اما امسال چشممان به آلودگی تابستانی نیز روشن شد (اگرچه بیسابقه هم نبود) و «ریز گرد» عراقی یا سودانی علاوه بر منطقههای غرب و جنوب غرب کشور به شهرهای مرکزی ازجمله تهران هم رسید و یک نوع بلای جدید به مجموعه بلاهای ما افزون شد.
در همشهری 22 تیر آمده بود که «در هفته گذشته متعاقب ورود موج ریزگرد به پهنه شهر تهران، دکتر فاطمه واعظ جوادی، معاون رئیسجمهوری ایران و رئیس سازمان حفاظت محیطزیست به عراق رفت و با شماری از مدیران بلند مرتبه در این باره به گفتوگو نشست. از جمله اینکه وی در دیدار با نوریالمالکی، نخستوزیر عراق، تفاهمنامهای برای کمک ایران به بیابانزدایی در این کشور امضا کرده است.»
این تفاهمنامه در حالی امضا میشود که بیابانزایی در کشور خودمان از کویرها و بیابانهای مرکزی گذشته و به دشتهای شمال غربی (از پر بارانترین نقطههای کشور) و دشت همدان و جنوب تهران و... حتی به کوهستانها رسیده و با این حال میخواهیم که بیابانهای عراق (و مطابق همان خبر، حتی بیابانهای آفریقا) را بزداییم ! در مورد اینکه بیابانزدایی در دشتهای مرکزی و شرقی تا چه حد موفقیتآمیز بوده، فقط کافی است نگاهی بیندازیم به عکسهای ماهوارهای مثلا اطراف دریاچه هامون در سیستان و بلوچستان و این عکسها را مقایسه کنیم با عکسهای 30سال پیش و ببینیم که سبزیها چقدر کمتر شده و شنهای روان چقدر افزایش یافته است.
همین طور میتوانیم سری بزنیم به اطراف کرمان، به دشتهای فارس (بهجز منطقه کوچکی در گربایگان که دکتر کوثر با آبخوانداری زندهاش کرده)، به جاده اردکان – یزد، به پارک ملی کویر در جنوب شرق تهران یا جنوب سمنان و. . .همه جا ببینیم که بیابانها یا گسترش یافتهاند یا در حد همان 30سال پیش ماندهاند. باز مطابق همان خبر همشهری، ایران «در50 سال گذشته، کمتر از 2درصد از ماسههای روان در مناطق بیابانی را تثبیت کرده است. »
کوهستانهایی که بیابان میشوند
اما بیابانزایی در کوههای ایران، شاید شگفتآور یا اغراقآمیز بنماید؛ با این حال، پدیده«کوهستانهای بیابانی» در 2 دهه گذشته به شکل آشکاری در بسیاری از دامنهها و جبهههای کوهستانی کشور شکل گرفته است. در همین البرز مرکزی که بخش قابلتوجهی از آن عنوان «منطقه حفاظت شده» هم دارد، چرای دام در حد دو یا سه برابر ظرفیت مرتع، در کوههای بلند و سابقا بسیار سبزی مانند خلنو و آزادکوه و کهار، تقریبا هیچ گیاه علوفهای باارزشی (مثلا از لگومینوزها) باقی نگذاشته است. تراکم بوتهها و علفها در این کوهها در مقایسه با20 – 30 سال گذشته بسیار کمتر شده است و در هنگام وزش بادهای تند، گرد و خاک بسیار بلند میشود.
در امتداد جاده چالوس، عملیات سد سیابیشه، کیلومترها از کوهستان با مراتع درجه یک و اراضی جنگلی را به عرض صدها متر بدل به تودهای از خاک مرده کرده است. جنگلزدایی در ارتفاعات نکا و کلاله در استان گلستان، کوهها را به هیات کوههای لخت نزدیک گرمسار درآورده (!) که همین امر، علت جاری شدن سیلهای پی در پی در چند سال گذشته در این منطقهها بوده است.
عملیات آزادراه تهران – شمال فعلا دامنههای وسیعی از کوههای کن و سولقان در شمال غرب تهران تا روستاهای تالون و رندون و از شهرستانک تا خرگوش دره، همچنین از مرزن آباد تا چالوس را بدل به ترانشههای مرتفع از خاک سست و بیگیاه کرده و میلیونها تن خاک حاصل از این برشها را به درههای منطقه ریخته که نتیجه این عملیات، شکلگیری سیمای بیابانی در بخشهایی از این منطقه حفاظت شده بوده است.
شروع عملیات آزادراه در فازهای 2 و 3 که از قلب این منطقه خواهد گذشت، مطمئنا عمق فاجعه را بیشتر خواهد کرد. در «پارک ملی» دشت لار، دهها هزار گوسفند چرا میکنند و در نقاطی مانند چشمه دوبرار، سیاه پلاس و اسپی او که در سالهای گذشته علف آنها تا زانو میرسید، اکنون در میانه تابستان جز علفهای غیرخوراکی ترشک و تودههایی از گندمیان خشک شده، تقریبا چیز دیگری دیده نمیشود.
