تاریخ انتشار: ۷ شهریور ۱۴۰۳ - ۱۹:۲۸

آدم‌های قصه‌های اینجا جورواجورند: یکی شبیه مدینه، همسر دوم جهان است که در همان اتاقک مسافرخانه بلبل هم به‌اندازه دوران کارخانه داری اش خانمانه رفتار می‌کرد و یکی مثل نمکی فیلم سینمایی مسافرخانه مهتاب است که مهربانی و صبر و تحملش زود تمام می‌شود.....

همشهری آنلاین- رابعه تیموری: قصه‌های این آدم‌ها هم با هم فرق می‌کند: کارخانه تولید کفش آقا فضل اله مثل کارخانه آقا جهان مرحوم آنقدرها پربروبیا نبوده، ولی او هم مثل مدینه از اسب افتاده و حالا از این جا سردرآورده. پسر ابو احمد هم مثل نمکی خوش قلب و مهربان است، اما دردی که از پارسال به‌جانش آمده، در هرمزگان درمان نشده و برای دوا دکتر او، گذر ابواحمد به یکی از اتاقک‌های دنج کنج میدان راه‌آهن افتاده است.... مسافرخانه‌ها هم به‌اندازه آدم‌هایش با هم فرق دارند. امکانات یکی به‌اندازه دم و دستگاه لوکیشن فیلم مسافران مهتاب است و صاحب مسافرخانه دیگری برای مسافرانش سنگ تمام گذاشته و علاوه بر حمام آب گرم، آشپزخانه‌ای اشتراکی و ظرف و ظروفی به قدر درست کردن دمپختک و نیمرو هم مهیا کرده است. این مسافرخانه‌ها لااقل از صد سال پیش همین‌جا، دور میدان راه‌آهن، جا خوش کرده‌اند وتماشاچی بروبیای آدم‌های دارا و ندار بوده‌اند، اما آدم‌هایی که آنها را اداره می‌کنند گاهی مثل بلبل مسافرخانه چی پخته و دنیادیده‌اند و گاهی هم جوانند و روزهای کبکبه‌ودبدبه این ساختمان‌های پرقصه را به خاطر ندارند:


اتاق ویژه و مسافر خاص

حیاطش بزرگ و درندشت است، ولی مساحت اتاق‌هایی که دور تا دور حیاط پهلو به پهلوی هم نشسته‌اند به‌زحمت به ١٠ متر می‌رسد. فقط اتاقی که آقا فضل الله کرایه کرده، بزرگتر از ١٠ متر است. کولر آبی این اتاق هم روبه راه‌تر و نونوارتر است و تنها اتاقی است که روی دیوار چرکتابش تلویزیون ال‌ای دی ٤٣ اینچی چسبانده‌اند. آقا سعید با آن که سن و سال چندانی ندارد، بامرام و باصفا است و خوب می‌داند آقا فضل الله را که در روزهای کارخانه داری اش مشتری هتل‌های لوکس هفت ستاره بوده، لااقل باید به‌اندازه سکونت در بزرگترین اتاق مسافرخانه تحویل بگیرد. وقتی شریک آقافضل الله کارخانه را از چنگش درآورد، دو پسر و تنها دخترش هم تتمه دارایی او را بین خودشان قسمت کردند و آقا فضل الله ماند با آب باریکه‌ای که از عایدات زمین کشاورزی پدری برایش باقی مانده بود. حالا هر وقت از روستای طامه راهی تهران می‌شود تا به مزار همسر مرحومش سری بزند و شکایتش برای پس گرفتن کارخانه را پیگیری کند، میهمان آقا سعید می‌شود. قبل از راه افتادن از روستا هم به او خبر می‌دهد که اتاق بزرگ ته حیاط را آب و جارو کند.


