سالهای سال است که بچه های قد و نیم قد روستاهای کهگلویه و بویر احمد همه شوق و ذوقشان خلاصه می شود رفتن به خانه های بلوط و نشستن زیر سقف این خانه های کوچک اما با صفا که بوی یار مهربان می دهند.

همشهری آنلاین _ فاطمه عسگری نیا: خانه هایی که به همت اسماعیل آذری نژاد طلبه ایرانی ایجاد شده تا گعده ای باشد برای علاقمندان به کتاب و کتابخوانی و شخصیت بچه های روستایی در آن شکل بگیرد. برای این که چراغ این خانه ها روشن بماند و طرح قصه گویی اش برای بچه های روستا مستمر باشد ۳۰ نفر از جوانان تحصیل کرده همین روستاها را که بین بچه ها به عمو کتابی و خاله کتابی شهرت دارند به یاری خود طلبیده است.

چرا خانه بلوط؟

وقتی از او می پرسیم چرا نام این خانه ها را خانه های بلوط گذاشته است می گوید: «بلوط میوه شاخص منطقه ماست ضمن این که من معتقدم بچه ها مانند همین میوه رشد می کنند. برای این که یک درخت بلوط را بزرگ کنیم باید بین ۵ تا ۶ سال چشم از مراقبت او برنداریم این را هم می دانیم که این درخت تا ۴۰ سالگی هیچ ثمری ندارد اما بعد از ۴۰ سالگی تا حدود ۶۰۰ سالی که عمر می کند پرثمر است.

خانه های بلوطی که حالا مامن امنی برای بچه های روستایی کوهدشت و ... شده است چیزی شبیه شعب کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان است : «در این خانه ها برای بچه ها قصه گویی می کنیم و با اموزش کامپیوتر و رشته های فنی مانند الکترونیک انها را برای داشتن اینده ای روشن تربیت می کنیم بچه هایی که در این خانه ها رشد می کنند در اینده به مربیان تازه نفس در همین خانه ها تبدیل می شوند و چرخه کار را ادامه می دهند.

کر شیخ کتابخوان

عشق و علاقه اسماعیل آذری نژاد به کتاب و کتابخوانی از همان دوران کودکی اغاز شد. آنقدر اهل مطالعه و امانت گرفتن از کتابخانه مدرسه بود که او را «کر شیخ کتابخوان» صدا می کردند یعنی پسر کتابخوان: «من کودکی بسیار شلوغی داشتم شاید علتش تولدم در خانواده ای پر جمعیت بود ما ۸ خواهر و برادر بودیم درست است به خاطر عشق و علاقه ام به مطالعه سرم همیشه در کتاب بود اما این مسئله باعث نمی شد که محله امامزاده جابر کوهدشت از دست شیطنت هایم در امان باشد هنوزم که هنوز است روی دیوارهای محله نوشته های حمایتی من از تیم فوتبال مورد علاقه ام دیده می شود.»

بیشنر بخوانید:‌کولبران پایتخت | کارگران حمل کننده اجسام سخت از کارو بارشان بر ایمان می گویند

تصمیم بزرگ

اما هر چه بزرگتر شد دغدغه های کتابخوانی اش هم بزرگ تر شد تا جایی که وقتی بعد از اتمام تحصیلات قرار بود از قم به دهدشت برگردد دائم با خودش می گفت چکار فرهنگی بزرگی می توانم در منطقه انجام دهم؟ «وقتی موضوع ترویج کتاب و کتابخوانی در بین بچه های روستایی جرقه زد امانش ندادم با این که دستم خالی بود و توان تامین مالی کافی برای خرید کتاب و اهدای آن به بچه های روستایی را نداشتم با همین چند جلد کتاب بچه های خودم شروع کردم کتابها را برداشتم و راهی روستاها شدم. در کوچه پسکوچه ها چرخیدم و بچه ها را دور خودم جمع کرده و مشغول کتابخوانی شدم اوایل برای بچه ها خیلی عجیب به نظر می رسید که می دیدند یکی می اید زیر سایه درختی یا کنار دیوار کاهگلی خانه های روستایی برایشان قصه گویی می کند آنقدر رفتیم و امدیم و انقدر این فعالیت ها را در شبکه های مجازی منشر کردیم که فعالیتهایمان به گوش اهلش رسید و کتابهای اهدایی از سوی مردم راهی این مناطق شد.»

