عشق ماشین است و اسم خودروی دنای کارکرده بژرنگش را «آریون خان» گذاشته، ولی قد و بالا و حتی ‌بند و بساط اتاقک ترتمیز آریون خان به‌ظاهر و تجهیزات خودرو «تویوتا آریون» شباهت چندانی ندارد.

همشهری آنلاین- رابعه تیموری: همین عشق ماشین بودن گرفتارش کرده و باعث شده لباس کارکنان واحد تشریفات هتلی پرآوازه را به تن کند تا هر روز دقایقی کوتاه پشت فرمان خودروهای لاکچری و مدل بالای میهمانان هتل بنشیند. پژمان «ولت پارک» است، اما حقوق و مزایایش آنقدری نیست که بتواند گاهی برای آریون خان ریخت‌وپاش کند و با پوشاندن رخت و لباس پلوخوری بر تن خودروی قدیمی اش لذت نشستن در اتاقک خودرویی شبیه تویوتا آریون را تجربه کند:
میز ارائه خدمات «ولت پارک» مقابل در لابی هتل قرارگرفته و پژمان و مصطفی آماده و شق و رق کنار میز ایستاده‌اند تا اگر میهمانی برای پارک کردن یا بیرون آوردن خودروی خود از پارکینگ به کمک آنها نیاز داشت، معطل نشود. کت و شلوار سورمه‌ای رنگی که به تن دارند و لباس فرم آنها به شمار می‌آید نو و آب نخورده به نظر می‌رسد و قد و بالای متناسب و هم‌اندازه آنها نشان می‌دهد اگر چند پره گوشت اضافه روی استخوان‌شان بنشیند یا روزگار زود و پیش از موعد معمول قامت‌شان را بخماند، دیگر این رخت و لباس به تن آنها برازنده نخواهد بود. میهمان عرب‌زبانی که تازه از راه رسیده راننده ندارد و در حال پیاده شدن از خودروی پورشه فسفری رنگش، سوییچ خودرو را به طرف مستخدمی می‌گیرد که به استقبال او آمده است. وظایف و نوبت ولت پارک‌ها مشخص است و پژمان باید خودروی خوش بروروی میهمان عمانی را به پارکینگ گل و گشاد و جادار هتل که پشت ساختمان اصلی آن قرار دارد برساند. پژمان عاشق تویوتا آریون است، ولی انگار از نشستن پشت رل این خودروی «فول آپشن» که فرمان و چهار چرخ گرانقیمتش سربه راه‌تر و فرمانپذیرتر از دم و دستگاه آریون خان می‌چرخند، بدش نیامده است. پورشه سواری پژمان چندان طولانی نیست و وقتی آن را توی ردیف اول پارکینگ هتل و کنار یک لکسوس ملوس سفیدرنگ پارک می‌کند و پشت رل آن با تلفن همراه آیفون دست دومش چند عکس سلفی می‌گیرد، دوباره به میز ولت پارک برمی گردد.


کری‌خوانی برای پورشه سواران

چند سالی است که پژمان در مسابقات رالی شرکت نمی‌کند، اما تا ٤ سال پیش که درس خواندن و دانشگاه رفتن تنها مشغله اش بود، وقت آزادش به کورس گذاشتن با همسالانش می‌گذشت و در رالی هم با همان خودروهای کارکرده مدل پایین اش روی بسیاری از حریفان نام و نشان‌دار خود را کم‌کرده است. در آن سال‌ها عشق پژمان این بود که خودروهای زار و نزار کارکرده ارزان‌قیمت را بخرد، رینگ اسپرت زیر چهار چرخ‌شان بی‌ندازد، بوق و موتورشان را خوش صدا کند و با کشیدن روکش‌های چرمی خوشرنگ روی سردنده و دستگیره و داشبوردشان از آنها عروسکی دلربا بسازد که بعد از یک بار هنرنمایی در پیست اتومبیلرانی، مشتریان عشق ماشین برایشان سر و دست می‌شکستند، اما از ٤ سال پیش که لباس ولت پارک‌ها را به تن کرده دیگر از نشستن پشت فرمان خودروهای معمولی و تازاندن آنها چندان لذت نمی‌برد. البته حساب آریون خان از بقیه خودروها سوا است و او به پشتگرمی خوش مرکب بودن آریون خان می‌تواند برای پورشه سواران هم کری بخواند!


