همشهری آنلاین - لیلا شریف: گذر زمان موجب شد تا نقش سایر مدافعان مرزهای کشور بیشتر نمایان شود، روایتهایی ناب از زنان روستایی که برای ارسال نان گرم به جبهه دور هم جمع شده بودند یا زنان اسیری که بعد از تحمل چند سال حبس در زندانهای بعث به کشور بازگشتند، منتشر شد تا فداکاریهای این زنان در تاریخ جنگ از قلم نیفتد.
براساس آمار موجود در دوران دفاع مقدس ۶ هزار و ۴۲۸ شهید،۵ هزار و ۷۳۵ جانباز و همچنین ۳ هزار و ۷۵ جانباز بالای ۲۵درصد با نام زنان ایرانی گره خورده است.
راویان جنگ
زنان همانقدر که در خط مقدم و پشت جبهه ها به بازیگران اثرگذار جنگ تحمیلی تبدیل شده بودند، در مسیر ثبت تاریخ و روایت لحظه به لحظه جنگ بیکار ننشستند و با دوربینی بر دوش و قلمی در دست، راهی خاکریزهای جنگ شدند.از میان زنان خبرنگار و عکاس شناخته شده در جنگ، مریم کاظم زاده و فاطمهسادات نوابصفوی بیش از سایرین نامشان شنیده شده است. فاطمه سادات صفوی فرزند شهید نوابصفوی است که سالها به عنوان خبرنگار روزنامه کیهان به فعالیت میپرداخت، در هشت سال دفاع مقدس به عنوان یک زن در عملیاتهای آزادسازی خرمشهر و بیت المقدس حضور داشت. مریم کاظم زاده هم یکی از زنان نام آشنای زمان جنگ است که به دلیل ازدواج با شهید وصالی و عکاسی از جنگ، نامش با تاریخ هشت سال دفاع مقدس گره خورد.
زنان درمانگر
در همان روزهای ابتدای جنگ، بسیاری از زنان برای کمکهای اولیه و امدادگری آموزش دیدند و در زمان نیاز به کمک کادر درمان شتافتند. برخی در شهرها ماندند و به مجروحان بمبارانها و خط مقدم پرداختند، برخی هم در چند قدمی خط مقدم و در بیمارستانهای صحرایی به درمان مجروحان جنگ مشغول شدند. براساس اطلاعات موجود در طول۸سال دفاع مقدس۲۲هزار ۸۰۸ امدادگر و۲هزار و ۲۷۶ پزشک زن به جبههها اعزام شدند.
جنگ در کنار مردان رزمنده
جنگ که شروع شد، زن و مرد خود را به آب و آتش زدند تا مبادا خاک ایران تصاحب شود، بر اساس آمار در هشت سال دفاع مقدس نزدیک به ۶ هزار و ۴۲۸ زن شهید شدند که از این میان ۵۰۰ زن رزمنده قرار داشتند.
آمنه وهاب زاده جانباز ۷۰ درصدی است که در روزهای جنگ هم رزمنده بود، هم امدادگر. او در رابطه با روزهای حضورش در خط مقدم جنگ میگوید:«روز دهم جنگ، همراه سیصد نفر از خواهران به جبهه اعزام شدیم. وقتی به ماهشهر رسیدیم، بعضی همانجا ماندند و من همراه بقیه راهی خط مقدم شدم. آن زمان خط مقدم خرمشهر و آبادان بود. این مدت همراه دکتر چمران بودیم و چون ایشان و همسر گرامیشان قبلاً به ما آموزش چریکی داده بودند. ما جزء آخرین نفراتی بودیم که از خرمشهر خارج میشدیم. بعدها در عملیات ثامن الائمه و بیت المقدس شرکت کردم. در والفجر یک شیمیایی شدم.»
اسرای جنگ
برخی از زنان امدادگر و زنانی که در شهرهای مرزی زندگی میکردند، در روزهای ابتدایی جنگ به دست نیروهای بعث اسیر شدند. اغلب افرادی که در حال شهرهای خود به اسارات در آمدند پس از ۶ ماه آزاد شدند اما شمسی بهرامی، معصومه آباد، حلیمه آزموده، فاطمه ناهیدی و همچنین خدیجه میرشکار ۵ زن ایرانی بودند، به جز میرشکار که ۲ سال در اسارت مانده بود، چهار نفر دیگر نزدیک به چهار سال در زندانهای عراق اسیر بودند.
با خبر شدن خانواده از زنده ماندن این اسراء موضوعی است که معصومه آباد در خاطرات خود اینگونه روایت میکند:« به یاد دارم نامههایی که سریع به ایران اعزام میشد نامههایی بود که عراقیها بالای سرمان میایستادند و میگفتند فقط دو کلام. بعد از ۲۱ روز اعتصاب غذا، نامهها را داده بودند و من نمیدانستم مفهوم دو کلمه نوشتند چیست....نامه باید به دست کسی برسد که مطمئن شود که این من هستم که نامه را نوشتهام بنابراین رمزی که بین من و برادرم بود یعنی «من زندهام» را روی کاغذ نوشتم.»
خدمات پشت جبهه
حضور زنان در پشت خط مقدم بسیار پررنگتر بود و زنان در هر شهر و روستای دور افتاده از مناطق جنگی، کمر همت برای رزمندگان بسته بود و هر یک گوشهای از کار را به دوش میکشیدند؛ یکی با همسایههای محل مسئولیت رفو لباسهای رزمندگان را قبول کرده بود و گروهی دیگر در روستای دور افتاده تنورها را برای رساندن نان تازه به جبهه گرم کرده بودند؛ درست مانند زهرا اسدی که با پیشنهاد شهید قاسم سلیمانی در زمان جنگ، مسئولیت پخت نان را با اهالی شهر خانوک از توابع استان کرمان برعهده گرفت و در دوران جنگ از طرف شهید قاسم سلیمانی به نام «چریک پیر» شهره شد.
مادران و همسران شهید
بدرقه کاروانهای رزمندهها در روزهای جنگ رقم نمیخورد مگر با حضور مادرها و همسرانی که با چشمان گریان اما قامتی استوار، رزمندهها را راهی میدان میکردند. از میان این بدرقه کنندگان، هزاران پدر و مادر فرصتی برای دیدار دوباره فرزندانشان پیدا نکردند و تصویر آغوش فرزندشان در آخرین لحظات بدرقه را به عنوان آخرین دیدار در ذهن خود قاب کردند.