به گزارش همشهری آنلاین، دختر ۱۸ ساله در کلانتری مصلای مشهد به مشاور و مددکار اجتماعی گفت: ۷ سال بیشتر نداشتم که پدر و مادرم از یکدیگر جدا شدند و من که تکفرزند خانواده بودم، تنهایی را با همه وجودم احساس کردم. از سوی دیگر، مادرم که دو بار دیگر ازدواج ناموفق داشت، بالاخره تصمیم به ادامه تحصیل گرفت و در یک اداره دولتی استخدام شد.
در حالی که بهشدت از طلاق پدر و مادرم آسیب دیده بودم، به ناچار نزد پدرم ماندم، اما او هم که شغل درست و حسابی نداشت، فقط به فکر تامین مواد مخدر مصرفیش بود. در این شرایط وقتی به سن نوجوانی رسیدم با پیشنهاد یکی از دوستانم با سامان آشنا شدم. او هم که تازه به سن جوانی رسیده بود، به من علاقهمند شد و اینگونه روابط تلفنی و دیدارهای پنهانی من و سامان شروع شد و ادامه یافت.
- برق ثروت شوهرم زندگیم را سوزاند | حتی مگسکش خانهام را از ترکیه خریده بودم اما...
- ماجرای عجیب سرگردانی یک پسر ۶ ساله در خیابان | این پسر از همه وحشت دارد
چند ماه قبل بالاخره سامان پدر و مادرش را راضی کرد به خواستگاری من بیایند، ولی درکمال ناباوری پدرم با ازدواج ما مخالفت کرد. همین موضوع موجب کشمکش و مشاجره بین من و سامان شد تا حدی که در پیامکها یکدیگر را آماج جملات توهینآمیز قرار دادیم.
عقربههای ساعت از ۴ بامداد هم گذشته بود، ولی ناسزاگوییها و مشاجرههای ما همچنان ادامه داشت تا اینکه من دیگر نتوانستم این شرایط را تحمل کنم. تصویری از خودم گرفتم و با ارسال آن برای سامان ادعا کردم که حالم خوب نیست و قلبم به شدت درد میکند. سامان هم که میدانست من از گذشته بیماری قلبی دارم خیلی ترسید و سوار بر خودرو سراسیمه خودش را به منزل ما رساند. من هم وقتی دیدم سامان پشت در منزلمان رسیده، بیدرنگ در را باز کردم و او به طور پنهانی به اتاقم آمد.
هنوز درباره ترفند وحشتناک من با سامان مشاجره میکردیم که پدرم در اتاقم را زد. خیلی ترسیده بودم، به همین دلیل سعی کردم وانمود کنم که خواب هستم. اما پدرم که گویی صدای سامان را شنیده و به حضور او مشکوک شده بود، همچنان اصرار داشت در را باز کنم، اما من از شدت ترس میلرزیدم و سامان هم زیر تخت پنهان شده بود.
ناگهان پدرم با فشار در اتاق را باز کرد و با دیدن سامان با پلیس ۱۱۰ تماس گرفت و ما را به کلانتری آوردند. اینجا وقتی سرگذشت و آینده اینگونه ازدواجها را از زبان مشاور کلانتری شنیدم، از رفتارهای خودم بسیار پشیمان شدم. اما باور کنید پدر ومادرم نیز در این انتخاب و رفتار اشتباه من نقش دارند چراکه مرا از کانون گرم خانواده محروم کردند و من مهر مادری را در محبتهای دروغین و خیابانی جستجو کردم.
بررسیهای روان شناختی و اقدامات قانونی درباره این ماجرای تاسفبار با دستور سرهنگ محمد ولیان (رئیس کلانتری مصلای مشهد) به گروه مشاوران زبده دایره مددکاری اجتماعی سپرده شد.