همشهری آنلاین- فرشاد شیرزادی: بیبیسی، نخستین رسانهای بود که در جهان نام مجعول «خلیج عربی» را سر زبان اعراب انداخت. دونالد ترامپ رئیس جمهور سابق امریکا هم نخستین رئیس جمهور این کشور است که در طول تاریخ به نقشه و اسناد بیاعتنا شد و این نام جعلی را به زبان آورد. انگلیس در کنار گسترش پان عربیسم این موضوع را مطرح کرد. ما در عین حال که باید به حفظ تمامیت ارضی خودمان و حفظ منافع و مرزهایمات که مسلمی انکارناپذیر است، در عمل و زبان تأکید کنیم، باید بدانیم که این حرکت از ناحیه استعمار است. پهلوی اول و دوم، گرچه به حضور انگلیسها در بحرین و خلیج فارس معترض بودند اما هر یک در سایه قدرتهای بزرگ حرکت میکردند، به طوری که منافع آنها را به منافع ایران ارجح میداشت. مصداق بارز این مثال در سخنان هویدا در مجلس درباره جدا شدن بحرین از خاک ایران است که میگوید «دختری بود که شوهرش دادیم!». قاجار گرچه میخواست مستقل باشد اما بیعرضگی امانش را بریده بود. پس از انقلاب ما گرچه به کشوری مانند بحرین که رژیم شاه آن را از دست داد و سازمان ملل آن را به رسمیت شناخت، احترام میگذاریم اما حاضر نیستیم سر سوزنی از مسایلی مانند نام واقعی و قدیمی خلیج فارس و مرزهای خود بگذریم. به قول قاسم تبریزی، مورخ و تاریخپژوه که به مناسبت روز خلیج فارس(دهم اردیبشهت) با او گفتوگو کردهایم، جمهوری اسلامی ایران وظیفه خود میداند که ایران را با همان مرزهایی که هست، بدون کوچکترین خدشهای حفظ کند. البته در پایان بحث، گریز به خوانندگان لسآنجلسی که دیگر جرأت نمیکنند، نام خلیج همیشگی فارس را در تالارهای امارات متحده عربی به زبان بیاورند و در عوض در دیگر موارد، موضع سیاسی میگیرند و به اینجا که میرسند، میگویند «ما سیاسی نیستیم!» ناگزیر است! اینها جملگی خلاصهای بود تا با قاسم تبریزی درباره همه جوانب نام مجعول «خلیج عربی» به جای «خلیج فارس» گفتوگو کنیم.
نخستین کسی که نام مجعول «خلیج عربی» را به کار برد چه کسی یا چه رسانهای بود؟
رسانه انگلیسی بیبیسی بود. جمال عبدالناصر در سالهای ۱۳۳۹ و ۱۳۴۰ با شاه درگیر شد و در مساله پان عربیسم این موضوع را مطرح کرد اما پیش از او انگلیسیها این نام را به کار بردند.
- ابی و همایون شجریان + عکس | چرا نزدیکی ابی به هنرمندان ایرانی خطرناک است؟
- زیباترین سواحل جنوب ایران را بشناسید
انگیزه بیبیسی برای این مناقشه چه بود؟
درگیری بین ایران و کشورهای حاشیه خلیج فارس. چرا که به مرور زمان امریکاییها به ایران مسلط شده بودند اما کشورهای حاشیه خلیج فارس هنوز مستعمره انگلیس بودند. این اختلاف، اساسی بود و طراحیاش توسط حرکت استعمار شکل گرفت تا حرکتی حساب شده به شمار رود که آثار بلند مدت هم دارد.
انگلیسها چقدر در این زمینه موفق بودند؟
هنوز هم موفقاند.
