همشهری - محمد باریکانی: اسماعیل کهرم در سن 78 سالگی میزبان همشهری در خانه خود شده است تا از چگونگی آشناییاش با پرندگان در دوران کودکی و تعقیب آنها بگوید و درباره مهمترین چالشهای محیطزیستی ایران هشدار دهد. او می گوید بی آبی ایران او را به شدت می ترساند و آموزش محیطزیست باید با قدرت ادامه یابد. کهرم اما یک احتمال تلخ نیز داده است. او می گوید: امید، تک درنای سیبری که سال ها به تنهایی به ایران آمده است، به احتمال زیاد در مسیر مهاجرت تلف شده است.
آقای کهرم شما بچه کدام نقطه تهران هستید و چطور با محیطزیست آشنا شدید؟
بیشتر از روی شانس و اقبال بود. البته من در خانواده علاقمند به طبیعت به دنیا آمدم و رشد کردم. در جنوب شهر تهران در خیابان خراسان و در منطقه بسیار صمیمی و زیبای مولوی به دنیا آمدم. آن منطقه را پاخط می نامیدند. چون اول خط ماشین دودی بود که در زمان ناصرالدین شاه به ایران آمد و خط مواصلاتی تهران و شاه عبدالعظیم بود. تا دبیرستان هم در این منطقه بودم و امروز وقتی به آن منطقه میروم، اگرچه تغییرات شهری بسیاری در آن صورت گرفته است، ولی هنوز وقتی بچه محلها را میبینم و در مراسم بچه های پاخط حضور می یابم ذوق زده میشوم. آنچه مردم از معرفت دم می زنند در آن نواحی از تهران به وفور پیدا میشود. بعدها که به شمال تهران منتقل شدم، هنوز هم دلم برای صمیمیت و صفای بچه های جنوب تهران لک میزند و از همین جا به همه بچه محلهایم سلام می کنم. آن ها برای من با ارزش بودند و خاطرات فراوانی از آن محلهها برای من باقی مانده است. افتخار میکردیم بچه جنوب شهر تهران بودیم.
آشنایی شما با محیطزیست چه زمان اتفاق افتاد؟
جنوب شهر تهران یک خانه بسیار بزرگ داشتیم با 12 اتاق و انواع سالنهای مختلف و باغچه های متعدد که من را یاد دبیرستان دارالفنون می انداخت.
این خانه تاریخی بود؟
خیر، خانه را یک تاجر بازار ساخته بود و نهایت سلیقه را در آن به کار برده بود. سالنهای متعدد داشت و مناظر بسیار زیبای هنری در نقاشی و مجسمه سازی در عمارت به کار برده شده بود. مثلا انواع پرنده ها در این تصاویر و نقوش وجود داشت و ما در اتاق های متعدد، پرنده های متعدد را روی در و دیوار و آیینه کاری ها و کاشیکاریها میدیدیم. مضاف بر آن انواع حیوانات را در خانه داشتیم. مثلا انواع کبوتر که من عشق وافری به این جانور داشته و دارم و خواهم داشت. در خانه ما تعدادی گوسفند هم وجود داشت که همیشه در باغچه بودند و من را لابه لای باغچه ها و درختها تعقیب می کردند. درخت های متعدد در خانه داشتیم و کاشیهای متعدد منقش به تصاویر حیوانات در در و دیوار خانه نصب شده بود. جایی هم خواندم که دلیل اصلی وجود نقش پرنده در قالیهای ایرانی آن بود که به بچه ها انواع جانوران را یاد بدهند. همین موارد هم موجب شد که بنده قبل از این که حتی به مدرسه بروم قادر به شناسایی پرندگان باشم. مادر بزرگ را هم به خاطر میآورم که انواع پرندگان مثل شاهین، قرقی، باز و عقاب را قبل از این که به مدرسه بروم به من شناساند. بعد هم که به مدرسه رفتم از تفریحات بسیار مورد علاقهام این بود که پرندگان را در هوا می شناختم و تمام پرندگان شکاری که کارشان تغذیه از دیگر پرندگان بود را به راحتی تشخیص می دادم و از این نظر بین بچه های دیگر سرآمد بودم.
