تاریخ انتشار: ۲۹ مرداد ۱۴۰۳ - ۱۵:۳۹

کره‌های یتیم توی آغل بزها نگهداری می‌شوند و باید با همان دندان‌های نیش یک‌درمیان‌شان یونجه‌های خشکی را بجوند که اروانه‌ها و لوک‌ها با ٣٤ دندان تیز و بلندشان نشخوار می‌کنند، اما دیلاق مادر دارد و می‌تواند هر روز یک دل سیر شیر بخورد.

همشهری آنلاین- رابعه تیموری:سن و سال دیلاق با ٣ کره یتیم فاصله زیادی ندارد، ولی از همه آنها رشیدتر و خوش قدو بالاتر شده و می‌تواند هر روز از سوله تا بیابان را با غمزه و کوهان جنبان برود و برگردد. دیلاق هنوز صحرا را به چشم ندیده و فصل گرما که بگذرد، همراه پدر و مادرش و اروانه‌ها و لوک‌های دیگر راهی صحرا می‌شود، اما ارونه‌ها و لوک‌های سوله اولین‌بار نیست که پاییز را در صحرا می‌گذرانند و بسیاری از کره‌های آنها در آن جا به دنیا آمده‌اند:

عکاس: امیر رستمی


آقای لوک بزرگ

از سوله شترها تا بیابان‌های اطراف عشق‌آباد راهی نیست. تا وقتی در سوله بسته است، به خانه‌ای حیاط‌دار شباهت دارد که از خانه‌های گل و گشاد داخل روستا جدا افتاده، اما در آهنی زنگ‌زده آن که باز می‌شود ده هاجفت چشم سیاه که از پناه دیواره‌های کوتاه سیمانی سوله سرک می‌کشند نشان می‌دهند اینجا ساکنان متفاوتی دارد. بوی تن شترها توی حیاط پیچیده و وقتی خواجه محمد پشم و کرک‌های بلند و تب دارشان را با آب خنک می‌کند، این بو دوچندان می‌شود. همان باد و نسیمی که در بیابان می‌وزد کافی است که شترها در هوای داغ و تفتیده صحرا گرمازده نشوند، ولی توی سوله‌ها اگر گاهی آبی به تن‌شان نزنند، از گرما هلاک می‌شوند. سوله لوک‌های دو کوهان در و چفت و بست دارد و اگر خواجه محمد موقع سرکشی به آنها در را پشت سرش نبندد، شاید لوک بزرگ گرانقیمت خوش نژاد هوس کند لابه لای بوقلمون‌ها و مرغ و خروس‌های حیاط چرخی بزند. هر کس هم مانعش شود کینه اش را به دل می‌گیرد و تا استخوان‌های او را زیر سم‌های فربه و بزرگش خرد نکند، غیظش نمی‌خوابد. نزدیک شدن وقت جفت‌گیری لوک بزرگ باعث شده کوهان‌های پرچربی اش روی پشتش فرو بریزند، اما او باید تا پاییز و فصل جفت‌گیری تاب بیاورد. در این فصل او آنقدر در کویر و صحرای چرمشهر شیطنت و بازیگوشی می‌کند که موقع بازگشت به سوله ازکوهان‌های درشتش فقط پوسته‌ای می‌ماند و سم‌های قطورش هم مرتب و خوش قواره می‌شوند. جوان‌ترین شتر دو کوهانه سوله زیبا و خوش برو رو است و با آن که هنوز کوهان‌هایش خوب بیرون نزده‌اند، نرمه پشم‌های پیشانی بلندش از رسیدنش به ٦‌سالگی و واردشدنش به جمع کلمجی‌های دودندان تازه بالغ خبر می‌دهد.


