تاریخ انتشار: ۶ تیر ۱۳۸۸ - ۰۷:۵۸

شهید آیت‌الله سیدمحمد حسینی بهشتی، اندیشمندی بود که میان نظر و عمل پیوند زده و از این‌رو، نظام فکری منسجم و سازگاری ایجاد کرده بود؛ امری که در اندیشمندان اسلامی کمتر به چشم می‌آید.

با این حال، نیل به «حکومت اسلامی» یا همان الگوی «امت و امامت» که به نظر وی به بهترین شکل در نظام جمهوری‌اسلامی تحقق یافته، بنیان فلسفه سیاسی وی را شکل می‌دهد.

به نظر شهید بهشتی نظام اسلامی، نظامی متکی بر آرای آزاد ملت است و نه قهر و غلبه؛ «هیچ حکومتی در هیچ درجه‌ای نباید خود را بر مردم تحمیل کند و به علاوه حکومتی که از حمایت مردم برخوردار نباشد، از همکاری آنها هم برخوردار نیست و اصولا کاری نمی‌تواند انجام بدهد و ناچار می‌شود که به زور سرنیزه خودش را سرپا نگه دارد و در نتیجه هم کارایی‌اش کم می‌شود  و هم ظالم می‌شود» (صورت مشروح مذاکرات مجلس نهایی قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران).  در مطلبی که از پی می‌آید، با نگاه به هستی‌شناسی، انسان‌شناسی و فلسفه سیاسی شهید دکتر بهشتی تلاش‌شده تا اندکی از این نظام منسجم فکری وی، به بحث گذاشته شود.

مردان عرصه سیاسی پس از انقلاب اسلامی، عموما کنشگرانی بودند که در کوره مبارزات با رژیم پیشین، درکی از عمل انقلابی را اندوخته خود کرده بودند، اما پیروزی انقلاب اسلامی و استقرار نظام جمهوری اسلامی،‌ امری فراتر از این عمل‌گرایی انقلابی را می‌طلبید. در این بین فعالانی یافت می‌شدند که با طرح و برنامه‌ مشخصی به عرصه کارزارهای سیاسی درآمده بودند. پیوند نظر و عمل چیزی بود که در این دسته از کنشگران، نمود آشکار داشت و به نظر می‌رسد که بتوان، شهید بهشتی را در زمره این دسته به‌شمار آورد.

اگر به 3دهه فعالیت فکری و سیاسی شهید بهشتی؛ یعنی از اواخر دهه 1320 و اوایل دهه 1330 شمسی به بعد نگاهی بیفکنیم، به یک نظام منسجم اندیشگی و عملی که مکمل یکدیگرند، برمی‌خوریم. زیرساخت این نظام‌ همساز را مطلوب‌ها، دلمشغولی‌ها، نگرانی‌ها، برداشت‌ها و آرمان‌هایی تشکیل می‌داد که در 3‌ساحت هستی، انسان، جامعه و حکومت گسترده بودند. بی‌تردید، آنچه برای شهید بهشتی به عنوان یکی از دست‌اندرکاران انقلاب اسلامی، اهمیت وافری داشت، نیل به تشکیل حکومت اسلامی بود. این دغدغه، فلسفه سیاسی خاصی را در ذهن وی قوت بخشیده بود که عناصر بنیادین قوام دهنده‌اش، ریشه در هستی‌شناسی و انسان‌شناسی خاص وی داشت. شهید بهشتی طی سال‌های اقامت در قم، در اوایل سال 1330 شمسی،  کار گروهی در حوزه علمیه قم به همراهی گروهی از اندیشمندان برای بررسی ماهیت حکومت اسلامی تشکیل داد.

گرچه کار این گروه به دلیل حساسیت سازمان امنیت وقت مختل شد اما برخی از مباحث آن در نشریه مکتب تشیع با عنوان حکومت اسلامی به چاپ رسید و نیز بعدها در مواضع شهید بهشتی در حزب‌جمهوری اسلامی و حتی به گونه‌ای آشکارتر در مجلس خبرگان قانون اساسی که وی به عنوان نایب‌رئیس، نقش عمده‌ای در آن داشت، تداوم یافت. این نشان از 3‌دهه کار فکری شهید بهشتی برمفهوم «حکومت اسلامی» داشت.  پیش از آنکه به فلسفه سیاسی شهید بهشتی بپردازیم، لازم است تا کمی درباره بنیان‌ها و مولفه‌های شکل دهنده آن سخن بگوییم.

هستی‌شناسی هدفمند

شهید بهشتی چونان دیگر اندیشمندان اسلامی،‌حرکت نظام هستی را هدف‌دار می‌داند. این هدفمندی آفرینش، نشان از اصل حق مداری در هستی دارد: «ما خلقنا السموات و الارض و مابینهما الا بالحق. » این حق، این تعهد را برگردن انسان می‌نهد که همواره در تحقق آن (حق) بکوشد. پس لازم است تا انسان به نظام آفرینش بیندیشد و هدف‌های آن را بازشناسد و بر پایه قوانین و قراردادهایی که خداوند نهاده، در جهت نیل به آن هدف تلاش ورزد. بنابراین، از دیدگاه شهید بهشتی، ساحت هستی، تجلی حق است و انسان به عنوان بازیگر این ساحت، عمل خود را بر وفق آن تنظیم می‌کند:«...‌هستی دارای آهنگی است و آهنگش آماده بودن برای عمل انسان‌ها، برای کار انسان‌ها و برای تلاش انسان‌ها است؛ تلاشی که هدفش مشخص‌شدن این است که چه کسی نیکوکارتر است.»

