همشهری آنلاین- الناز عباسیان: این روزهای اردیبهشت برای او تداعیگر یاد سفرکرده به بهشت شده است؛ بهشتی که شهید شیرودی به بها گرفت، نه به بهانه. حالا ۴۳سال است که شهناز شاطرآبادی مانده و یک دنیا خاطره و یک عمر افتخار همسری با مرد آسمانهای ایران. به بهانه سالروز شهادت خلبان برجسته شهیدعلیاکبر شیرودی پای خاطرات همسرش نشستیم. او خود بازنشسته درمانگاه هوانیروز ارتش و سالها در لباس پرستاری خدمت کرده است.
طول زندگی مشترک شهیدشیرودی کوتاه بود، اما عرض بینهایتی داشت. همسر شهید از ماجرای آشناییشان میگوید: «در عروسی خواهرم با اکبر آشنا شدم. او دوست نامزد یکی از دوستان من بود. وقتی پیشنهاد ازدواج او را به گوش من رساندند، اصلا به ذهنم خطور نمیکرد که برای ازدواج مرا انتخاب کرده باشد. البته من هم اصلا قصد ازدواج نداشتم، اما به خواست خدا سرنوشت ما به هم گره خورد. ازدواج ما مصادف با روزهای پیروزی انقلاب بود و اکبر از همان مرحله درگیر مسائل کشور شد. زمانی که کمیتههای انقلاب اسلامی تشکیل شد، او فعالیت چشمگیری در این کمیتهها داشت. دیگر درک کردم که شرایط سختی در پیش داریم. بعد درگیریهایی در کردستان شروع و دیگر دیدن اکبر آرزویم شد. ۲۵روز از تولد دخترم گذشته بود که از ماموریت برگشت. بیشتر وقتها نبود، اما همیشه دلتنگ ما بود. ابوذر، فرزند بعدی ما هم با فاصله کمی از دخترم به دنیا آمد و کار من سختتر شد. خانوادههای خودم و همسرم در این روزهای سخت کنارم بودند، اما جای خالی اکبر همیشه احساس میشد. گاهی که سرش خلوت میشد برای زمان کوتاهی میآمد و به بچهها سر میزد و میرفت. پسرم ابوذر ۶ماهه و دخترم عادله یکسال و نیمه بود که پدرشان پرکشید. حالا آقا ابوذر، خلبان هواپیمای مسافربری است. وقتی راه میرود سیمای اکبر را میبینم. راه رفتنش خیلی شبیه پدرش شده است. گاهی وقتی جایی میرویم، من دورادور نگاهش میکنم و یاد اکبر میافتم.»
«جان» از دهانش نمیافتاد
«منش و رفتار اکبر در خانواده و فامیل زبانزد بود.» این را همسر شهید میگوید و از سبک زندگی خلبان خوشنام ایرانی اینطور تعریف میکند: «همیشه مرا با احترام صدا میکرد. تکیهکلامش «شهناز بابا» و «شهناز جان» بود. وقتی اینطور خطابم میکرد، احساس آرامش میکردم و حس خوبی به من دست میداد. یکبار وقتی برای تهیه مستندی از زندگی شهید به خانه ما آمدند، مادر همسرم که روحشان شاد باشد به من گفتند حتما در این مستند از احترام و علاقهای که اکبر به تو داشت، صحبت کن. بگو چطور با احترام تو را صدا میزد و کلمه جان از دهانش نمیافتاد؛ آن هم در زمانهای که خیلیها همسرانشان را با اسم بچههایشان صدا میکردند. اکبر بینهایت عاطفی بود و به خانواده اهمیت میداد، اما با تمام اینها دفاع و شرکت در عملیاتها برای او اولویت داشت. همیشه میگویم برگ برنده دست شهداست؛ چون از لذتها و ۲روز دنیای نفسانی گذشتند.»