پس زندگی در خانه ای که با تزئینات مرتبط با پرندگان بود که اسماعیل کهرم را تبدیل به پرنده شناس کرد؟
کاملا درست است. بعد از ورود به مدرسه نیمچه پرنده شناس بودم و کبوترها را از روی نقش و خالی که داشتند به راحتی تشخیص می دادم. رنگ خالها چون اسامی متعدد دارند را میشناختم و انواع پرنده ها از روی شکل و ظاهرشان مثلا سینه کفتری ها را که به دلیل قدرت عضله داخل سینهشان حین پرواز میشناختم. با یک نگاه از فیزیک پرنده متوجه میشدیم که پرواز کن خوبی است یا خیر؟ انواع پرندگان پاپر را که فرزندانشان هم پاپر میشدند و در نواحی تبریز بیشتر این ها را می شناختند یا پرندگان کاکلی که از نظر ظاهر و دیده شدن ارزش داشتند. یا پرندگان اصفهان را که در خط و خال و رنگ زیبایی ارزشمند داشتند را هم می شناختم.
یعنی آنزمان کفترباز بودید؟
بله درست است. البته آنزمان اسامی دیگری میگذاشتند، مثلا عشق باز و اینها! پدر بنده افسر نیروی هوایی بود و بسیار مخالف این کار من بود. ولی مخالفتش را ابراز نمی کرد و مشروط بر این که پرنده بازی به درس و مشق مدرسهام لطمه نزند اجازه این کار را می داد.
برخی می گویند شما شکاربان یا قرقبان بودید، درست است؟ اصلا از چه سالی وارد محیطزیست شدید؟
شایعهای درآمده که بنده محیطبان بودم. البته من افتخار میکردم به این که محیط بان میبودم. ولی واقعیت این است که بنده هیچگاه محیط بان نبودم. شاکله سازمان حفاظت محیطزیست اینگونه است که حدود 3300 نفر که مرتب در حال تغییر هستند و برخی بازنشسته یا شهید و مصدوم میشوند جمع محیط بان های کشور است. این ها جوانان جان باخته و مصمم و بسیار صمیمی ایرانی هستند که با علاقه و توش و توان فراوان به عضویت سازمان درآمدهاند و در خط مقدم جبهه مقابله با تخریب های محیطزیست قرار دارند. هر سال هم تعدادی مصدوم و شهید از همین جوانان تقدیم جامعه ایران میشود. وقتی در دانشگاه شیراز کارشناس کشاورزی شدم، بعد از خدمت سربازی در کنکور سازمان حفاظت محیطزیست شرکت کردم و به عنوان کارشناس محیطزیست وارد این سازمان شدم. متاسفانه دوره شکاربانی را هم نگذراندم. به عنوان کارشناس وارد شدم و خاطرم هست که در کنکور سازمان حفاظت محیطزیست که در کرج برگزار شد، دیدم وقتی ورقه را پخش می کنند صف جلویی نگاهی به ورقه میکنند و بلند می شوند. سوال ها به زبان انگلیسی بود و بچه هایی که زبان نمی دانستند بیرون میرفتند. حدود 7 سال داشتم که پدرم برای دیدن دوره های خلبانی و علوم هوانوردی به آمریکا رفت و انگلیسی من خوب بود. بنابراین در آن کنکور نفر اول شدم و به عنوان کارشناس محیطزیست پذیرفته شدم.
چند سال داشتید که بطور رسمی وارد سازمان حفاظت محیطزیست شدید؟
23 سالم بود که به استخدام سازمان حفاظت محیطزیست درآمدم. چند دوره خارج از کشور فرستاده شدم تا به عنوان یک پرنده شناس وارد سازمان شوم. مهر این سازمان و این شغل به جانم افتاد و طی سال ها و دوره ها که طی کردم شدم یک پرنده شناس و بی نهایت خوشحال بودم از این موقعیت که نصیبم شده بود. شروع کردم به جمع آوری اطلاعات و به تدریج مرا به کنفرانس های مختلف در شرق و غرب فرستادند و مرتب در حال آموزش و یادگیری بودم. این را البته مدیون پدرم هستم که می گفت به داخل عمیقترین نقطه استخر بپر تا شنا کردن یاد بگیری! همین کار را هم کردم و ناگهان دیدم هر چه پرنده دور و برم هست یا در کتاب ها هست را میشناسم. از باغچه منزل شروع میشود و به اروپا و آمریکا و آفریقا میرسد. الان هم 90 درصد پرندگان جهان را میشناسم. اگر عکسی در خیابان ببینم یا حتی درون جوی آب ببینم تا حد تیره و رده و فامیل و زیستگاه آنها را هم میشناسم.
