همشهری آنلاین - مسعود میر : خیلی زود متوجه می شوم که یک ترانه خیلی معمولی به مدد هوش مصنوعی ترکیب شده با حزن حنجره خواننده عزیزم و مخلوقش محصولی دلنشین است.
تا مقصد تکرار می کنم ترانه معمولی و صدای خوب و ترکیب مطلوب را و البته مدام فکر میکنم که چقدر خوب می شد اگر روزگار هم هوش مصنوعی داشت تا ضعف ها و دردسرها و نبودن ها را درز بگیرد.
***
در ذهن تکنولوژی گریزم دل داده ام به هوش مصنوعی و خیال می کنم که دوباره ظهر جمعه در خانه آقاجان گوشه سفره را می کشم تا فرمایش خانم جان اطاعت شود که: «سفره را باز کن تا بچه ها راحت باشند.» سبزی و ترشی و ماست و سنگگ را چیده ایم و منتظریم تا اصل قصه از راه برسد. آبگوشت درجه یک مادربزرگ با نظارت دو سرآشپز مهمان یعنی مامان و خاله به سفره می رسد و کاسه ها پر می شوند از آب و گوشت و سیب زمینی و بعدتر بشقاب های کوبیده هم چرخ می خورند در گوشه و کنار سفره...
اخ این هوش مصنوعی ذهن طبیعی من چقدر پیشرفته است که در این ضیافت خیالی جای دایی را هم محفوظ کرده است. دایی مرتضی هنوز ناپیداست و ما مانده ایم با چند برگ مدرک تحصیلی و برگه عضویت و کاغذهای کهنه اعزام به جبهه و البته انبوهی عکس و خاطره...
***
این هوش مصنوعی که صدای خوش را تکثیر می کند نمی تواند لحظات خوب را تجدید کند؟