همشهری آنلاین- سحر جعفریان: روزهایی که یووی یا امواج فرابنفش آفتاب گُر گرفته و ترکبند اغلب موتورسیکلتهای معمولی یا اتاقک عقب برخی وانت نیسانهای باربر، قالبهای گونی پیچ شده یخهای بزرگ که به یخهای قالبی شهرت دارند یا کیسههای پلاستیکی چند کیلویی یخهای حبهای و قطعهای که به تازگی جای بر آن قالبیهای قدیمیتنگ کردهاند، تلنبار میشود. تلنبارهایی خنک که باید هر چه زودتر به مقصد برسند؛ از یخچالهای یونولیتی آبمیوه فروشان دورهگرد تا مخازن نگهداری و انبار مرغ و ماهی فروشندگان محصولات پروتئینی و یا حتی کارخانههای ساخت بتن و سیمان که اگر دیربرسند همان آفتاب عمود با آن یوویهای گُر گرفتهاش، تمام پیوندهای هیدروژنیشان را از هم میتاراند. بسیاری از این گدازش خاطرههای دور و دراز دارند که در گذار زمان دستخوش تغییراتی چند شدهاند؛ قالبهایی که زمانی کمیاب و لاکچری بود، زمانی نیز آلوده به انواع ناشستهها و چرکها و زمانی هم مثل حالا که صنعتی شدهاند و گران.
قصه آبکی یخفروشان دیروز
حدود اواسط دهه ۷۰ بود که بتدریج کسب و کار تولیدکنندگان و فروشندگان یخ در همه شهرها ازسکه افتاد و رو به افول گذاشت. طبیعی هم بود چرا که با وجود سهولت در دسترسی به انواع یخچالهای صنعتی و خانگی دیگر کمتر کسی آن هم به بهانههای مختلف از رفع عطشهای تابستانی گرفته تا تگرگی کردن اقسام نوشیدنیهای گوارا در سوروسات عروسی و عزا به قالبهای ۲۵ کیلوگرمی یخهای فشرده حاجتمند میشد. اما با این حال، مرادهنوز هم در دکه فرسوده و کوچک خود که انتهای کوچهای معروف به کوچه یخی حوالی پاکدشت، علم شده، یخ میفروشد. هر صبح تا کلید را در قفل دکهاش میچرخاند، عباس موتوری از راه میرسد. او، یخها را از چند کیلومتر آن طرفتر از یک کارخانه قدیمی یخسازی میآورد. نه اینکه پیکِ یخ باشد یا یخفروشی دورهگرد؛ نه! دست بر قضا چندان کامی به این کارندارد چون به تلخی شنیده: «قصه زندگی ما شبیه قصه یخفروشی است که از او پرسیدند: فروختی؟ گفت: نخریدند، آب شد!» یا «آدم بیکار باشد بهتر از این است که یخفروش جهنم باشد!» فقط چون مراد مشتری دایمیست و کارخانه یخسازی نیز سر راهش، به سودِ هر قالب ۱۰ تا گاهی که مناسبت خاصی باشد ۲۰ هزار تومان برای یخکِشی رضایت میدهد. عباس موتوری، گونی کنفی مندرس را از روی۲ قالب یخ پس میزند وطبق عادت، قالب یخها را در یخدان یونولیتی دکه مراد میگذارد. مراد هم ۱۶ اسکناسِ ۱۰ هزارتومانی به او میدهد و به زبان دیارشچنین جورپرسانی و یادآوری میکند: «به خیر اَستی؟ جوری؟ یادت هست که فردا باید ۴ قالببیشتر برایم یخ بیاوری! مشتری دارم.» مشتریاش، مرد جوانیست که قالب یخها را برای خنک کردن شربت نذری مسجد محل میخواهد. دودِ رفتن از لوله کج و معوج اگزوز موتور عباس که خارج میشود، مرادبا چکش میافتد به جان یخها و هر قالب را به ۳ یا ۴ قسمت تقسیم میکند تا برودتشان بر حرارت تابستانیبطریهای آب معدنی و هر آنچه از قوطی آبمیوه و نوشابه است، چیره شود. بخشی از قصه این خوردنیهای منجمد پرازخاطرههایی زنانه از ویارانه بودن است.
وقتی یخفروش، ترفیع مقام میگیرد!
