بردن و آوردن هرکدام قلق و شگردی دارد و فرق می‌کند بخواهند یخچال فریزرهای غول‌پیکر ساید بای ساید را از پلکان ساختمان‌های چند طبقه بالا و پایین ببرند یا گاوصندوق آهنی کوتوله سنگین وزن را جابجا کنند.

همشهری آنلاین- رابعه تیموری:اگر خرده ریزها را هم یکی‌یکی و با حوصله ببرند، کارشان حسابی به درازا می‌کشد و باید بتوانند آنها را هم زود سروسامان دهند. اسماعیل و کریم و عبدالحق بدون آن که آموزش و دوره‌ای دیده باشند، همه این فوت‌وفن‌ها را می‌دانند و تند و فرز کارشان را انجام می‌دهند. آنها نمی‌دانند کارشان به شغل پرزحمت کولبرانی که در کوه و کمر بار حمل می‌کنند، بی‌شباهت نیست.

بیشتر بخوانید:در کدام کشورها اسباب‌کشی رایج نیست؟ | شیوه‌های متفاوت برای تغییر محل زندگی در جهان

اسماعیل زودتر از بقیه از اتاقک عقب کامیون پایین می‌پرد تا شاید جای پارکی نزدیک پلاک مشتری پیدا کند، ولی با دیدن عرض کوچه تیرش به سنگ می‌خورد. خانه مشتری در طبقه سوم یک مجتمع چهار طبقه قرارگرفته، فاصله اش با سرکوچه هم کم‌نیست و برای این که اثاثیه را توی کامیون بچینند، باید لااقل چند متری آنها را روی کول‌شان حمل کنند. ساعت ٩ صبح است و باید دست بجنبانند که کارشان تا غروب تمام شود. روی در آسانسور ساختمان با خط درشت نوشته شده «حمل اثاثیه با آسانسور ممنوع» اسماعیل همانطور که‌تر و فرز از پله‌ها بالا می‌رود، نگاهش به پله‌ها و پاگردهای تنگ و باریک راهرو است. کریم هم مثل اسماعیل ترکه‌ای و دیلاق است، ولی همان چند کیلو اضافه‌وزن عبدالحق کار دستش داده و کندتر از آنها به طبقه سوم می‌رسد.


حمل بار اتوبوسی

کارتون‌های کوچک و بزرگ وسط پذیرایی ردیف شده‌اند و آینه و وسایل شکستنی را توی پارچه پیچیده‌اند. خنکای باد کولر فضای آپارتمان را دلچسب کرده، ولی هوای راهرو دم کرده و گرم است. اگر راننده هم سفارش نمی‌کرد باز هم می‌دانستند که باید اول وسایل بزرگ و جاگیر را ببرند. صاحبخانه رضایت نمی‌دهد در و بدنه یخچال ساید بای ساید را جداگانه پایین ببرند و باید اسماعیل آن را به‌تنهایی حمل کند. زور و قوه او به قوّت کریم و عبدالحق می‌چربد و اگر آنها یک سر یخچال را بگیرند، کارش سخت‌تر می‌شود. یخچال را دقیق و میزان بین شانه‌ها و کم‌رش جابه جا می‌کند و وقتی او به پاگرد می‌رسد، کریم و عبدالحق درحالی‌که دو سر تردمیل را گرفته‌اند، به‌دنبالش به راه می‌افتند. زور بازوی عبدالحق کمتر از کریم است و کریم که تاب تحمل سنگینی تردمیل را دارد، جلوتر از او پایین می‌رود. به قول کریم، اسماعیل باید یخچال را «اتوبوسی» ببرد تا بتواند آن را توی پاگرد بچرخاند. وقتی اتوبوسی بار می‌برند، نباید به راست و چپ بچرخند و اگر در پاگردها کم‌رشان را زیاد خم کنند، اثاثیه به حالت قائم درمی آیند و به سقف راهرو برخورد می‌کنند.


دنده عقب حرکت کن!