انسان‌شناسی

بحث انسان‌شناسی شهید بهشتی از هستی‌شناسی وی منتج می‌شود. به این معنا که اگر هستی را رهنمون به هدفی والا بدانیم، انسان هم- به دلیل قابلیت‌های عقلانی- موجودی حق‌گراست:«این موجود (انسان‌) از خمیر مایه‌ای برخوردار است که به راحتی می‌تواند با حق مطلق سازگاری کند. فطرت او طوری است که حق‌گرایی را در وجودش طبیعی می‌نماید.» بنابراین، در انسان‌شناسی شهید بهشتی، انسان موجودی ذاتا نیک‌سرشت شناسانده می‌شود. در نگاه شهید بهشتی چون براساس آیه «نفخت فیه من روحی» روح الهی در انسان دمیده شده، انسان مایه‌دارترین، ریشه‌دارترین و بنیادی‌ترین رابطه را با حق مطلق داراست. اما چه سازوکاری باید وجود داشته باشد تا انسان از این مدار راستین به کژراهه درنیفتد؟ پاسخ شهید بهشتی این است: خودسازی، تمرین و انتخاب به رشد حق‌گرایی مدد می‌رساند.

از این‌رو در تلقی وی انسان «عبارت است از: یک شدن مستمر خودآگاه و خودساز که با محیط طبیعی و محیط اجتماعی‌اش رابطه و تاثیر متقابل دارد.» این نکته حاکی از توجه شهید بهشتی به حق انتخاب آدمی است. به همین دلیل او با انتقاد از جبرگرایی اجتماعی و تاریخی، براین نکته پای می‌فشارد که شأن انسان ایجاب می‌کند که مسلط بر امور و حوادث باشد. به این معنا که انسان مجبور نیست، مسئول است و انتخابگر. او در جایی  می‌گوید:انسان جانداری است آگاه و انتخاب‌گر.... او با انتخاب خود سرنوشت خود را می‌سازد. سرنوشت انسان با انتخاب آگاهانه او ساخته می‌شود.

در اینجاست که عنصر آزادی در انتخاب آگاهانه انسان،  دخیل می‌شود. به بیان دیگر، انتخاب آگاهانه زمانی صورت می‌گیرد که آزادی وجود داشته باشد. به همین دلیل، از دید وی نفی آزادی برابر است با مسخ شخصیت  و انسانیت آدمی و در چنین وضعیتی، انتخاب معنایی ندارد و هنگامی که انتخاب نباشد، نمی‌توان انسان را معمار سرنوشت خود دانست: «به او گفتند: ای انسان! آینده و سرنوشتت را خود بساز. هر خوشبختی وسعادتی که به دست انسان‌ها بیاید، محصول کارآگاهانه خود آنهاست. هر رنج و تیره‌بختی انسان‌ها نیز محصول کارآگاهانه و انتخاب غلط آنهاست.»

ماهیت حکومت اسلامی

پس از اندکی بحث درباره مبانی هستی‌شناسی و انسان‌شناسی اندیشه شهید بهشتی، اکنون بهتر می‌توان به تبیین فلسفه سیاسی وی یا ماهیت حکومت اسلامی که وی 3دهه در آن تامل کرده، پرداخت. در بحث از انسان‌شناسی شهیدبهشتی اشاره شد که او انسان را موجود حق‌خواه و حق‌جو می‌داند و یکی از نمودهای این حق‌گرایی از دیدگاه وی، تشکیل حکومت است.

به بیان بهتر، انسان‌ها براساس نوعی قرارداد، حکومت تشکیل می‌دهند تا پاسدار حق و عدل باشند. از این‌رو، ضرورت حکومت، تلاش در تحقق وجوه حق‌گرایی آدمی و تامین تکامل، بهزیستی و سعادت اوست. پس، حکومت در درجه اول بر کرامت انسان استوار می‌شود. اگر حکومتی به کرامت و فضیلت‌های آدمی بی‌اعتنا باشد و در آن بی‌عدالتی و تبعیض حاکم شود، آن جامعه نه‌تنها انسانی که اسلامی هم نیست. در اینجا به بحث دولت اخلاقی و ارزشی می‌رسیم که در نظر شهیدبهشتی از الگوی امت و امامت پیروی می‌کند. به همین دلیل وی نظام سیاسی- اجتماعی جمهوری اسلامی را نظام امت و امامت می‌دانست.