نقشه های خلیج فارس متعلق به چه زمانی است؟
ما ایرانیها برای حفظ منافع ملیمان در این بین چه کار میتوانیم انجام دهیم؟
یکی عمومیت بخشیدن به نقشه ایران و خلیج فارس است. نقشههای ما مربوط به ۱۶۰۰ میلادی است. از نظر تاریخی هم که مشخص است. دو دیگر باید حرکت استعمار در منطقه را شناخت. چرا که انگلیسها قریب به ۲۰۰ سال قبل به منطقه آمدند و شروع به نفوذ و برنامهریزی کردند. حتی کوچ خاندانهایی از شبه جزیره نجد و حجاز به جزایر خلیج فارس جزو برنامههای مدون و از پیش تعیین شده آنان بود. به تعبیری میتوان روی همین برداشت عنوان کرد کسانی که امروز در بحرین حاکماند اصلاً بحرینی نیستند. اتفاقاً در آن منطقه به طور مثال همه شیعه بودند و این گونه طیفهای خوارج یا سنّی متحجر را وارد بحرین و خلیج فارس کردند و در بحرین حاکمیت را به تدریج به آنها سپردند. خلاصه برنامهریزیهای حساب شده طی این ۲۰۰ سال که به انقلاب اسلامی منتج شد، در منطقه به وجود آوردند.
سیاست جمهوری اسلامی ایران در قبال خلیج فارس
جمهوری اسلامی ایران با گذشت ۴۵ سال از انقلاب اسلامی، چه سیاستی را در قبال این سیاست موذیانه اتخاذ کرده است؟
جمهوری اسلامی ایران به خلیج فارس تأکید داشته و دارد. عموماً شورای کشورهای خلیج را امریکاییها پس از انقلاب اداره کردند. آمریکاییها هم پس از انگلیسها و بعد از انقلاب در دایره ایران هراسی به این سیاست دامن زدند اما ایران همچنان بر حق حاکمیت خودش و نام خلیج فارس مصرانه تأکید دارد.
اشراف کاملی بر تاریخ پهلوی اول و دوم دارید. رژیم شاه در حوزه خلیج فارس و نامگذاری مجعول خلیج عربی چه سیاستی را دنبال میکرد؟
آنها به دلیل سلطه انگلیس و امریکا بیتفاوت از اصل موضوع میگذشتند. شاید در مواردی روی نام تکیه میکردند.
چه کسانی بحرین را از ایران جدا کردند؟
نمونه بارز این مصداق در چه موردی به طور بارز خودش را نشان میدهد؟
در مورد بحرین. نامهای سال ۱۳۴۵ داریوش همایون به هویدا مینویسد که اصلاً بحرین چه ارتباطی به ما دارد!؟ ما آنجا نه منافعی داریم و آن جا ارزشی برای ما دارد. او در آن نامه مینویسد که آنجا مشتی عرب هستند که گرایش به فارسی هم ندارند. این اتفاق درست ۳ سال قبل از آن است که بحرین را جدا کردند. از سالهای ۱۳۴۵ هم مذاکرات پنهانی بین امریکاییها و انگلیسها با ایران انجام شد و اسنادش موجود است. اسدالله علم در خاطراتش بارها اشاره میکند که ما درباره بحرین مذاکره کردیم اما هیچکس نمیگوید که چه اقدامی صورت گرفت. نهایتاً آخرین تیر خلاص را اردشیر زاهدی که خودش از اعضای سازمان سیا بود، بر پیکر ایران وارد کرد و بحرین از ایران جدا شد. کشورهای دیگر هم اسنادی از دوره رضاشاه و محمدرضا شاه در اختیار دارند که مرتباً رضاشاه به حضور انگلیسیها در بحرین اعتراض میکند. مردم بحرین که آنجا استان چهاردهم ما محسوب میشد، برای قصد سفر کردن به شیراز و بوشهر، به اصرار و ابرام انگلیسها مجبور بودند گذرنامه بگیرند! اسناد این بخش در مجله مطالعات تاریخی موجود است. حکومت پهلوی بیتوجه به این ارتباطات بود و در بهترین حالت فقط اعتراض میکرد. از نظر سیاسی هم به خصوص از دوره سلطه امریکا بر ایران، شاه و ساواک از نظر سیاسی علیه عراق، مصر و سوریه موضع میگرفت. بیشتر اقدامهای رژیم پهلوی دوم هم حراست از کارهای امریکا و انگلیس است. نقش سناتور مسعودی هم که در مواردی سند هست که او هم رشوههایی دریافت میکرد، روشن است.