۱۲ هزار کودک کتابخوان

هر چه روستا دورتر و محرومتر انگیزه حاج آقا برای رفتن به آن و پهن کردن بساط قصه، توپ و رنگش بیشتر : «وقتی احساس کردم روستاهای دور افتاده و محروم ما بیش از هر منطقه دیگری نیازمند ترویج این فعالیت ها هستند نه از راه دورشان ترسیدم نه از جاده های صعب العبورشان هر چند این مشکلات باعث شدند تا سر زدن دوباره به این روستاها و مناطق کمی روی نوبت باشد و همین حضورم در این مناطق را با تاخیر می کرد اما هیچوقت خسته نشدم چرا که همیشه شوق بچه های این مناطق انگیزه مرا برای حضور دوباره بیشتر و بیشتر می کرد یادم می اید یک روز که برای بار دوم به یکی از روستاها سرزدم پسرکی با شوق امد و گفت چطوری عشقم؟ او را یادم نمی امد اما پسرک گفت یادم نمی رود روزی که برای اولین بار به روستای ما امدی و برایمان کتاب خواندی و کتاب هدیه دادی من هنوز آن را دارم و هنوز قصه ای که برایمان خواندی را خاطرم است برایم جالب بود این خاطره در ذهن بچه ها ماندگار شده بود.»

حالا ۱۲ هزار کودک در استانهای کهگلویه و بویر احمد عضو موسسه قصه توپ و رنگ هستند و علاوه بر خدماتی که در حوزه کتاب و کتابخوانی از این موسسه می گیرند هم با بازیهای بومی و محلی اشنا می شون هم با دنیای رنگ ها رفاقت می کنند گاهی در و دیوار روستاهایشان را رنگ امیزی می کنند گاهی هم ارزوهای زیبایشان را : «استعدادهای خیلی خوبی در مناطق روستایی محروم و دور افتاده داریم بچه هایی که در سایه ذره ای توجه و حمایت می توانند به انسانهای شریف و بزرگ و کارامد تبدیل شوند و همه تمرکز ما در موسسه امان همین است و بس. مشکلات زیادی پیش رویمان قرار دارد تا جایی که حتی مدارس از حضورمان در مدرسه و اجرای برنامه های فرهنگی ‌مان خیلی استقبالی نمی کنند اما ما کوتاه نمی اییم و در کوچه های خاکی روستاها بچه ها را دور هم جمع می کنیم و مشغول قصه خوانی می شویم.»

بیشتر بخوانید: شاطرباجی همپای شاطرباشی | خاطره بازی از تنور گِلی تا تنور گازی در کنار همسرش

او برای این که برنامه های ترویج کتابش را با سرعت بیشتری پیش ببرد از جوانان تحصیل کرده روستایی کمک گرفته است : «در حال حاضر ما ۳۰ مربی جوان دختر و پسر داریم که بعد از فراگیری اموزشهای لازم به روستاها سفر می کنند و با بچه های روستایی ارتباط برقرار می کنند این کار کمک کرده تا بچه ها کتابهای بیشتر بخوانند.»

به اعتقاد او محرومیت و فقر نبودن امکانات نیست نبود فکر و خلاقیت است و ما برای نجات مناطق محروممان باید در برنامه ریزی هایمان خلاقیت داشته باشیم و به تربیت نسل جدیدمان بها دهیم: «ما به جای این که ماهی دادن را به بچه های تحت پوششمان عادت کنیم به آنها ماهیگیری یاد می دهیم و معتقدیم در سایه توانمندی اقتصادی و فرهنگی ما شاهد نسلی ویژه و دانا خواهیم بود. »