شما که پرنده شناس هستید هیچ وقت توانستید متوجه شوید پرندههای داستان سیمرغ عطار از چه گونه ای بودند؟
خیر! تعداد پرندههای داستان سیمرغ عطار معلوم نیست. عدهای پرنده دور هم جمع شدند و گفتند برویم سیمرغ را ببینیم. راه افتادند و در مسیر یکی بیمار شد. آن یکی خسته شد و آن دیگری مرد و این ها همینطور پرواز کردند. یک وقت دیدند تنها سی مرغ مانده است و به این نتیجه رسیدند که سیمرغ خودشان بودند. اما جناب عطار اصلا نامی از گونه های این پرنده ها نبرده است.
این سوال را از این بابت پرسیدم که به مهاجرت پرندگان برسیم. امید، تک درنای سیبری امسال پیدایش نشد. عده ای گفتند ممکن است شکار شده باشد. عده ای هم گفتند سال هایی بوده که به ایران نیامده، فکر می کنید چه اتفاقی برای امید افتاده باشد؟
بیشترین تلفات پرندگان مهاجر در حین مسیر مهاجرت رخ می دهد. با رعد و برق و باران های شدید و شکار و بیماری دست و پنجه نرم می کنند و در همین مسیر مهاجرت امید بسیار با سطح آب دریا برخورد شدید می کنند و از بین می روند. ولی برای تشخیص این موضوع که امید چگونه ممکن است تلف شده باشد راهی نداریم.
پس فکر می کنید امید ممکن است تلف شده باشد؟
به احتمال بسیار زیاد بله! چون طول عمر این گونهها همیشه در اسارت بیشتر است. پرنده در قفس که از همه نظر هوایش را داشته باشید و آب و غذا و دارویش را به موقع بدهید معلوم است که از یک پرنده در طبیعت بیشتر عمر می کند. امید هم همین حالا با توجه به اتفاقات مسیر مهاجرت بیشتر هم عمر کرده است. ولی در طول مهاجرت انواع گرفتاری ها برای پرنده پیش میآید. امید هم استثناء نیست. بالاخره جانش را در راه یکی از این خطرها می دهد و تازه شانس آورده که تا این مدت هم زندگی کرده است.
قتلگاه پرندگان مهاجر و بازار پرندگان فریدونکنار هم بالاخره تعطیل شد. شما هم تلاشهای زیادی برای مقابله با جریان شکار پرندگان مهاجر در فریدونکنار داشتید. تعطیلی بازار پرندگان شکاری فریدونکنار چه تاثیری بر عادی شدن روند مهاجرت پرندگان دارد و آیا به معنای پایان شکار پرندگان مهاجر در ایران است؟
به نظر من تاثیری ندارد و این اتفاق پایان شکار پرندگان مهاجر در ایران نیست. چون سود بسار زیادی در این موضوع وجود دارد. در روستاهای اطراف فریدونکنار کشتار پرنده ها بصورت شکار و گرفتار کردن آن ها در استخرها و روش های گوناگون صید نظیر «تشت سو» و «دام های هوایی» داریم. از وقتی که بنده کار حفاظت در برابر شکار را در سازمان حفاظت محیطزیست آغاز کردم تا همین امروز گرفتاری دام های هوایی را داشتیم. قانون هم دام هوایی را ممنوع کرده است. ولی باز هم شکار ادامه یافته و دام هوایی وجود دارند. ایران کشور وسیعی است و می دانیم که شکار در آن صورت می گیرد.
فکر میکنید معضل اصلی محیطزیست ایران چیست؟
آموزش، آموزش، آموزش!