بحرین؛ دختری که به خانه شوهر رفت؟
و سیاست رژیم شاه در قبال خلیج فارس به همینها خلاصه میشد؟
حاکمیت پهلوی در دوران رضاشاه ذیل سیاست جاری انگلیس در منطقه بود. در دوره محمدرضا خصوصاً پس از کودتای ۲۸ مرداد، باز ذیل سیاست جاری امریکا قرار داریم. پس نخست، سیاست امریکا، خط مشی تعیین میکند. دولت برای آنها چنان بی اهمیت بود که وقتی در مجلس مطرح کردند چرا بحرین جدا شد، هویدا گفت دختری بود که به خانه شوهر رفت! این گزارش به خودی خود سندی است که چاپ شده و وقیحانهتر از این نمی توان درباره بحرین نظر داد. آنها، هیچیک، آن قیود را نداشتند و نمیپذیرفتند. کما اینکه در عهدنامه سعدآباد همینطور است. او بخشی را به کمال آتاترک بخشید. به معنای واقعی کلمه ذیل سیاست کشورهای خارجی حرکت میکردیم و خودشان را در سایه و آینه آنها میدیدیم و به جای میآوردیم و خبری از استقلال نبود. حال، قاجار مستقل بود اما بیعرضه و بیلیاقتیاش را در همه امور نشان میداد. شاه در مورد خلیج فارس هیچ تقیدی حس نمیکرد.
چرا؟
چون خودشان توسط استعمار در رأس کار بودند و باید در سایه اهداف آنها حرکت میکردند.
ترامپ گفت «خلیج عربی»!
ترامپ ظاهراً نخستین رئیس جمهور امریکاست که نام خلیج فارس را در گفتارش به خلیج عربی تغییر داد. نظرتان درباره او و موضعش چیست؟ چون به هر حال همه رئیس جمهوران امریکا قبل از او دستکم در گفتار این دیسپلین را رعایت کردهاند که برای ذکر نام خلیج فارس به نقشهها و اسناد قدیمی پایبند باشند. نظر و موضع شخصیتان درباره جهتگیری او چگونه است؟
به قول خود امریکاییها، او که قدری از نظر عقل کم دارد و دیوانه است. حال نمیخواهم آن عبارت زشت را به کار ببرم. اما روسای جمهور امریکا چه جمهوریخواه و چه دموکرات، بر اساس منافع ملی و موقعیت جهانیشان سخن میگویند. پس نباید چندان از سخن آنها ناراحت شد چرا که دیکتهای است که خود حاکمیت به آنها میگوید. آنها مجری و بازیگر عرصه سیاست البته در سطح کلاناند. از ۱۳۲۰ تا به امروز ما وقتی این ۸۰ سال را رصد میکنیم، علیه منافع و اقتدار یا استقلال ملی ما تفاوتی بین جمهوریخواهان و دموکراتها وجود ندارد. مطالبی که مطرح میشد، سیاست جاری آنهاست. حال میخواهد جیمی کارتر باشد، یا کندی که خودش را به عنوان مدافع صلح جهانی مطرح میکرد یا نیکسون به گونهای دیگر. آنها تفاوتی ندارند و عمدتاً چیزی مطرح نمیکنند که به منافع و موقعیتشان آسیب بزند. لذا در مسایلی مانند خلیج فارس با هم مشترکاند. بنابراین توصیه میکنم که اتفاقاً خیلی عادی به آن مسایل بنگریم چرا که همان حرفها را دیگران در امریکا به گونهای دیگر زدهاند. مثلاً کارتر مطرح کرد که ما در منطقه منافع داریم و امام(ره) از ابتدا با همان یک جمله کارتر برخورد کردند و فرمودند آنها چه حقی دارند که در خلیج فارس منافع داشته باشند!؟ هر یک با ادبیاتی میگویند اما عمدتاً منافع اصلیشان را در نظر میگیرند.
