همشهری آنلاین- مسعود میر: چای عجب بهانه عاشقانه خوبی است. خب اشک ما سر میرود، دلمان دم میکشد، شما رنگ میدهی به آخیش گفتنهای روزگارمان...
*
به قرار صدای جذاب ساعت منچستری که صدراعظم قاجار وقف حرم کرد باید یازدهمین دینگ را بشنویم تا قرار عاشقیمان به صرف اشک و چای آغاز شود. قراری عجیب که اسمش را باید گذاشت اشارت و طلبیدن از سوی امام معرفت و ترسیم و تجسماش را باید در مختصات نوکری و ذوقزدگی و حیرانی ثبتکرد.
*
یک شب شهریوری، یک شیفت کاری، وظیفه: دم کردن چایی. اینها را کمابیش میدانی و لباس سبزرنگ را تحویل میگیری و انگار مناسبترین و اندازهترین بالاپوش همه عمرت را به تو بخشیدهاند. قد بلند و آستینهای گشاد را بعدها در چند عکس یادگاری کشف میکنی بس که ذوق داشتهای برای پوشیدن لباس نوکری، برای کیفوری در استراحتگاه زائرانش، برای چای دم گذاشتن در چایخانه حضرت.
*
مختصات خیمههایی که عنوان چایخانه دارند عجیب است. خیمه به گواه تجهیزات، مملو است از سماورهای بزرگ و کتریهای متعدد و شعلههای زبانهکش و استکان نعلبکیهای بلور که چای شهددار شده را به زائران در آنها تقدیم میکنند و البته بساط جدی شستشو و ضدعفونی و آبکشی. اما مختصات خیمهها به گواه اتمسفر شاید شبیه سلوک باشد برای هر خادمیاری که قرعه به نامش خورده و از گوشه گوشه نقشه این سرزمین، خودش را به اینجا رساندهاست. چشمهای اشکآلود از شوق و آرامشهایی که نمونهاش را لااقل امثال من تجربه نکرده، سکه رایج این بازار چای است.
*
ما همه نذر امام رضاییم، چای هم عینیترین و قدیمیترین رسم میزبانی و پذیرایی است پس چایخانه حضرت حد اعلای احترام است و کرامت به مهمان و مهربانی میزبان. سینیهای چای به رنگ عقیق میروند و استکانهای خالی در حین جمعآوری انگار صدای حاجت روایی میدهند از نوشیدن این پذیرایی بیتکلف و مطلوب که در بارگاه حضرت به زائران؛ مهمانان حاجتمند و دلداده تعارف می شود.
*
سماورها جوش هستند، کتریهای بزرگ مملو از چای تازه و کتریهای کوچک لبالب از چای یکرنگ شیرینشده، چند صد استکان تمیز برای آغشتهشدن به چای روی میزها بی قرارند و بچه های شیفت؛ نوکرهای بساط چای امشب حرم بغضآلود از پایان شیفت. چای شما رنگ داد به روزگارمان...