تعداد کارگران کارخانه قدیمی یخسازی که ۲ قالب از هزار قالب یخی که هر روز در آن تولید میشود به دکه تنقلاتفروشی مراد میرسد؛ کمتر از تعداد انگشتان یک دست است و خلیلِ کلانسالیکی از آن کارگران. خلیل بعد از گذشت ۳۰ سال هنوز همعادت به پوشیدن دستکش حین کار با یخ و قلابکشهای تیزندارد. شاید به همین خاطر است که پوست کف دستهایش به غایت نازک شده و رگهایش همه پیدا! یا شاید از فعالیت در تونل انجماد دستگاههاست که استخوانهایش نَم گرفته و نرم شده! او روزگاری را به یاد دارد که یخ، گران بود و کمیاب و گاه حتی آلوده که سبب بروز بیماری و یا حتی مرگ و میر میشد. هیچ از خاطرش دور نمیماند یک بار لاشه موشی مرده میان آب یکی از قالبهای آهنی به انجماد رسیده بود یا آنقدر نمک به آب قالبها اضافه کرده بودند ( افزودن اندکی نمک به سبب دوام وقوام یخ) که یخها از خوراکی بودن به مصرف در بخش صنایع تنزل یافتند. مشتریهای آن روزگار همه از دکاندار و ماهیفروش گرفته تا داروساز و خنکی و بستنیفروشهای دورهگرد مقابل کارخانه صف میکشیدند. درست همان وقتها بود که اگر در روستایشان مراسمی از عروسی و عزا برپا میشد، علاوه بر جمع کردن تکههای کوچک یخ از یخچالهای نفتی یا گازی کلاسیکِ چند نفری از اهالی روستا که به تازگی آنها راگوشه آشپزخانههای کاهگلیشان جای داده بودند، سراغ خلیل میفرستادند تا با چند قالب از آن یخهای بلوری بدون گرد و خاک آبرویشان را به لطف و منت و یا با پول و در ازای دریافت محصول زراعی متفاوت بخرد! هر چند، تا آن یخهای پیشکشی یا قیمتی به روستا برسند، نیمهای بیش از انجمادشان باقی نمیماند! بازار این کارخانه یخزده و امثالهم که داغ شد پای پسربزرگ خلیل، امیرهم به آن باز شد. امیر اما به کارگری ساده، پر کردن مخزن زنگزده و فولادی دستگاههای یخساز از آب شرب و تنظیم ساعت کمپرسور قانع نبود. از این رو سعی کرد حین یخکِشیترک موتور و عقب اتاق وانت برای مشتریها با افراد مختلف و مرتبطی که سر و کارشانپیوندی با یخ دارد، بیشتر آشنا شود. آنقدر که حالا او مسئول فروش دستگاهها و تجهیزات مدرنبرودتی و تولید یخ از کف قیمت ۵۰ تا ۵۰۰ میلیون تومان در یکی از شرکتهای نام و نشاندار صنعتی شده و عمده مشتریهایش کافهداران، رستورانداران، مالکان داروخانه و آزمایشگاهها، تولیدکنندگان مصالح راه و ساختمانسازی هستند. با این همه پیشرفت و ترفیع، امیر هنوز در سر سودای تازه دارد؛ سودای یادگیری تعمیر انواع دستگاههای یخساز از قالبیهای بزرگ تا حبهایهای ۲۵ گرمی، پودری، پولکی و سکهایهای سبک.
به اسکیموها، یخ بفروش!
یکی از مشتریهای نقد معاملهکن و نسیهنخر که امیر را میشناسند، مدیران فروشگاهی آنلاین هستند که محصولاتشانشامل انواع یخهای بهداشتی در اوزان، اشکال و بستهبندیهای گوناگوناست. کافیست گوشی تلفن را بردارید و برای مهمانی یا مراسمی ویژه، سفارش یخ دهید؛ آن هم قالبی یا حبهایهای انباشته در لیوانهای یکبار مصرف که مناسب میزهای پذیرایی لاکچریطورند! از قالبی ۱۰۰ هزار تومان تا خاکهیخهای کیلویی ۴۰۰ هزار تومان مناسب تزیین میوههای فصلی. رامینکارشناس فروش این فروشگاه آنلاین میگوید: « گذشت آن دوره که اگر یخ را از یخفروش نمیخریدند، سرمایهاش آب میشد! حالا دوره به اسکیموها، یخ فروختن است! حالا اتفاقا کارخانههای بهداشتییخسازی کم داریم آنقدر که تولیداتشاننیازهای مشتریهای ما را تامین نمیکنند و ما مجبور هستیم گاهی از کارخانههای بهداشتی یخسازی دیگر شهرها با تحمیل هزینههای ترابری خرید کنیم.» اغلب خریداران محصولات خاصِ یخیِ (!) این فروشگاه آنلاین، تشریفاتچیهای تالارها، سالنها و باغها هستند که در مقابلشان خریدارانی خُرد، پریشان حال و کُلمن به دست قرار دارند. کاظم، دکهدار و یخفروش حوالی میدان فلسطین آنها را خوب میشناسد: « همهیشان بیماران یا همراهان بیمارند که از داروخانه و بیمارستان خیابان بالایی، پرسانپرسان میآیند اینجا برای خرید یخهای تکهای که بریزند توی کلمنهایشان و رویداروهای یخچالی.»یخهای قالبی دکه کاظم معمولا به شب نرسیده و به واسطه خرید همین گروه از خریدارانِ کلمن به دست و البته آبمیوه فروشان همسایه فروش میروند.