همشهریآنلاین-سحر جعفریان: عباس هم یکی از همین چوبداران است که حالا اغلب با عنوان جایگاهدار و عرضه کننده دام زنده شناخته میشوند. چوبداری را ازپدرش و پیشتر، از پدربزرگش به ارث برده بود. آنها نیز چوبدار بودند و به خرید و فروش گوسفندانی که با جست و خیز در مراتع مختلف می چریدند، مشغول بودند. چوبدارانی از روستای مهاجرپذیرِ قوچحصار شهرری که به یکی از مهمترین مناطق پرورش دام شهرت دارد. عباس همدر همین روستا چوبدار شد و با از فوت و فنهای فروش دام زنده خبر گرفت. آنقدر که حالا حاجیان و نذرکنندگان بسیاری در غرب پایتخت او را میشناسند و مشتریان فراوان دیگری نیز با او وارد معامله میشوند.
عید قربان هم سود دارد هم شگون
دست که زیاد شد و سود کم، عباسراهی تهران جایی حوالی جاده کن شد. از یکی از دوستانش که سالها پایتختنشین شده بود و گویی در چوبداری به ترفیع مقام رسیده بود، برایش پیغام آوردند: «چه نشستهای؛ زندگیات را بقچه کن و جَلدی بیا شهر که سود در دسترس بودنِخریداران و خورندگان گوسفند است!» این شد که حالا قریب به ۷ سال از تابلوزنیِ عباس کنار جاده بالای کنمیگذرد. روی تابلو به خطی قرمز، چنان که از دور، چشم عابران و رانندگان را بگیرد، نوشته: «گوسفند زنده ویژه قربانی و نذر... مرغ و خروس هم موجود است» عید قربان را دوست دارد نه به این خاطر که میانگین فروشش در آن از هفتهای ۴، ۳ گوسفند ماده و نرینه به بیش از ۵۰، ۴۰ راس میرسد؛ نه. بیشتر به این خاطر که یادِ خوشِ «دا پیر» ش (مادربزرگ به زبان کرمانشاهی) را زنده میکرد. دا پیر که در آرزوی احرام بستن، طواف خانه قدسی، سعی در صفا و مروه، تقصیر، سنگ انداختن به جمره عقبه و قربانی در منا، سالها انتظار کشید و دست آخر نیز حاجیه نشد. با این حال هر سال عید قربان که درمیرسید، ترمه میانداخت، آب و آینه میآورد و به میمنت و شگون نوروزِ مسافرانِ بازگشته از خانه «خوا» کشمش و نخودچی به این و آن تعارف میکرد.
میش را به جای قوچ میفروشند!
پشت وانتی زهواردرفته، گوسفندانی بعبعکنان، روی هم تلنبار شدهاند. این باریست که به سفارش عباس از دشتهای فراخ و بَذالِ کردستان ویژه مشتریهای حاجی و حج گزارنده، رسیده. راننده خسته و آفتاب سوخته وانت، دنده عقب به گاراژی فرسوده که عباس فرمانش میدهد، میراند. گاراژی که اتاقکهای ابتدایی آن به تعمیرگاههای خودرو و مکانیکهایی سرتا به پا روغنی از باطریساز و صافکار تعلق دارد. انتهایش، جایی تاریک و بویناک از فضولات و پسماندههای گوسفندان است که راننده وانت، بنای آن دارد. عباس ماشین حسابش را دست میگیرد: « شاهو... کجایی کورجان (پسرجان)؟» و شاهو از میان تاریکی پدیدار میشود. گوسفندان را یک به یک و کِشانکِشان سوی باسکول میبرد و وزن میگیرد. عباس هم با ماشین حساب، وزنشان را ضربدر قیمتشان میکند. ماده یا همان میش کیلویی ۳۰۰ تومان و قوچ یا نرینههای خوشفروش هم به سبب میزان گوشت و خواص و قوت بیشتر از کیلویی ۳۳۰ تا ۳۵۰ هزار تومان معامله میشوند. حساب برههای لذیذ هم که جداست؛ از کیلویی ۳۴۰ هزار تومان فراتر. هنوز کار وزنگیری آن بار تمام نشده که سر و کله نخستین مشتری پیدا میشود: «داداش، گوسفند پروار میخوام برای یه حاجیِ مَشتی!»
قصاب باید سخی باشد نه قصی!
