همشهری آنلاین_ الناز عباسیان: ۴۲سال از آن روز که رزمندگان بعد از یک سال و ۷ماه به خرمشهر برگشتند، میگذرد؛ عملیات شگفتانگیزی که هنوز اشک شوق در چشمان ما ایرانیها میآورد و با آن احساس غرور میکنیم. خیلی از ما آن روزها را ندیدیم اما خواندن و شنیدن درباره این فتح بزرگ ما را به وجد میآورد. مهمتر این است که باید تاریخ آن روزها زنده بماند و به نسلهای بعدی منتقل شود اما با چه سازوکاری؟ در اینباره با گلعلی بابایی، نویسنده و مستندنگار پر کار دفاعمقدس صحبت کردیم. او میگوید باید از فضای مجازی در روایت آن روزها و آنچه بر کشور و رزمندگانش رفت، استفاده کرد تا نسل جدید با آن بیگانه نباشد.
اجازه دهید سؤال اول را با اتفاقات اخیر و سانحه جانگدازی که برای رئیسجمهور و همراهانش افتاد، شروع کنیم. از ایشان خاطره مستقیمی دارید؟
از بعدازظهر یکشنبه، سیام اردیبهشت ماه که آن خبر دهشتناک روی سایتهای خبری قرار گرفت، تا صبح روز دوشنبه که خبر شهادت آقای رئیسی و همراهان او تأیید شد، واقعاً بر مردم ایران خیلی سخت گذشت. خیلیها را میشناسم که کل آن شب را پای گیرندههایشان نشستند و دست به دعا برداشتند تا خبر سلامتی آن عزیزان را بشنوند. اما افسوس که... آقای رئیسی در مدت ۳ سالی که ریاست قوه مجریه را برعهده داشت، نشان داد که میشود رئیسجمهور یک کشور بود و مثل همه مردم زندگی کرد. سادهزیستی و اهتمام ایشان برای حل مشکلات مردم میتواند الگوی عملی برای تمامی دولتمردان ما باشد.
آخرین دیدار شما با رئیسجمهور شهید چه زمانی بود؟
آخرین دیداری که من افتخار داشتم با شهید رئیسی عزیز از نزدیک همکلام بشوم، مربوط به ضیافت افطاری ایشان در ماه مبارک رمضان امسال است. در آن دیدار طیفهای متنوعی از هنرمندان و نویسندگان آمده بودند تا حرفها و درددلهایشان را با رئیسجمهور در میان بگذارند. به همینخاطر آقای رئیسی ساعتها در مقابلشان نشست و حرفهای ریز و درشت و تلخ و شیرینشان را شنید. بعد هم با آنها همسفره شد و پس از افطار هم مجدداً به درددلهای آنها گوش داد، به آنها احترام گذاشت و قول داد که مشکلاتشان را برطرف کند. آقای رئیسی همانطور که برای حل بسیاری از معضلات کشور تلاش میکرد، برای برطرفکردن مشکلات کاغذ و بازار نشر هم اهتمام ویژهای به خرج میداد.
یادشان گرامی. برگردیم به موضوع بحث که سالروز آزادسازی خرمشهر و روز مقاومت، ایثار و پیروزی است. شما در این روز در جبهه بودید؟ خاطره یا روایتی در این زمینه دارید؟
خیر. من در آن روز در پادگان آموزشی امامحسین(ع) تهران مشغول گذراندن دوران آموزشی بودم. آنچه از آن روز پرافتخار به یادم مانده، شادی و پخش شیرینی توسط مردم در خیابانهای تهران بود. دقیقاً مثل روز ۲۲ بهمن ۱۳۵۷ که انقلاب پیروز شده بود. شوخی که نبود، عملیات بیتالمقدس بعد از ۲۵ روز جنگ سخت، سرانجام نتیجه داد و خرمشهر قهرمان به آغوش مردم بازگشت؛ خرمشهری که برای آزادسازی آن ۶۲۰۰ شهید اهدا شد.
بعد از فتح خرمشهر ما وارد فاز تازهای از جنگ شدیم و عملا دست بالا را در صحنه نبرد بهدست گرفتیم. در همین مقطع برخی ناآگاهانه شبهه ایجاد کردند که بعد از فتح خرمشهر ایران نباید عملیاتهایش را ادامه بدهد. این درحالی بود که دشمن بعثی هنوز بخشهایی از سرزمین ما را در اشغال خودش داشت. نظر شما چیست؟
بله. بعد از عملیات بیتالمقدس هنوز مناطقی مثل نفتشهر، قصرشیرین، مهران و... در دست عراقیها بود. ما برای آنکه به حقمان برسیم نیاز بود، دشمن را تا داخل مرزهایش تعقیب کنیم و نقطهای را بگیریم که بتوانیم دست بالاتر را در مذاکره داشته باشیم.
