شب‌ها آنقدر خسته است که وقتی کنار مردگان ساکت و خاموش، سرش را زمین می‌گذارد، تا صبح هفت پادشاه را خواب می‌بیند! وجب به وجب قبرستان را مثل کف دستش می‌شناسد و نشانی گور همه اموات تازه درگذشته و قدیمی قبرستان امامزاده عبدالله (ع) را درست و بی‌غلط می‌داند.

همشهری آنلاین- رابعه تیموری:برای بسیاری از آنها هم خودش گور کنده و در شبی که به خاک سرد نمناک سپرده شدند، تنها آدمیزاد زنده‌ای بوده که در همسایگی آنها شب را به صبح رسانده است. آقا خیراله قدیمی‌ترین و پرسابقه‌ترین نگهبان آرامستان‌های تهران است. شیرین‌ترین لحظات دوران کودکی آقا خیراله در اتاقک‌های حیاط مزارهای ته قبرستان امامزاده عبدالله (ع) گذشته و در این اتاقک‌ها که حالا حکم اتاق کارش را دارند، آرتیست شدن را هم تجربه کرده است:

بیشتر بخوانید:مهندسان تخریب‌کار شهر

خستگی از سرو رویش می‌بارد و دیگر نای خم و راست شدن ندارد. فردا سه میت را برای دفن می‌آورند و او دیشب تا صبح قبر کنده که مرده مردم روی زمین نماند. قبرستان روبروی امامزاده را خوب جاروزده وروی سنگ‌های قبور مسطح روبروی امامزاده گردوغبار و خار و خاشاکی به چشم نمی‌خورد، ولی باید چندین و چند بار فرغونش از خاک و خل و شاخ‌وبرگ‌های خشکیده لابه لای قبرهای قدیمی ته قبرستان پر و خالی شود تا راهروهای بین قبرها پاکیزه شوند. آفتاب کم‌جان و بی‌رمق دم عصر به قبور پای دیوار انتهای قبرستان رسیده و تا غروب چندان نمانده است. تک و توک زنان و مردانی که برای زیارت اهل قبور آمده‌اند، در تک و تای رفتن هستند تا موقع زوال آفتاب توی قبرستان نباشند. بسیاری از آنها آقا خیراله را می‌شناسند و وقتی او را مشغول آبیاری درختان پرسن و سال و پرسایه گوشه کنار حیاط مزارها می‌بینند، دست به جیب می‌شوند و از او می‌خواهند سنگ قبر عزیزان آنها را هم صفایی بدهد.

عکاس: محسن صیادی


تاریکی قبرستان وهم ندارد!

پیش از تاریک شدن هوا پروژکتورهای پرنور قبرستان مشرف به امامزاده روشن می‌شوند، ولی هر چقدر تاریکی بیشتر روی قبور حیاط مزارهای اطراف قبرستان سایه می‌اندازد، فضای مخروبه و قدیمی آن جا وهم انگیزتر می‌شوند. نور چراغ قوه کوچکی که آقا خیراله برای سرکشی به مقبره‌های خانوادگی همراه می‌برد، آنقدری رمق ندارد که جلوی پایش را خوب روشن کند، ولی او آنقدر این حیاط مزارها را در روشنایی روز و تاریکی شب چرخیده که چشم بسته هم می‌تواند به گوشه‌گوشه آن سر بزند. اگر هم آدم معتاد و نابابی توی قبرستان رفت‌وآمد داشته باشد، خودش می‌داند با آن هیکل تکیده و استخوانی اش تاب سرشاخ شدن و درگیری با او را ندارد، ولی بلد است چطور با داد و هوار آنها را از آن جا دور کند. به قول خیراله او و این شبگردان بی‌خانمان تنها کسانی هستند که از ظلمت قبرستان وهم نمی‌کنند. او می‌گوید: «مرده‌ها بی‌آزار هستند و سرشان به گور و اعمال خودشان گرم است، به زنده‌ها کاری ندارند. از جن و پری هم اینجا خبری نیست و همه این‌ها خیالات است.»


تولد در قبرستان

وقتی پدر و مادر آقا خیراله مجاور امامزاده عبدالله (ع) شدند، خیلی جوان بودند. آن زمان اموات چهار گوشه شهر را برای دفن به این قبرستان می‌آوردند و صاحبان اموات به آنها دستمزدی کم‌یا زیاد می‌دادند که برای می‌ت‌شان قبر بکنند، دور سنگ قبرشان را آب و جارو کنند و اگر راسوهای گورکن بیابان‌های اطراف برای نقب زنی شبانه خود به سراغ خاک ترو تازه درگذشتگان آنها آمدند، از خجالت‌شان درآیند. همان زمان‌ها اتاقک‌های حیاط مزارها که مثل حالا چفت و بست و قفل و حفاظ نداشتند، یکی‌یکی به آرامگاه خانوادگی افراد صاحب نام و ثروتمند تبدیل شدند. آقا خیراله در یکی از همین اتاقک‌ها که حالا استراحتگاهش است، به دنیا آمده و بزرگ شده است. اول انقلاب که زندگی در قبرستان‌ها ممنوع شد و خانواده اش ساکن یکی از خانه‌های قدیمی نزدیک قبرستان شدند، باز هم وقتی پدرش برای رفت و روب و قبرکنی به قبرستان می‌آمد، خیراله همراهش بود تا در کندن و گذاشتن سنگ لحد و رسیدگی به نهال‌های کنار قبورکمک حالش باشد. از وقتی هم او دیگر قوت کار کردن نداشت، با آن که در نگهبانی قبرستان از بیمه و حقوق ثابت و استخدام خبری نبود، خیراله عهده‌دار مراقبت از خانه اموات شد. او مزد رفت و روب و رسیدگی به قبرستان‌ها را از آستان می‌گیرد، ولی اگر برای می‌تی قبر بکند یا به آرامگاه‌شان رسیدگی کند، باید بازماندگان و اطرافیانش دستمزدش را بدهند.


آقای آرتیست

وقتی خیراله با همبازی‌هایش توی اتاقک‌های حیاط مزارهای ته قبرستان امامزاده عبدالله (ع) قایم باشک و گرگم به هوا بازی می‌کرد، دوست داشت روزی او را هم مثل آرتیست‌های سینما توی تلویزیون‌های سیاه‌وسفید نشان دهند. حالا هم به آرزویش رسیده و در چند سکانس سریال حکم رشد بازی کرده است. او می‌گوید: «مدتی گروه فیلمبرداری سریال‌های زخم کاری و پوست شیر و معمای شاه اینجا بودند و در قبرستان فیلم بازی می‌کردند. در سریال حکم رشد من هم بازی کردم و در یکی از صحنه‌ها که پلیس به حیاط مزار سرکشی می‌کند، من بیرون می‌آیم و داد می‌زنم: من فقط اینجا نگهبانم! من کاره‌ای نیستم!»
مزار مادر و همسر آقا خیراله در آرامستان امامزاده عبدالله (ع) قرار دارد و شب‌های قبرکنی برای آنها، سخت‌ترین لحظاتی بوده که در خانه اموات گذرانده است.
دو دختر آقا خیراله به خانه بخت رفته‌اند و پسرش برای خودش آقای مهندسی شده، ولی او به آنها سپرده اگر کسی شغل پدرشان را پرسید فقط بگویند کارمند آرامستان است... ت.