کدبانوی خانواده فلاکس پر از چای و شربت خنک را گوشه پذیرایی گذاشته و هر بار که تشنه و عرق کرده بالا می‌آیند، به خوردن لیوانی شربت آبلیمو نفس‌شان دوباره چاق می‌شود. اگر هم میلی به خوردن چای نداشته باشند، تعارف‌های دخترک شیرین زبان صاحبخانه را نمی‌توانند رد کنند. او بی‌توجه به قیل‌وقال کارگران مشغول بازی است و وقتی نوبت بردن تختخواب می‌رسد، باید چند لحظه‌ای دست نگهدارند تا او بند و بساط خاله بازی یک نفره اش را از روی تخت جمع کند. بردن این تختخواب سخت‌ترین بخش کار اسماعیل و همکارانش است و باید در پاگردها به‌اندازه نیم دایره کوچکی بچرخند یا به قول خودشان «خوب.... ب بشکنند» تا گوشه کنار تخت به دیوار برخورد نکند. تعداد کارتن‌هایی که وسایل خرده ریز را در آنها جا داده‌اند، کم‌نیست و دیگر رمقی به تن‌شان نمانده که برای بردن آنها ٧-٨ بار پله‌های فراوان ساختمان را بالا و پایین بروند. اسماعیل ملحفه ضخیم و بزرگی را که همراه خود آورده، روی سرامیک‌های کف پذیرایی پهن و کارتن‌ها را وسط آن روی هم سوار می‌کند. وقتی طول کارتن‌های چیده شده به بلندی یک یخچال معمولی می‌رسد، چهار گوشه ملحفه را مثل بقچه گره می‌زند و درحالی‌که آنها را در آغوش گرفته به طرف پله‌ها می‌رود. کریم می‌گوید: «برای بردن این کارتن‌ها اسماعیل «دنده عقب»حرکت می‌کند!» دنده عقب رفتن اسماعیل به دنده عقب رفتن خودرو هیچ شباهتی ندارد. او دست‌های بلند و کشیده اش را زیر و روی اولین و آخرین کارتون سفت و محکم نگه می‌دارد و برای این که پله‌ها را دو تا یکی نکند، از تیزی پله‌ها چشم برنمی دارد.


چیدن اثاثیه قانون دارد

راننده وسط اتاقک پشت کامیون ایستاده و منتظر وسایل خرده ریز است. یخچال، ماشین لباسشویی و وسایل چوبی بزرگ و جاگیر را ته اتاقک چیده و وسایل کوچک‌تر را در گوشه کنار آنها می‌چیند. یکی، دو ساعتی که طول می‌کشد تا به مقصد برسند فرصتی است تا اسماعیل و همکاران باربرش کمی استراحت کنند. خانه تازه مشتری به ته یک کوچه ٨ متری چسبیده و می‌توانند ماشین را مقابل آن پارک کنند. با آن که شمار پله‌های طبقه همکف تا طبقه سوم کم‌نیست، ولی راهرو آنقدر جادار است که به‌راحتی بتوانند وسایل راتوی پاگردها بچرخانند. کریم می‌گوید: «وسایل سنگین را باید با «سر» بالا ببریم.» منظور او از این شیوه جابجایی روشی شبیه هل دادن وسایل است، البته درحالی‌که وسایل را روی کول‌شان حمل می‌کنند.


اول شاگردی

لهجه هراتی کریم غلیظ است، ولی او بهتر از اسماعیل و عبدالحق می‌تواند چم و خم و فوت‌وفن کارشان را توضیح دهد. کریم درس خوانده است و در هرات به خریدوفروش پنبه مشغول بوده، اما وقتی به تهران آمده تصمیم گرفته همراه پسرعمویش کریم و دوستش عبدالحق در باربری مشغول شود. یادگیری قلق‌های باربری و اثاث کشی آسان نیست، ولی آنها با شاگردی نزد همکاران‌شان می‌توانند باربر قابلی شوند. کریم می‌گوید: «هر کس که می‌خواهد باربر شود، باید چند ماهی کنار دست باربران باتجربه کار کند.» او در روزهایی که شاگردی می‌کرد، چند باری هم دسته‌گل به آب داده و باعث آسیب دیدن وسایل شکننده مشتریان شده است. گاهی هم که اصول حمل‌ونقل اتوبوسی و دنده عقب و حمل با سر را به خوبی رعایت نکرده، کمردرد او را خانه‌نشین کرده است. کریم اهل ورزش نیست و به هر خوراکی که شکمش را سیر کند راضی است، ولی کار و زحمت بدن او را ورزیده کرده و خوب از پس حمل وسایل سنگین برمی آید. او هیچ‌وقت کولبری نکرده، ولی می‌گوید: «ما هم کولبریم دیگر. با آنها فرقی نداریم!» دل کریم به این خوش است که کارگر ثابت باربری است و اگر چه بیمه ندارد، ولی ١۵ میلیون تومان حقوق ماهیانه اش را یک جا و آخر ماه می‌گیرد.