تاریخ انتشار: ۳۱ تیر ۱۳۸۸ - ۱۰:۰۹

همشهری آنلاین: همشری خانواده شماره 127 بر روی پیشخوان مطبوعات قرار گرفت.

سطر هایی از این شماره:

  پیرمرد چشم و چراغ ما بود

 یکی بود یکی نبود. توی یکی از روستاهای کویر- جایی حوالی یزد- کودکی بود که نه مکتب می‌رفته و نه مدرسه. سوادش از قرآن بود و نخواندن برایش حسرت. می‌گفت: «اولین بار که حسرت را تجربه کردم، موقعی بود که دیدم پسرخاله پدرم چند تا کتاب دارد من هم می‌خواستم  اما  نداشتم. به نظرم، ظلمی از این بزرگ‌تر نمی‌آمد که آن بچه که سواد نداشت، آن کتاب‌ها را داشته باشد و من که سواد داشتم، نداشته باشم. شب، قضیه را به پدرم گفتم. اسمش مهدی بود؛ مهدی آذریزدی. کودکی که سال‌ها بعد، شاگردی مغازه‌های کتابفروشی را می‌کرد تا بخواند و بنویسد...

عنوان هایی از این شماره:

قصه‌ گوی خوب برای بچه‌های ابدی

پیرمرد چشم و چراغ ما بود

کتابخوانی از گهواره

تاب‌هایی که مادرم برایم می‌خواند

لذت نقاشی

مادران همیشه

نفرین‌شده

پرواز آخر

اندر احوالات زندگی ماشینی

من یعنی همه، همه یعنی من

رقابت یا رفاقت

قلکی از آن خود

امواج مرگبار، زندگی مرگبار

سفر بی‌خطر

ر گلی بویی دارد

نان داغ، کباب داغ

کوفته مرغ

پودینگ گیلاس

گلباران شادی

قابی با رنگ و نگین

ژاپنی‌ها، بهترین گردشگران

بیگ‌بن تولدت مبارک

زندگی، لحظات آخر مرگ

کاش این آرامش تمام نمی‌شد