مدیریت به سبک عمو

آقا سعید تا ۵ سال پیش حقوق بگیر شرکتی بزرگ بود، اما وقتی مدیران جدید شرکت عذر او و ٢٠ کارمند دیگر را خواستند ناچار شد پیشنهاد عمویش برای اداره مسافرخانه او را بپذیرد. سعید بی‌دارخوابی را سخت طاقت می‌آورد و در ٤ شبانه‌روز هفته که باید مسافرخانه را بچرخاند کم‌خواب بودن گاهی خلقش را تنگ می‌کند. در این مواقع اگر مشتری برای به موقع تحویل دادن اتاق اذیت کند یا بر خلاف مقررات آن جا اهل دود و دم از آب درآید صدای سعید زود بالا می‌رود. در عوض عمو حسابی خوددار و صبور است و خوب می‌داند چطور با مسافر تا کند که هم حرف او را زمین نیندازد و هم مشتری بماند. ساختمان سالخورده مسافرخانه لااقل ۵٠ سالی از عمو پرعمرتر است و درز و ترک‌های فراوان دیوار تگری پوش آن پیرمرد را دلواپس می‌کند که مبادا شب و نیمه‌شبی به بازیگوشی ناغافل زمین این ترک‌ها خوب راه بگیرند و دیوار قاچ شود، ولی اگر هم خدا پول و پله‌ای برای نونوارکردن ملک برساند، بعد از ساخت‌وساز وسع بسیاری از مشتریان ثابتش به پرداخت هزینه اجاره هیچ یک از ٢٨ اتاق یک تخته و دوتخته مسافرخانه نمی‌رسد.


حمام آب گرم داریم

مسافرخانه آقا سیامک روبروی ساختمان بلندبالای ایستگاه راه‌آهن و بین چند هتل ۵ ستاره و ٦ ستاره قرارگرفته و روی در شیشه‌ای آن با خطوط رنگی درشت نوشته شده: حمام آب گرم موجود است... مجهز به شارژر، کولر، تختخواب.... هر کس هم از پس پرداخت قیمت‌های تند هتل‌ها برنمی آید، راهش را به طرف مسافرخانه او کج می‌کند. راهروی باریک مسافرخانه سیامک به لابی‌های آراسته هتل‌های ستاره‌دار همسایه اش شباهتی ندارند، تخت‌های پایه فلزی و تشک‌های پشم و شیشه اش هم دیگر عمر خودشان را کرده‌اند و باید عوض شوند، ولی اتاق‌های هر دو طبقه مسافرخانه به سبک اتاق‌های هتل‌ها منظم و کنار هم ردیف شده‌اند و پنجره‌هایی نورگیر دارند. سیامک با مشتری خوب راه می‌آید و اگر مردان مجرد به اجاره تخت تک نفره رضایت دهند، هزینه ٤٠٠ هزار تومانی یک اتاق دوتخته را از دو نفر می‌گیرد. آقا سیامک عادت ندارد با مشتری عیاق شود، ولی حساب ابواحمد از باقی مسافران جدا است. از پارسال که درد سرطان به سراغ تنها پسر ابواحمد آمده، او یک پایش تهران است و یک پایش هرمزگان. هیچ‌وقت هم دست خالی نمی‌آید و به‌اندازه یکی دو کیلو خرما یا میوه سوغات می‌آورد. ابواحمد مرد دریا است و خوب دل و جرات دارد. یک بار که یکی از مشتریان می‌خواست پنهان از چشم آقا سیامک روی پیک نیک دمپختک بار بگذارد، اتاق را به آتش کشید و اگر ابواحمد به دادشان نمی‌رسید نمی‌توانستند به آسانی آتش را خاموش کنند.


میهمانان غریب

بسیاری از همکاران سیامک نه به تهرانی‌ها اتاق می‌دهند و نه به اتباع، ولی او مسافرانی را که مدارک درست‌وحسابی داشته باشد رد نمی‌کند. تا حالا هم هیچکدام ناجنس از آب درنیامده‌اند و برایش دردسر درست نکرده‌اند. اغلب می‌همانان آقا سیامک دل و دماغ رفت‌وآمد با غریبه‌ها را ندارند و سرشان به‌کار و گرفتاری خودشان گرم است، اما گاهی که همسایگی‌شان به رفت‌وآمد و شب‌نشینی می‌رسد، آقا سیامک باید قوانین مسافرخانه را به آنها تذکر دهد تا بدانند میهمان آوردن به اتاق‌های مسافرخانه ممنوع است. بسیاری از می‌همانان آقا سیامک از راه دور به تهران می‌آیند و شب‌ها از پشت هر اتاق مسافرخانه صدای اختلاط مردمانی به لهجه‌های بلوچی، خراسانی، کرمانی و... به گوش می‌رسد...

بیشتر بخوانید:تعطیلات سیاه در مسافرخانه قدیمی