شاهو یکی از گوسفندان را از میان باقیشان، سوا میکند: «این گوشتش ارگانیکه... چاق و چله.» مشتری نگاهی خریدارانه میاندازد: «نون و آبِ نمکی که بهش نبستین؟» عباس وارد گفتگو میشود: «دستت درد نکنه بِراجان (برادرجان)! کاسب قدیمی اینجا هستم... به خاطر ۱۰۰ یا ۲۰۰ تومن که جهنم را نمیخرم برای خودم!» مشتری که انگار هنوز اعتمادش جلب نشده: «قوچه (نر) دیگه، میش (ماده) بهم نندازید!»عباس حرفش را نشنیده میگیرد: «قصاب و بستهبند گوشت هم داریم. خودمون ذبح میکنیم، میشوریم و به اندازه دلخواه شما بستهبندی میکنیم.» اجرت قصاب برای ذبح هر گوسفند ۱۸۰ هزار تومانه ولی خدمات شست و شو را شما میوان (مهمان) ما باش.» بازار قصابان این روزها داغ است بهویژه چند قصاب دورهگرد و سیار که بساطِ چاقو، ساطور، قَناره، مِصقل و تَشت خود را زدهاند زیر بغل و آمدهاند نزد عباس تا روز مزد از ساعت ۵ صبح تا هر وقت که مشتری آمد (معمولا حدود ساعت ۱۹) با ذکر بسمالله و دعای صلوات مشغول ذبح، پوستکنی و سلاخی شوند. محمد، یکی از آن قصبان است که با پیشبند برزنتی و دستکشهای ساق بلند منتظر ایستاده تا دَشت امروزش را سر بُر کند: «آقاجانم که نور به قبرش ببارد، او هم قصاب بود. همیشه در گوشمان میخواند اگر سلاخ شدید، سخی هم بشوید. این طور نباشد که خون و شقه کردن، دینتان را بگیرد. یا میگفت سعی کنید با کارتان در برکت و ثواب حاجیان و نذرکنندگان شریک شوید.»
بستهبند و ذکرگویی که میخواهد حاجیه خانم شود
خدمات شست و شو و بستهبندی که عباس با آن مشتریها را مهمان میکند، ساداتخانم (همسرش) انجام میدهد؛ آن هم بیهیچ مزد و منتی: «هم کمک میرِ خود (همسرم) میکنم هم با حاجیآقاها و حاجیهخانمها خیر میرسانم.»ساداتخانم از یکی از مشتریها یاد گرفته هنگام بستهبندی گوشتهای قربانی، یا اذان بخواند یا ذکر «اللهم تقبل من محمد و آل محمد و من امه محمد» زمزمه کند. او همچنین ادعیه و اذکار ویژه عقیقه و باقی نذورات را که طی سال بابش مشتری دارند، از بَر است. مشتری بعدی، جوان خوشپوشیست کهپرههای بینیاش را بهم فشار میدهد تا بویناکی جایگاه عرضه دام زنده عباس که نشانیاش را شب گذشته از یکی از سایتهای اینترنتی برداشته بود، آزارش ندهد: « باسکولتون دقیقه؟» عباس او را به پیشتر دعوت میکند: «بیا از نزدیک خودت ببین!» اما گویی وسواس دارد که دعوت عباس را اجابت نمیکند: « ۵ گوسفند سالم میخوام. نذر پدرمه که بعد از حاجی شدنش هر سال خیرات نیازمندان میکنه. اگه بخرم و ببرم، میتونم تا پسفردا که عید قربونه توی پارکینگ نگهشون دارم؟» عباس از خرید ۵ راسی او، دستپاچه نمیشود چون این روزها مشترهایی دارد که برای خیریهها، شیرخوارگاهها، مراکز بهزیستی، بیمارستانها و سراهای سالمندان خریدهایی بیش از ۱۵ راس گوسفند دارد: « بذار صادقانه بهت بگم بِراجان؛ گوسفند مثلا ۴۰ کیلویی رو اینجا روی باسکول از من میخری حدود ۱۵ میلیون تومن و بعد بارش میزنی و میبری که یه جا دیگه. همین بار زدن و جابهجایش باعث میشه ۴، ۳ کیلو وزن دست بده و شما ضرر کنی!»
گوسفندان پُرخور با وزن کاذب!
تعدادی از گوسفندان پلاک و شماره گوش که نوعی گواهی تایید سلامت از سازمان دامپزشکیست دارند و معدودی دیگر نیز با داغ کردن و خالکوبی که از جمله شیوههای سنتی هستند، سالم و به دور از علایم بیماریهایی مانند تببرفکی و سیاهزخم شناخته میشوند. عباس به همین نشانهگذاری اشاره میکند: « جایگاه ما هم در دسترسه و نیاز نیست که شما برای خرید دام زنده بری خارج از شهر مثل قوچحصار و شهریار و هم گواهی سلامت داره؛ یعنی هر هفته یا شهرداری میان نظارت و یا از دامپزشکی.» عباس، پیش از آنکه برود سراغ مشتری دیگر، خطاب به شاهو فریاد میزند: «کم علوفه بریز توی آخورشون.» این قاعده انصاف در صف چوبداران عمدهفروش و جایگاهداران دام زنده است؛ چرا که نباید با پُرخوری وزن گوسفند افزایش یابد. وزنی که میانگین حدود ۳۵ تا ۴۵ کیلوگرم است. این همان شیوهایست که یکی از مشتریان جایگاه عرضه دام زنده عباس، سال گذشته چوب ضررش را خورد: «پارسال برای عید قربان گوسفندی از یه وانتی سیار خریدم که ۶ کیلوگرم وزن کاذب داشت!» روشنی هوا، آرام آرام کور میشود اما هنوز مشتریانی در راهند تا رسم عید قربانی به جا آورند.