چرا ابی نمیتواند «خلیج همیشگی فارس» را بخواند؟
به عنوان مورخ و تاریخدان میخواهم نظر شما در این باره بدانم که چرا برخی خوانندگان خارج از کشور (لسآنجلسیها) و مشخصاً کسی که ترانهای با نام خلیج همیشگی فارس داشت، به رغم موضعگیریهای سیاسی در زمینههای دیگر، جرأت خواندن ترانه خودش را در کشورهای حاشیه خلیج فارس ندارد. او اتفاقاً میگوید من آدمی سیاسی نیستم اما به خودش اجازه میدهد که درباره سیاستهای خرد و کلان اظهار نظر کند. چرا چنین جمع اضدادی وجود دارد؟
اینها سه دستهاند. یک دسته رجال سیاسی، درباری و نظامی حکومت پهلویاند. آنها با همان ایدئولوژی شاهنشاهی ابراز نظر و تصمیمگیری میکنند و خط مشیشان همین است. دستهای دیگر، تحصیلکردگان غرباند که نسل دومشان مثل ولیرضا نصر یا هوشنگ امیراحمدی که مستقیم یا غیرمستقیم مشاور کاخسفیدند. اینها بر اساس منافع امریکا صحبت میکنند. دسته سوم آدمهای عادی را دربرمیگیرند. کسانی که پیش از انقلاب یا پس از انقلاب اینجا کبابی یا مغازه داشتند یا به نوعی تجارت یا معاش میکردند. آنها تعلقاتی نسبت به ایران و جامعه و فرهنگ و مردم ایران دارند اما در مسایل سیاسی بیش و کم تحت تأثیر رسانههای غربیاند. در خاطراتشان هم این مهم عیان است.
خوانندگان لس آنجلسی در کدام لایه جای دارند؟
خوانندهای از این دست در کدام دسته جای میگیرد؟
لاجرم در دسته سوم. همه فعالیتشان بستگی به روحیه خودشان و جو حاکم کشوری دارد که در آنجا مقیماند. برخی از آنها حتی روز عاشورا ممکن است در دستههای سینهزنی شرکت کنند. اتفاقاً سال ۱۳۵۹ یا ۱۳۶۰ یکی از رجال سیاسی در پاسخ به این پرسش که پس چرا با وجود گذشت دو سه سال از انقلاب ما(پهلویچیها) پیروز نمیشویم و به کشور بازنمیگردیم، گفته بود مشکل ما اعتقادات عقب افتاده مردم است. میگفت نگاه کنید، طرف آمده در امریکا و جلسه حضرت ابوالفضل(ع) و حضرت رقیه(س) برگزار میکند.
اتفاقاً این دسته نیز اکثریت کسانی را تشکیل میدهند که در خارج از ایران زندگی میکنند. فراموش نکنیم که آن دسته سوم که آن خواننده مورد اشاره شما هم به آن گروه تعلق دارد، شاید در جایی چنان تحت تأثیر قرار گیرد که ۴ لیچار و ناسزا هم نثار امریکاییها و پهلوی کند و دفاعی از مردم در ۸ سال دفاع مقدس کند. اما آن تبلیغات و رادیو و مدیاهایی که تعدادشان هم کم نیست، دربرگیرندگی دارد و تحت تأثیر آنها قرار میگیرد.