شوماخربازی ممنوع

یکی از حریفان سرسخت پژمان که حالا همکار او است، باعث شده پژمان از بخش خدمات ولت پارک هتل سردرآورد. پژمان می‌گوید: «من در این مدت همه ماشین‌هایی را که قبلا فقط تصویر آنها را دیده بودم سوار شدم. اوایل برایم هیجان بیشتری داشت، ولی باز هم از کارم لذت می‌برم و از نشستن پشت فرمان خودروهای روز دنیا هیجان‌زده می‌شوم.» گاهی که می‌همانان هتل از ولت پارک‌ها می‌خواهند خودروی آنها را بنزین بزنند، ازآن جا که ردیاب‌های GPS این خودروهای گرانقیمت همیشه خوب عمل می‌کنند پژمان نمی‌تواند با خودروهای امانتی هتل شوماخربازی کند، ولی اگر در این مسیر هم بر اثر بی‌احتیاطی او خودروی می‌همانان آسیب ببیند، شاید مجبور شود چندین ماه برای پرداخت خسارت صاحب خودرو بدون دریافت حقوق کار کند. پژمان در رشته مهندسی مکانیک تحصیل کرده و از عیب و ایرادهای خودرو خوب سردر می‌آورد، اما در این شغل تخصص اش به‌کارش نمی‌آید. آشنا بودن با زبان انگلیسی از شرایط استخدام ولت پارک‌ها است، ولی پژمان ترجیح می‌دهد دیگران او و همکارانش را با همان عنوان پرطمطراق ولت پارک بشناسند و اصطلاح «مستخدم پارکینگ» را که معادل فارسی عبارت Valet parking است، دوست ندارد.

شغلی اطوکشیده

مصطفی بعد از پایان دوران دبیرستان تحصیلاتش را ادامه نداده و وقتی در هتل بین‌المللی دیگری پیشخدمت بوده، زبان انگلیسی را دست و پاشکسته یاد گرفته است. دست و فرمان مصطفی هم خوب است، اما به قول خودش هیچوقت جنون سرعت نداشته و قانونمند رانندگی می‌کند. او وقتی آوازه استخدام ولت پارک در چند هتل شمال شهر را شنیده، به فکر آزمودن شانس و اقبالش افتاده تا شاید بتواند شغلی اطوکشیده‌تر از پیشخدمتی هتل پیدا کند. حتی مدتی هم حسابی به خورد و خوراکش رسیده و ورزش کرده تا قد کشیده و هیکل قلمی اش دیلاق به نظر نرسد و یونیفورم ولت پارک‌ها برازنده تنش باشد.
پراید مدل نود و هفت مصطفی که دو سال پیش خریده، به خرج افتاده و هر روز تا او را به هتل می‌رساند، ده بار سروصدای آه و ناله دم و دستگاهش در می‌آید، البته مسیرش هم کوتاه نیست و گذراندن چندین تونل و بزرگراه و کمربندی شلوغ و پرترافیک که منزل او در ته تهران را به سر تهران و محل کارش وصل می‌کند، چندان آسان نیست. مصطفی در نیمی از ماه که در شیفت شب بخش ولت پارک کار می‌کند، وسط خمیازه‌های شامگاهی و صبحگاهی شهر در رفت‌وآمد است و ماشین خسته اش چندان آزار نمی‌بیند.
فقط ٢٦ سال از عمر مصطفی گذشته، ولی آرزوهایش پخته‌تر از سنش هستند و بر خلاف پژمان و بسیاری از همکارانش بیش از آن که خواب خرید خودروهای فراری و گوردون موری را ببیند، به فکر دست و پا کردن شغلی است که اگر در سنین می‌انسالی قد و قامتش به رعنایی امروزش نبود دلهره از دست دادن کارش را نداشته باشد. انعام دلاری که بعضی از مشتریان دست و دلباز به ولت پارک‌ها می‌دهند، پایین بودن حقوق آنها را جبران می‌کند، اما مسئول بخش انعام گرفتن را برای راننده‌ها قدغن کرده است.