به گواه اسناد معتبر بعد از این عملیات، کمکهای جهانی هم به صدام بیشتر شد. درست است؟
بله. وقتی خرمشهر آزاد شد، دنیای استکبار احساس کرد که ایران در حال تبدیلشدن به یک قدرت و در حال نشاندادن این است که میخواهد پیروز جنگ شود. از اینجا به بعد آمریکا دخالت غیرمحسوس کرد. مارک پری در کتاب خود با عنوان «کسوف» نوشته است: آمریکا وقتی خطر قویشدن ایران را احساس کرد، آمد و در محله المنصور بغداد ایستگاهی را به نام ایستگاه بغداد تشکیل داد و بسیاری از مستشاران نظامیاش را به کمک صدام فرستاد. این ژنرالهای کارکشته آمریکایی به عراق کمک فکری میدادند تا جلوی پیشرویهای ایران گرفته شود. در این ایستگاه آمریکا کشورهای عربی را هم برای کمک به صدام ترغیب میکرد.
نخستین کاربرد این طرح در عملیات رمضان مشاهده شد که چگونه یک خط کاملا غیرقابل عبور تشکیل داده شد؛ طوری که ما پس از چندین عملیات کاملا موفق در عملیات رمضان یکباره زمینگیر میشویم؛ یعنی نتوانستیم خط دشمن را بشکنیم و طرح تعقیب متجاوز را اجرایی کنیم.
البته شما در کتاب «همپای صاعقه» مفصل و بهصورت لحظهنگاری این عملیات را شرح دادهاید. خاطرم هست گفته بودید وقتی کتاب «همپای صاعقه» درآمد، دچار مشکل شده بودید؟
بله. من مکتوب سازمانی را که به ما ابلاغ شد، هنوز دارم؛ شما در اسرع وقت، کتاب «همپای صاعقه» را جمعآوری و خمیر کنید. پیگیر بودند که کتاب توزیع نشود تا اینکه کتاب بهدست مقام معظم رهبری رسید و ایشان تقریظ بلندبالایی بر آن نوشتند. بعد از آن، همه کسانی که فشار میآوردند بهدنبال خرید این کتاب افتادند.
از شما بهعنوان پرکارترین نویسنده دفاعمقدس یاد میکنند. بهنظرتان در بخش ثبت تاریخ شفاهی و خاطرات دوران دفاعمقدس در چه جایگاهی ایستادهایم؟
در واقع بنده با خاطرات و لحظهنگاری میخواهم قدرت ایران را به جهان نشان دهم و بازگو کنم. بهنظرم ما در حال حاضر جایگاه مناسبی در ثبت تاریخ شفاهی و خاطرات جنگ داریم. اما باید بپذیریم که جنگ فقط این خاطراتی نبوده که در سینه رزمندگان ثبت و ضبط شده است. بسیاری از ناگفتههای دفاعمقدس در دل اسناد و مدارکی نهفته است که شاید در اختیار خیلیها نباشد. بنابراین در بحث تاریخ نگاری و ثبت دقیق اتفاقات جنگ، بهویژه فرازهایی مثل شروع جنگ تحمیلی، ادامه جنگ پس از فتح خرمشهر، بعضی عملیاتهای ناموفق، قبول قطعنامه ... باید بیشتر کار کنیم.
برهه حساسی از تاریخنگاری دوران دفاعمقدس را طی میکنیم؛ زیرا متأسفانه هر چند روز یکبار گواهانی از این تاریخ معاصر را از دست میدهیم. بهنظر شما لزوم سرعتبخشی در ثبت خاطرات شفاهی فرماندهان و رزمندههای دفاعمقدس چقدر ضرورت دارد؟
بله واقعاً وقت زیادی نداریم. باید هرچه بیشتر برای ثبت و ضبط وقایع جنگ کوشش کنیم. حتی اگر فرصت چاپ این خاطرات را هم نداشته باشیم، بایستی برای ثبت در آرشیوهای جنگ آنها را تهیه و نگهداری کنیم تا آیندگان با خلأ اطلاعات تاریخی مواجه نشوند.