وقت دیدار مادر و فرزند

در سوله شترهای تک کوهان هر چقدر لوک‌های نر آرامش دارند، اروانه‌ها بی‌قرارند و سروصدای‌شان لحظه‌ای نمی‌خوابد. آنها در انتظار کره‌های گرسنه خود هستند تا شیر بخورند. ماده شتری که دیلاق را زاییده، بی‌تاب‌تر از اروانه‌های دیگر است. دیلاق موقع شیر خوردن حسابی دلگی می‌کند و به خواجه محمد امان نمی‌دهد که شیر مادرش را بدوشند. کارگر کهنه‌کار هم موقع شیردوشی کره چموش را از ماده شتر دور نگه می‌دارد تا به سهم شیر خودش قناعت کند. ماده شترها حسابی یونجه نشخوار کرده‌اند و باید قبل از آن که گرمای روز روی تن‌شان بنشیند، شیرشان را بدوشند. محمدجواد امروز به کمک خواجه محمد آمده و تا او شیر شتر دیگری را بدوشد، محمدجواد تند و فرز یکی از پاهای مادر دیلاق را از زانو تا می‌زند و با طناب می‌بندد. اگر هر چهار پای حیوان آزاد باشد، شاید به لگدی پرضرب سطل پر از شیر را وارونه کند یا پیش از آن که محمد جواد و کارگر افغانستانی به خود بجبند رم کند و در سوله‌ها به‌دنبال کره گرسنه اش بگردد. مادر دیلاق سخت‌زا بوده و وقتی درد زاییدن به سراغش آمده ٣ شبانه‌روز بی‌خواب و بی‌خوراک در صحرا دویده تا بالاخره توانسته با کمک ساربان‌ها بارش را زمین بگذارد. درحالی‌که هنوز خواجه محمد از دوشیدن شیر او فارغ نشده، چشم‌های سیاه حیوان به دیدن دیلاق که جست‌وخیزکنان به طرفش می‌آید برق می‌افتد. وقتی دیلاق سیر و شنگول به آغل گوسفندان برمی گردد، کره‌های یتیم مشغول نشخوار کردن یونجه‌های خشک هستند. مادر آنها در صحرا تلف شده‌اند و کره‌های‌شان باید با همین خوراک نه‌چندان مقوی قد بکشند و بالغ شوند.


روزهای خوش در پیش است

درحالی‌که این ۵٠ شتر نر وماده در سوله پروار می‌شوند و فقط هفته‌ای یک روز می‌توانند برای جست‌وخیز و چشیدن طعم خار و خاشاک راهی بیابان‌های اطراف عشق‌آباد شوند، ١٠٠ شتر دیگر گله خانواده احمدی در صحرای چرمشهر مشغول چرا هستند. پاییز که نوبت صحراگردی این شترها برسد، یک دسته ۵٠ نفری شتر دیگر جای آنها را در سوله‌ها پر می‌کنند. شترهای جوان در صحرا جفت‌های‌شان را پیدا می‌کنند و شاید موقع بازگشت به سوله کره‌ای به همراه داشته باشند، ولی تعدادی از شترهای سن و سال‌دار که بیشتر از ٢٠ سال عمر کرده‌اند، به کشتارگاه سپرده می‌شوند تا با درآمد فروش گوشت لذیذ آنها خورد و خوراک شترهای جوان‌تر را تهیه کنند. آقا منوچهر از روبه راه بودن اوضاع شترهای سوله‌ها خیالش آسوده است و می‌داند کارگر افغانستانی کاربلدش در خواب و خوراک و رسیدگی آنها کم‌نمی گذارد. خواجه محمد از ١٠ سال پیش که به ایران آمده، همراه همسر سومش در خانه‌ای زندگی می‌کند که آقا منوچهر گوشه حیاط برای آنها ساخته است.


گاز و برق نداریم

محمدجواد تنها پسر آقا منوچهر است و پدر آرزو دارد او ساربان قابلی شود. محمدجواد هم از شغل آبا و اجدادی اش بدش نمی‌آید و سعی می‌کند گاهی به‌جای پدر به سوله‌ها سرکی بکشد تا از کم‌و کسری آرد و کاه و یونجه شترها باخبر شود. گاهی هم که خواجه محمد در دوشیدن شیر ارونه‌ها دست تنها است، به کمکش می‌آید تا قبل از ظهر شیر و پنیر شترها را برای فروش به بازار قدیمی شهر ری برساند. هنوز زود است که آقا منوچهر ساربانی و رتق‌وفتق امور گله ١۵٠ نفری خانواده احمدی را به محمدجواد نوجوان واگذار کند. آقا منوچهر از عشایر کله کوه دشت مغان است و ۵ دهه عمرش را به ساربانی گذرانده. با آن که بالا رفتن قیمت خوراک دام و بی‌میلی شهرنشینان به مصرف شیر پرفایده شتر هر روز درآمد آقا منوچهر را کمتر و کمتر می‌کند، دلبستگی او به این مال بادی کم‌نمی شود و نمی‌تواند این سرمایه هنگفت را برای راه اندازی کار و کاسبی پردرآمدتری صرف کند. گاز و برق نداشتن سوله‌ها یکی از بزرگترین مشکلات ساربان روستای عشق‌آباد است. خواجه محمد نه‌تنها موقع سرکشی و رسیدگی به شترها به دلیل نبودن برق و گاز به دردسر می‌افتد، بلکه فرزندان قد و نیم قد او هم باید شب‌ها را زیر نور فانوس بگذرانند و زمستان‌ها به شعله چراغ نفتی گرم شوند.
‌بیشتر بخوانید:نسخه پیچان داروخانه طبیعی درسون آباد

این مرد در همسایگی تهران چوپانی می کند