یکم. روایت امام از ماجرای شهید بهشتی را ببینید؛ دیداری دارند صبح 17شهریور سال60؛ در جمع اعضای حزب جمهوری. ابتدای سخنشان اینطور است: «من فکر میکنم هرگاه ما چیزی از دست دادیم در ازایش چیزی دریافت کردیم.» بعد مثال میزنند که اگر 15خرداد نبود به اینجا نمیرسیدیم. تا می رسند به ماجرای شهادت شهید مظلوم بهشتی. آنجا میفرمایند: «وقتی بهشتی و یارانش شهید شدند... مردم فرق کردند... ماجرا برگشت... یکدفعه شعارها برگشت به نفع ایشان.»
حرفشان این است: با شهادت ایشان، او شناخته شد. میفرمایند «بهشتی را من بزرگ کردم... من او را میشناختم. اما این ماجرا باعث شد مردم هم او را بشناسند.»
میفرمایند مظلومیت بهشتی دردناکتر از شهادتش است. این تعبیر را بگذارید کنار «دلمسوخت». حالا با این بند برگردیم به این روزها.
دوم. حکمت شهدای پرواز اردیبهشت چیست؟ نمیدانیم. اما از نوع ادبیات و رفتار رهبری انقلاب سطحی از این حکمت قابل تحلیل است. نوع مواجهه رهبری طوریاست که میخواهند پیامی را منتقل کنند. در همان پیام تسلیت به شکل کمسابقهای به مظلومیت شهید اشاره میکنند: «آزردگیهایش از ناسپاسی و طعن برخی بدخواهان، مانع تلاش شبانهروزیاش برای پیشرفت و اصلاح امور نمیشد.» تا سخنرانی بهشتزهرای تهران که دیگر صراحت بیشتری دارد؛ هم از گلایههای رئیسجمهور فقید از بدخواهان میگویند و هم کسری رسانهها در توجه به خدمات رئیسی. اینجاست که میفرمایند «دلمسوخت». گویی این تصویر از مظلومیت رسانهای شهید برای رهبرانقلاب مسئلهای جدی است که نمیتوانند و نمیخواهند از کنارش بگذرند.
سوم. رهبر انقلاب از مردم و تشییعکنندهها گفتند؛ اینکه این مردم با تشییع میلیونی، نشان دادند قدرشناسند؛ نشان دادند دلشان با ارزشهای انقلاب اسلامی است؛ نشان دادند برخلاف القاهای دشمن، رابطهشان با مسئولان مستحکم است.
فرمودند شهید خدمت از دل مردم جوشید. حال سؤال این است که آیا این مردم قبل از شهادت هم همین شناخت را داشتند؟ همین تصویر از خادم مظلوم وجود داشت؟ نداشتند. چرا باید چنین تصویری را داشته باشند وقتی رسانهها نمیگویند؟ اصلا نمیبینند که بگویند. میبینند و کتمان میکنند. میبینند و عکس آنرا میگویند. حال چرا مردم باید بدانند؟
سخن نهایی اینجاست. خون شهید رسانه شد. آنچه دانستند پس از خون شهید است.
چهارم. خون شهید مظلوم روشنگر بود. خون شهید رسانه شد تا چشمها باز شود. یک وقتی خدا نعمتی را میگیرد تا چشمها بازشود. تصویر شفاف شهید خدمت، ثمره خون شهید است وگرنه تلاش شبانهروزی او در حیاتش دیده نشد؛ نگذاشتند دیده شود. دشمن که به ذاتش رفتار میکرد اما دوست نیز کم گذاشت.
پنجم. سیاستورزی را صرفا عرصه حذف رقیب دیدیم. از سیاست فقط دادزدن را شنیدیم. عرصه کار رسانه را جز تهمت و افترا و هتک حیثیت ندیدیم. مسابقه فحاشی گذاشتیم. رفتارمان در مقابل رقبا، مدل مشمئزکننده دوقطبیهای توهمی و اهریمن و فرشته است؛ مدلهای استقلالی -پرسپولیسی که هیچ آوردهای جز عصبیت ندارد.
طبیعی است که با این ذائقه خدمات را نمیبینیم. پیشرفت را بهحساب نمیآوریم. ببینیم هم به بیان آن عادت نداریم. اصلا بلد نیستیم. زبانمان در گفتن داشتهها و داراییها الکن است. بدتر اینکه در جنگهای حیدری و نعمتی قلبواقع میکنیم و اینهمه در حالی است که دشمن شب و روز بر سر این مردم القاهای هرز و دروغین میریزد.
لب کلام و حرف تمام است: جهاد تبیین نکنیم، بازهم هزینه میدهیم؛ حرکت انقلاب به جلو متوقف نمیشود. حرکت نیز در آگاهی مردم است. پس کم بگذاریم بازهم خون خوبان و بهترینها این کسری را پرمیکند. این سنت خداست که کفر، نعمت از کفت بیرون کند.
خون سدشکن است. غبارها را کنار میزند. قلب و ذهن مخاطب را توأمان و پرقدرت نشانه میگیرد. اما خون است. غمانگیز است؛ هنوز هم که هنوز است، باورمان نیست از این فقدان.
حال مرثیه «دلمسوخت» را مجدد بخوانیم؛ با هم بخوانیم.