در شرایط فعلی بسیاری در فضای مجازی، غرق شده و کمتر به کتاب و کتابخوانی اقبال نشان میدهند. به عقیده شما در این شرایط چطور میتوان با تالیف کتابهای متفاوت و خلاقانه جوانان را با فرهنگ ایثار و شهادت آشنا کنیم؟
باید هم در محتوا و کیفیت کتابها دقت بیشتری به خرج بدهیم و هم برای ترویج و توزیع این آثار از تمام ظرفیتها بهره ببریم. برای رسیدن به این هدف، بهنظرم شاید یکی از بهترین راهها، استفاده از پتانسیل موجود در مدارس، دانشگاهها و کتابخانههای عمومی کشور باشد. ضمن آنکه خود فضای مجازی هم میتواند بستر مناسبی برای تبلیغ و ترویج این آثار باشد؛ همچنین رسانه ملی.
کتابهای زیادی از شما توسط مقام معظم رهبری تقریظ شده و به تازگی هم در بازدید از نمایشگاه، گپ و گفت صمیمانهای با ایشان داشتید از این دیدار برایمان بگویید.
بله. روزی که حضرتآقا به نمایشگاه کتاب تشریف آوردند، من در غرفه انتشارات خط مقدم بودم، وقتی ایشان از بنده سؤال کردند چه کار جدیدی دارید؟ من کتابی که برای آن انتشارات نوشته بودم را معرفی کردم. کتاب «بدون مرز» خاطرات آقای سیداکبر طباطبایی. بعد هم در ارتباط با کارنامه عملیاتی لشکر ۲۷ که بسیار مورد تأکید ایشان بوده است، توضیحاتی ارائه دادم و گفتم، الحمدلله تاکنون ۶ مجلد از این مجموعه تمامشده است. سپس حضرتآقا ضمن احوالپرسی از حسین بهزاد، فرمودند: کار مشترک جدیدی از شما دو نفر ندیدم، آیا کاری انجام ندادید؟ عرض کردم، چرا. همچنان با هم کار میکنیم و آخرین کتاب مشترک ما به نام «قلب زمین مال ماست» هم در انتشارات ایران چاپ شده است.
اساسا بهنظر شما تأثیر منویات و تقریظهای حضرتآقا در رشد و توسعه ادبیات دفاعمقدس چگونه است؟ و اینکه ایشان ساعتها وقت میگذارند و با اهالی قلم و شعرا دیدار میکنند چه پیامی میتواند داشته باشد؟
من بارها گفتهام این توجه و اشتیاقی که مقام معظم رهبری نسبت به کتاب و نویسندهها بروز میدهند، واقعاً عجیب، شوقانگیز و فرصت است. اینکه ایشان با چنان دقت و حوصلهای به تکتک غرفههای ناشران سر میزنند و از آنها سؤالات فنی و تخصصی میکنند و بعد هم در مواقعی تذکرات دقیق میدهند، واقعاً حیرتانگیز است. در ارتباط با تقریظهای معظم له بر کتابها باید بگویم که قطعاً این رویه،هم در رشد و شکوفایی ادبیات ما بسیار مؤثر است و هم در بالا رفتن سطح کیفیت کتابها ، چرا که ایشان در بعضی از تقریظها به نکات تخصصی ارزشمندی اشاره میکنند که شاید تا آن موقع مدنظر مولف و ناشر هم نبوده است.
رزمنده روایتها
گلعلی بابایی، لحظهبهلحظه حضورش در خطوط عملیاتی و بعضاً در پادگانها و اردوگاههای پشت جبهه را ثبت کرد. جنگ که پایان یافت، این دفترچههای خاطرات هم تبدیل به کتابی شدند به اسم «نقطه رهایی» بعدها علاقهاش به ثبت تاریخ جنگ و احوالات دوستان و همرزمانش چه آنهایی که به شهادت رسیده بودند و چه کسانی که در قید حیات بودند، او را بهطور جدی به وادی نویسندگی کشانید و وارد کارهای پژوهشی این عرصه شد. اول با زندگینامهنویسی شروع کرد و بعد رسید به نوشتن از یگانهای نظامی و عملیات. البته نام او با انتشار کتاب «همپای صاعقه» بر سر زبانها افتاد؛ کتابی که با همکاری حسین بهزاد در آبانماه سال ۱۳۷۹ منتشر شد و شرح مستندی بود از نحوه تشکیل لشکر ۲۷ محمد رسولالله(ص). این کتاب مورد توجه رهبری هم قرار گرفت و ایشان بر آن تقریظ نوشتند و او را با شوخی شیرینی «آقای گل» خطاب کردند.