کارهای شهید، تشکیل شبکه وسیعی از روحانیت مبارز بود که در سالهای 1356 – 1357 تحت عنوان روحانیت مبارز شکل گرفت و فعالیتهای گستردهای را به صورت مخفی و نیمه علنی آغاز کرد. یکی دیگر از اقدامات تاثیرگذار آیتالله بهشتی و یارانش در جهت اعتلای فکری جوانان در راستای مبارزه با رژیم پهلوی، تاسیس مدرسه حقانی بود.
در این مدرسه علاوه بر تدریس علوم دینی، درسهایی مانند جامعه شناسی، اقتصاد، روانشناسی و... تدریس می شد تا طلاب با علوم جدید بیگانه نباشند.امروز حلقهای از سیاستمداران ما تعلق به همین مدرسه دارند.
شهید مظلوم
بزرگانی همچون شهید بهشتی در ادوار متعدد تاریخی مورد هجمه بسیاری از نامردمیها قرار گرفته و میگیرند. حکایت شهید بهشتی نیز لبریز از این تهمتها بود. در زمان حیات ایشان عدهای با چشم پوشیدن از خدمات ارزنده او تهمتهای ناروایی را نسبت به وی روا میداشتند. از جمله کسانی که تهمتهای بسیاری را علیه بهشتی تدارک دید، بنیصدر بود که البته سرنوشت خود او بسیاری از واقعیتها را روشن کرد.
شهید بهشتی از طرف شورای انقلاب مأموریت داشت در دادگستری انجام وظیفه کند؛ اما متأسفانه ویرانیها آنقدر زیاد بود که به سادگی نمیشد بر مشکلات غلبه کرد؛ شهید بهشتی در تمام مدت زمان خدمت خود هرگز از مشکلات نهراسید و بهرغم شایعات و جوسازیهائی که دشمنان نظام، علیه ایشان انجام میداد؛ هرگز در صدد دفاع از خویش برنیامد و فقط از مردم میخواست که خود قضاوت کنند و فریب شایعات را نخورند.
از خصوصیات بارز شهید،عمل به وظیفه و استقامت در مسیر خدمت بود. جمله معروف ایشان که «ما شیفتگان خدمتیم، نه تشنگان قدرت»، بیانگر عینی مطلب است. ایشان در این مسیر در مقابل همه اتهامات و اهانتها سکوت اختیار کرد و فقط به انجام وظیفه مشغول بود و همین سرّ مظلومیت شهید بهشتی بود. «بنیصدر» و طرفداران او با آن همه انتشار شایعات علیه بهشتی و تخریب شخصیتی او، نتوانستند در عزم او خللی وارد کنند . او نمونهای بود از آیه شریفه «کأَنّهم بُنیانٌ مَرصُوص».
یکی از یاران شهید بهشتی درباره مظلومیت او گفته است: «شاید او دفاع از خود را با استناد به آیه کریمه «اِنَّ اللهَ یُدافِعُ عَنِ الذین آمَنُوا» به خداوند واگذاشته بود و حتی در جواب کسی که از او خواست تا از «امام امت» تائیدیهای به نفع خود بگیرد، گفت: «قرار نیست در مشکلات از امام هزینه کنیم، ما سپر بلای اوئیم نه او سپر بلای ما.»
و خداوند متعال هم، چنان آبرویی به این شهید داد که همگان بعد از فاجعه هولناک هفتمتیر 1360 هـ.ش که منجر به شهادت ایشان و 72 تن از مخلصترین یاران امام و انقلاب شد، در حسرت او همچنان ماتم زدهایم. حضرت امام خمینی هم بر اساس همین تهمتهایی که به این بزرگوار زده شده بود، لقب شهید مظلوم را درباره او به کار بردند.» آری شهید مظلوم آیت الله بهشتی از طراحان عمده انقلاب اسلامیو خط امام (ره) بود و در اکثر موارد در به راه انداختن جریانهای اصیل اسلامیپیشقدم میشد.
اندیشه سیاسی واجتماعی شهید بهشتی ناشی از ایدئولوژی اسلامیبود و در راه اعتلای اسلام وحفظ ارزش های دینی وانقلابی ملت مسلمان ایران ذرهای عقب نشینی وکوتاهی نکرد و به تعبیر امام راحل (ره) شهید بهشتی مظلوم زیست و مظلوم مرد و خار چشم دشمنان اسلام بود.
خیری نماینده اصولگرای مجلس میگوید:«او در دوران مبارزه خود همواره در پی شناخت افراد کار آمد بود و نسبت به جوسازیهایی که درباره اش صورت می گرفت، با سعه صدر برخورد می کرد. بردباری عجیبی داشت و با خونسردی با مسائل برخورد میکرد، ایشان به خاطر موقعیت خاصی که داشت به همان نسبت مخالفانی داشت که به تبلیغات سوء علیه وی میپرداختند، تا حدی که مجال نزدیک شدن به امام (ره) را به او نمی دادند و با تبلیغ خود غربت و مظلومیتش را دو چندان می کرد.»
حکایت مظلومیت از زبان نوادگان
یکی از نوهها شهید بهشتی با اشاره به مظلومیت شهید بهشتی، هنوز هم او را مظلوم میداند. او میگوید: «پدربزرگم قبل از انقلاب کارهای زیادی انجام داده بود که شاید قسمت کمیاز آن برای همه آشکار شده باشد. قبل و بعد از انقلاب و تا قبل از شهادتشان، در معرض انواع تهمتها و افتراها قرار داشتند و مخالفان شایعات زیادی درباره نوع زندگی شان میپراکندند. پدربزرگم هنوز هم مظلوم هستند.
هنوز هم اطلاعات نادرستی از زندگی ایشان بین مردم و در رسانه ها پخش میشود. شاید زمان زیادی لازم باشد تا این مظلومیت از چهره ایشان زدوده شود. »
دکتر سید محمد رضا حسینی بهشتی، فرزند این شهید نیز درباره دلایل مظلومیت بهشتی میگوید:«شاید امروز نسل جوان ما نتوانند به درستی تصور کنند که چگونه فردی در عرصه بزرگ جامعه میتواند آماج شایعهها و تهمتها از جانب مخالفان و دردناکتر از آن ، گاهی از جانب موافقان و دوستان دیروز و امروز قرار بگیرد، آن هم به اتهام چیزهایی که حقیقتا در او نبود (مثل انحصار طلبی، قدرت خواهی، فخر فروشی، ثروت اندوزی و ....)، آن هم بر در و دیوار شهر و بر صفحات مطبوعاتی که با نیش آزار دهنده قلم نویسندگان نامنصف و در مواردی مغرض و گاهی مبتلا به حسادت و با این حال ذهن و دلش را لحظه ای از آنچه برای جامعه ما درست میداند
و وظیفه انسانی و دینی خود میشمرد،متوجه این موضوعات نسازد، بلکه به دلیل خطیر بودن شرایط جامعه ، وقت جامعه را ارزشمندتر از آن بداند که بخواهد به این من و توییها بپردازد. طبعا فشار این انبوه اتهامات دردناک متوجه خانواده ماهم میشد. من از خانواده خواهش کرده بودم که وقتی در منزل هستم ، اجازه بدهند که پاسخ تلفن ها را من بدهم و اذعان میکنم گاهی آنچه میشنیدیم از حد تحمل من بسیار فراتر بود. از روی همین میتوانید حدس بزنید که در مورد سایر افراد خانواده وضع چطور بوده است.»
همشهری جمعه