در اطراف دماوند- این چشمانداز سرزمینی ما- چند عامل در کار هستند تا بتوانیم بیابانزایی را حتی در دامنههای سابقا رؤیایی بلندترین کوهمان هم ببینیم؛ چرای مازاد بر ظرفیت در همه جای این کوه، از آلمیون و چمه بن در شمال تا کوه منار و چشمه اسپیک در شرق، از رینه و خومه در جنوب تا چاک اسکندر و چال چال در غرب، همه جا بیداد میکند. در بیشتر این نقاط و در شیبهای بالا و پایین آنها به هنگام پیادهروی یا کوهنوردی، پا در خاکستر فرو میرود. در چمه بن، تا 20-15 سال پیش، میشد بوتههای گون را دید که گاه تا بیش از یک متر ارتفاع داشتند. اکنون، آن قدر که این بوتهها به دست چوپانان سوزانده شدهاند،
دیگر به ندرت میتوان یک بوته گون متوسط دید.
معدنکاری، این بلای خانمانسوز
معدنکاری، عامل دیگری است که موجب بیابانزایی در دماوند شده است. آنچه در دماوند از آنها بهعنوان «معدن» پوکه یاد میشود، محوطههای وسیعی هستند که ادارههای صنایع و معادن در اختیار معدنکاران قرار داده تا بهصورت روباز، سنگ و خاک و شن کوه را بردارند و ببرند. اینگونه معدنها، «زخم»های بزرگ بر پیکر کوه وارد میسازند که در عکسهای ماهوارهای دماوند به شکل محدودههای سفید شده، در شرق و جنوب دماوند بهچشم میخورند. در محدوده این معدنها، صدها هکتار شنزار پدید آمده که کاملا شبیه شنزارهای مرکزی کشور است.
به علاوه، راههای دسترسی این معدنها هرکدام به طول چندین کیلومتر سبب همان آسیبهایی شده که در بالا به آن اشاره شد.
فعالیتهای معدنکاری، در دیگر کوههای ایران هم سیمای بیابانی را پدید آورده ؛ در کوههای کرمانشاه و کردستان صدها معدن سنگ ساختمانی، کوهها و تپهها را همچون «جگرزلیخا» کردهاند و «باطله»ها (خرده سنگهای رها شده) بیشتر از خود معدن، چهره کوه را آشفته و بیگیاه ساختهاند.
همین وضع را در معدنهای سنگ گرانیت و سنگ چینی در علم کوه میبینیم. در معدنهایی که عنوان «ملی» دارند، ابعاد فاجعه بس عظیمتر است و حتی حفاظت شدهبودن منطقه، نمیتواند مانعی برای شروع بهره برداری یا گسترش دامنه آن شود؛ معدن روی در منطقه حفاظت شده انگوران، معدن طلا در منطقه حفاظت شده موته و معدن مس در پارک ملی و ذخیرهگاه زیستکره ارسباران چند نمونه از این دست هستند. تمام این منطقهها، کوهستانی و دارای ارزش زیستمحیطی بسیار بالا هستند.
مثالهای بیشتری هم از دیگر نقاط کوهستانی و غیرکوهستانی ایران میتوان آورد که بیابانی نبوده و نباید باشند، اما بر اثر مدیریت نادرست سرزمین، بیابانی شده و به عرصههای بیحاصل قبلیمان اضافه شدهاند. تالابهای گاوخونی، بختگان، حاشیههای وسیعی از دریاچه ارومیه و بخش اعظم تالاب هورالهویزه از این دستهاند. به هر صورت، منظور این است که مدیران بخش محیطزیست و منابع طبیعی کشور نتوانستهاند بیابانهای خودمان را مهار کنند و جلوی بیابانزاییهای جدید را بگیرند؛ در این حال چگونه میخواهند در کشور همسایه چنین کنند؟!
جادهسازی بیحد وحساب
جادهسازی بیحساب، از دیگر عواملی است که چهره بیابانی را برای پارهای نقاط دماوند به ارمغان آورده؛ در حدود 2دههپیش جادهای به طول 8کیلومتر از ضلع جنوبی دماوند تا ارتفاع 3000 متر ( گوسفندسرای احسان) کشیده شد که در تیر ماه 1388 میراث فرهنگی مازندران ( بهمنظور توسعه گردشگری !) آن را شن ریزی و مرمت کرد.
در سال 1372 عدهای برای تسهیل عملیات ساخت یک پناهگاه در ارتفاع 4000 متری غرب دماوند، حدود 16 کیلومتر جاده از جنوب (جاده سد لار) تا جنوب غربی کشیدند که بعدا عدهای دامدار آن را تا گردنه 4000 متری سرداغ در غرب دماوند و از آنجا به سوی شمال کوه ادامه دادند. در سمت شمال، برای هر یک از گوسفند سراهای آلمیون و مشک عنبر و. . . همچنین تا پای یال شمالی صعود به قله، جاده کشیده شده است.
این جادهها، مانند جادههای مضری که در سبلان برای هر گوسفندسرا، یا در تفتان برای ساخت هتل در ارتفاع 3300 متری و در علم کوه برای برداشت سنگ... ساخته شده، گذشته از آنکه خود بخشی از پوشش گیاهی را نابود میکنند، از آنجا که غیرفنی ساخته شدهاند، سبب تخریب چندبرابری در کنارهها هم میشوند. در امتداد تمامی این جادهها، ترانشههای بلند و دامنههای فروریخته و تودههای جابهجا شده خاک، چشمانداز بیابانی را فرا روی گذرندگان قرار میدهند.