دانش سیاسی ابراهیم حامدی کم است؟
دانش سیاسی این عده را در بستر تاریخی چگونه ارزیابی میکنید؟
متأسفانه دانش سیاسی لازم را هم ندارند و بیشتر از روی احساسات واکنش نشان میدهند. اگر جایی پای اعتقادات دینی درمیان باشد ممکن است چیزی هم بار رضا پهلوی کنند که چپ و راست بیانیه صادر میکند. اما تصور و روحیه عوامانهشان جایی مثبت، منفی و در جایی دیگر خنثی میشود. گرچه شاید خودشان را هنرمند تصور کنند اما بندگان خدا در وضع بدی قرار دارند: از اینجا منقطع و در آنجا هم هیچ جایگاه، پایگاه و موقعیتی ندارند. برخی از بچههای چپ در اروپا و امریکا هم متأسفانه در نظام کنونی و فرهنگ غرب حل شدهاند. به طور مثال فرخنگهدار در انگلستان صحبت کرده بود و عنوان کرد آن سوسیالیسمی که ما میگوییم در همین انگلستان هست! فراموش نکنیم او همان کسی است که شعارهای حکومت پرولتاریا را سرمیداد که حاکمیت باید فلان و بهمان باشد. تعدادیشان جذب پایههای فکری-فلسفی و جامعهشناختی-سیاسی و مجذوب و مرعوب اروپا شدهاند.
تکلیف امروز ما در برابر «خلیج همیشگی فارس»
تکیلف ما امروز روز با موضوع نامگذاری خلیج فارس و خلیج عربی چیست؟
این موضوع ابزاری است تا ما را آزار دهند. گاه ذهن ما را از مساله اصلی دور میکنند و گاه نزدیک! در اینکه خلیج فارس مربوط به تاریخ چند هزار ساله ایران است، هیچ شکی راه ندارد. حتی تا عربستان و یمن جزو خاک ما بوده. شهید آیتالله مدرس سخنی در مجلس داشت، مقارن با دوران رضاشاه. او در گزارش مجلس گفت اگر میگویید شاهنشاهی، ایران تا یمن و عربستان و از آنجا تا عراق و کشورهای خلیج فارس و آسیای میانه منظور است. یک پادشاه در ایران بود و هر جا شاهانی داشت که زیر نظر آن پادشاه حکمرانی میکردند. او را میگفتند شاهنشاه که امروز رضاشاه این لقب را به خود داده است. اکنون که شرایط فرق کرده و ایرانی است با چارچوبی که داریم. از سوی دیگر اگر آن نقاط هم از آن ایران است پس این عرب ستیزی و توهین به عراق و کشورهای دیگر چیست؟! اینجا یک مساله تاریخی مطرح است و دیگری جغرافیای تاریخی. آنچه حداقل برایمان باقی مانده، باید حافظش باشیم. آن هم به گونهای که کوچکترین خدشهای به آن وارد شود. اما در عین حال بازی استعمار را نباید فراموش کرد. یعنی وقتی او میگوید خلیخ فارس یا خلیج عربی، در هر دو حال میخواهد ما را با کویت، کشورهای منطقه و کل جهان عرب در بیندازد. باز شهید مدرس میگوید عجم یعنی غیر عرب، ترک و فارس هم ندارد. او این جمله را در پاسخ به سلطان عثمانی عنوان میکند. استعمار میخواهد با ما بازی اختلاف در منطقه راه بیندازد. در عین حال که خلیج فارس جزو مسلمات غیر قابل انکار ماست و این منطقه متعلق به ما بوده و هست، گرچه امروز دیگر در باره بحرین ادعای مالکیت نمیکنیم و پذیرفتهایم که در گذشته و در زمان شاه آنجا کشور شده و اروپاییها خیانت کردند، اما بحرین را محترم میشمریم. اینها جملگی جمع اضداد نیست. بلکه همان گونه که آن کشور برای ما محترم است، حفظ و حراست مرزهای ما در شمال، جنوب و شرق و غرب محفوظ خواهد بود. در عین حال نغمههای استعمار برای جدایی و اختلاف موضوعی دیگر است. اسرائیلیها امروز در جمهوری آذربایجان نیز همین بازی را ادامه میدهند. اصل مبارزه را با هر گونه استعمار فرانسوی، امریکایی، انگلیسی یا صهیونیسم باید موضوعیت و محور قرار داد و در عین حال حفظ وحدت با مرزهایمان در منطقه.