سال هاست این مورد را مطرح میکنید اما به نظر اتفاقی نیفتاده یا آموزش ها تاثیرگذار نبوده است
بسیار سوال خوبی است. قدمهای زیادی در این حوزه برداشتیم. الان جایی هستیم که وقتی یک خرس میرود در آذربایجان و برایش تله میاندازند و دست حیوان داخل تله میافتد و خرس بیچاره مچ دست خود را میجود تا خودش را خلاص کند، این موضوع در تمام کشور منتشر میشود و صدایش میآید. از روستایی پاکدل و احتمالا خود آن شکارچی تا کسانی که اشک ریختند و یا کسانی که با دلسوزی به آن نگاه میکنند همگی از این موضوع مطلع میشوند. این را در روزنامه های محلی و بین المللی هم تعریف میکنند. پس میبینیم انعکاس دارد. سی سال پیش چنین چیزی انعکاس نداشت. سی سال پیش اگر چنین اتفاقی میافتاد کک مردم هم نمیگزید ولی الان چشم هایی هستند که گریان میشوند.
این محصول همان فرهنگسازی و آموزش است؟
حتما همینطور است. یک توله خرس را یک شکارچی نامرد در مقابل پدر و مادرش سر برید. من خارج از ایران این خبر را شنیدم. مردم چه رفتار عجیبی نشان داند. گریه کردند و رفتند مقابل سازمان حفاظت محیطزیست تحصن کردند.
آقای کهرم فکر میکنید ایران در سال های آتی با کدام بحران محیطزیستی مهم مواجه میشود؟
آب! این موضوع من را میترساند و بدنم میلرزد.
چه تبعاتی میتواند داشته باشد که شما از آن وحشت دارید؟
تهدید حیات، سلامت و بهداشت. تصور کنید زندگی چه کیفیتی پیدا میکند وقتی آب خوردن نداشته باشیم که یک وعده آب سالم به فرزندانمان بدهیم. در سیستان و بلوچستان همین معضل وجود دارد.
این اتفاقی که میگویید احتمالا تا چند سال دیگر گریبانگیر ایران میشود؟
پیشبینی من تا حداکثر 5 سال آینده است.
یعنی تا 5 سال دیگر ایران آب نخواهد داشت؟
برخی افراد که در راس سازمان حفاظت محیطزیست بودند با تاسف گفته اند نیمی از ایران به خاطر کمبود آب خالی از سکنه خواهد شد. استان مازندران که یک استان آبگیر و آبخیز بوده الان کم آب شده است. مازندران اصلا مساله آب نداشت. بروید ورق بزنید. گیلان و مازندران و گلستان اصلا مشکل آب نداشتند. الان مازندران جزو استان های کم آب است. در 11 استان کشور برنج میکاریم. در حالی که 3 استان بیشتر نباید برنج بکارند. گیلان و مازندران و گلستان. الان مازندران را هم باید از اینم سه استان خط بزنیم. گیلانیها میدانید به برنج چه میگویند؟ میگویند «به رنج» یعنی با رنج حاصل میشود. الان پمپ آب را میاندازند پایین و آبی که در عمق 1 تا 3 متر بوده باید از عمق بسیار بیشتر استخراج شود.
آقای کهرم ممنون از وقتی که به ما دادید. پرسشی نداریم اگر تمایل دارید پایان این گفتوگو را شما ببندید
محیطزیست به سلامت من و فرزندانمان و خانه و نان سر سفره همه مردم ایران بستگی دارد. اما جای تاسف است که هنوز دیدگاه لوکس به محیطزیست وجود دارد. این آخرین جمله من است. در مقوله محیطزیست کارهایی که انجام میشود کافی نیست. متاسفانه خیلی ها فکر میکنند ما جار و جنجال راه میاندازیم. خدا شاهد است اینطور نیست. باور کنید این حداقل کاری است که باید انجام میدادیم، چون خیلی زود دیر میشود. همانطور که دیدیم هم خیلی زود دیر شد و حالا، مازندران آب ندارد، دریاچه پریشان خشک شد و از 200 هزار پرنده که به دریاچه ارومیه میآمد سال گذشته 50 هزار پرنده آمد. باقی بقای شما