هنرمندانه از جوانیاش بهره برد
همسر شهید تأکید دارد که یاد و خاطره شهدا باید به واسطه برگزاری یادوارهها و تولید فیلم و تالیف کتابهای مختلف برای نسلهای بعدی زنده شود: «وصیتنامه، خاطرات و اهداف شهدا باید برای نسل جوان امروزی مطرح شود. شهدا مثل همه جوانان امروز بودند، اما آنقدر فکر باز و اعتقادات قوی داشتند که به اینجا رسیدند. همیشه افسوس میخورم که در این مدتی که با او زندگی میکردم اکبر را نشناختم و درک نکردم که چه روح بزرگ و اعتقادات قویای داشت. ما وقتی یک مشکل جسمی داریم دستوپای خودمان را گم میکنیم و استرس میگیریم، اما شهدا با آغوش باز به سمت شهادت رفتند و با خدا واقعا معامله کردند. همسر من زمان شهادت فقط ۲۶سال داشت. وقتی او را با جوان امروزی مقایسه میکنم با خودم میگویم واقعا شهدا چه هنرمندانه از جوانیشان بهره بردند. برخی جوانان امروزی وقت گرانبهای خودشان را در فضای مجازی صرف میکنند و تعدادیشان هم متأسفانه اعتقاداتشان سست شده است. این جوانان راهشان را گم کردهاند. یاد شهدا و بیان خاطرات آنها میتواند تلنگری به این عزیزان باشد.» شهید شیرودی همراه با انقلاب متحول شد؛ این نکتهای است که همسر شهید به آن اشاره دارد: «خاطرم هست گاهی میگفت ای کاش چند سال زودتر انقلاب میشد تا من زودتر بهخود میآمدم. شهادت آرزوی قلبیاش بود. هر لحظه در صحبتهایش از شهادت میگفت و حتی در مستندهایی که از او پخش میشود، میگفت هربار که پرواز میکنم حالت عاشقی را دارم که به طرف معشوق میرود و این جمله معروف، از او باقی ماند؛ حتی وقتی از یک عملیات موفقیتآمیز برمیگشت باز هم غم و اندوهی در دلش داشت و میگفت چرا لایق نبودم بهسوی خدا بروم.»
کوتاه از سرلشکر شیرودی
علیاکبر شیرودی دی ماه ۱۳۳۴ در روستای بالاشیرود از توابع تنکابن متولد شد. برای کار و ادامه تحصیل راهی تهران شد. با اتمام تحصیلات متوسطه وارد ارتش شد و دوره مقدماتی خلبانی را در تهران به پایان رساند. سپس دوره هلیکوپتری کبرا را در پادگان اصفهان گذراند و با درجه ستوانیاری فارغالتحصیل شد. او پس از سه سال خدمت در ارتش به کرمانشاه رفت و با خلبان احمد کشوری آشنا شد. شیرودی که در جریانات پیروزی انقلاب با پیشمرگان کرد مسلمان همکاری کرده بود، با تشکیل سپاه پاسداران انقلاب اسلامی، به سپاه غرب کشور پیوست. با شروع جنگ تحمیلی به منطقه کرمانشاه رهسپار شده بود در جریان یکی از مأموریتهای خود با سرپیچی از فرمان بنیصدر مبنی بر تخلیه پادگان و انهدام انبار مهمات منطقه، به همراه دو خلبان همفکر خود و با دو هلیکوپتری که در اختیار داشتند، در طول ۱۲ ساعت پرواز بینهایت حساس و خطرناک که وی به عنوان تنها موشک انداز پیشاپیش دو خلبان دیگر به قلب دشمن یورش برد، توانست مهمات دشمن را درهم کوبیده و خسارات سنگینی بر دشمن وارد آورد. شجاعت و ابتکار عمل این شهید نه تنها در سراسر کشور، بلکه در تمام خبرگزاریهای مهم جهان منعکس شد. بنیصدر برای حفظ ظاهر دو هفته بعد به او ارتقا درجه داد، اما او درجه تشویقی را نپذیرفت و تنها خواستهاش را دیدار با حضرت امام و بیان کارشکنیهای بنیصدر و بیتفاوتی برخی از فرماندهان اعلام کرد. با اوج گیری جنگ در کردستان، شیرودی و چند تن دیگر از خلبانان وارد جنگ شده و ناجی مردم کرد شدند. شیرودی بالاترین ساعت پرواز در جنگ را در جهان داشت و با بیش از ۴۰ بار سانحه و بیش از ۳۰۰ مورد اصابت گلوله به هلیکوپترش، باز سرسختانه میجنگید. شیرودی پس از چند هزار مأموریت هوایی و انجام بالاترین پروازهای جنگی در دنیا سرانجام در آخرین عملیات پروازی خود (۸ اردیبهشت ۱۳۶۰) در منطقه بازی دراز به شهادت رسید. پس از شهادت خلبان علیاکبر شیرودی، شخصیتهای مملکتی نسبت به شخصیت والا و سلوک اخلاقی وی اظهارات مختلفی کردهاند؛ از جمله حضرت آیتالله خامنهای او را مکتبی، مؤمن و جنگنده در راه خدا توصیف میکنند. آیتالله هاشمی رفسنجانی در مورد وی میگوید: «من در قیافه شیرودی مالکاشتر را دیدم.»