او شاخصه‌های این نظام را حق و عدل می‌داند؛ یعنی خصلت این نظام، عدل و انصاف و حمایت از حقوق عامه، حق خدا و خلق اوست. «امت» در نظر شهیدبهشتی کلی است که براساس اعتقاد و التزام به اسلام شکل می‌گیرد و براساس قراردادی دست به انتخاب «امام» می‌زند؛ اما وی معتقد است که امامت در عصر غیبت کبری، دیگر تعیینی و انتصابی نیست، بلکه شناختنی، پذیرفتنی و انتخابی است.

از این حیث، او رابطه امت و امامت را مبتنی‌بر شناخت آگاهانه و نه پذیرفتن از روی تعیین و تحمیل می‌داند. بر همین اساس، در چنین نظامی امت و امامت نسبت به یکدیگر مسئول و متعهدند.  در الگوی سیاسی امت و امامت، همان‌گونه که اشاره شد، امت (مردم مسلمان) با انتخاب آزاد خود، نقش مهمی دارند. از این‌رو، به نظر شهیدبهشتی، در میان انواع حکومت، نوع جمهوری که مبتنی و متکی بر آراء مردم است، با مبانی اسلام سازگارتر است.

شهیدبهشتی با اشاره به آیه عهد در قرآن (که مربوط به دعای حضرت ابراهیم است که از خدا می‌خواهد ذریه ایشان همه از صالحان و امامان باشد و پاسخ می‌شنود که عهد من ستمکاران را در برنمی‌گیرد) براین نظر است که این عهد برای امام معصوم باقی است؛ اما در زمان غیبت صادق نیست؛ چراکه در عصر غیبت، ما [امت] زمامدار امت را انتخاب می‌کنیم. این تابع عهد الهی نیست. کسی که زمامداری‌اش به وسیله خداوند به او داده شده، عهد برای او باقی است و میدان ولایتش وسیع‌تر از زمامدار امتی است که ما انتخاب می‌کنیم. از این بیان یک نکته استنتاج می‌شود و آن، اینکه نصب و عزل حاکم اسلامی در زمان غیبت به دست مردم است؛ چرا که مردم براساس یک قرارداد اجتماعی خودخواسته زمام امور خویش را به حاکم داده‌اند، پس حق هم دارند که او را عزل کنند.

او در کتاب «مواضع حزب‌ جمهوری اسلامی» می‌نویسد: «در یک جامعه اسلامی یک‌یک مردم یا لااقل اکثریت آنها آگاهانه و آزادانه اسلام را به عنوان دین و آیین زندگی فردی و اجتماعی خویش برگزیده و با این گزینش یک قرارداد اجتماعی به وجود آورده‌اند که اداره جامعه آنها باید براساس اسلام باشد و همه نهادهای اجتماعی آنها باید برپایه تعالیم اسلام باشد و این خواست آنها باید بر تمام خواست‌های دیگرشان حاکم شود.» به هر روی، شهیدبهشتی نظارت مردم را بر هرم قدرت جامعه لازم می‌داند و در آثاری چون «مبانی نظری قانون اساسی» می‌کوشد تا سازوکار این نظارت را نشان دهد.

به نظر وی، در نظام اسلامی فقط یک مقام غیرمسئول وجود دارد و آن هم خداست لذا همه مسئولند: «هیچ زیربنای اجتماعی از آن زیربنای شوم خطرناک‌تر نیست که انسانی یا انسان‌هایی بتوانند هرچه می‌خواهند، بکنند، بی‌آنکه بشود بر آنها خرده گرفت و بی‌آنکه بشود از آنها بازخواست کرد. مسئولیت در جامعه مسئولیت متقابل است.» به نظر شهیدبهشتی، «پاسداشت حق و عدل، این محترمین چیزها»ست که حق نظارت را در جامعه و از سوی مردم به اثبات می‌رساند: «حق و عدل از همه محترم‌ترند... در جامعه اسلامی آن بهشتی که آزادی در آن نباشد و کسی را با کسی کاری نباشد، وجود ندارد.

جامعه‌اسلامی، جامعه‌ای است که همه با یکدیگر کار دارند، چون سرنوشت‌شان به هم بسته و پیوسته است و همه دارای سرنوشت مشترکند.» او یکی از سازوکارهای این نظارت را قانون اساسی می‌داند. او قانون اساسی را به منزله دستگاه گردش خون سیستم سیاسی جمهوری اسلامی می‌داند و معتقد است که اگر گردش خون سالم نگه داشته شود؛ یکایک سلول‌ها درست تغذیه می‌شوند. نیز او معتقد است که قانون اساسی میثاقی است ملی که از دیکتاتوری و انحراف از معیار حق و عدل ممانعت به عمل می‌آورد. پرسش مهم در فلسفه سیاسی شهیدبهشتی این بود که اکنون که امام معصوم در غیبت به سر می‌برد، چه سازوکاری باید اندیشید تا فقدان عصمت در زمامداران جبران شود؟ پاسخ به این پرسش هنوز تلاش‌های فکری، اجتماعی و سیاسی زیادی می‌طلبد و بی‌گمان می‌تواند حرکت ما را در گذار از چالش‌های عصر حاضر استوارتر گرداند.