همشهری آنلاین - حوادث: یکی از روزهای بهمن سال ۹۹، گزارش یک درگیری به پلیس اعلام شد که ماموران تحقیقات خود را در این پرونده آغاز کردند. دو مرد که هردو سوار بر خودرو بودند، بر سر جای پارک درگیر شده بودند. یکی از آنها سوار بر پژو بود و دیگری خودروی کیا سراتو. آنطور که شاهدان می گفتند راننده خودروی کیاسراتو راهنما زده بود تا کنار خیابان پارک کند اما همان لحظه خودروی پژو ۲۰۶ رسیده و راننده آن وارد جای پارک شده بود. بر سر همین موضوع درگیری میان رانندگان کیا و پژو شکل گرفته که پایان خوشی نداشت. در جریان این درگیری، رانندگان با مشت و لگد به جان یکدیگر افتادند و ناگهان راننده کیا، با براداشتن قفل فرمان از داخل ماشینش به سمت راننده پژو هجوم برده و ضرباتی به وی وارد کرد. پس از این حادثه شاهدان به اورژانس زنگ زدند و راننده کیا از ترس، گریخت.
گزارش مرگ
هرچند راننده پژو که به شدت مجروح شده بود برای درمان به بیمارستان انتقال یافت اما شدت جراحت به حدی بود که دوام نیاورد و به کام مرگ رفت. در این شرایط پرونده جنایتی تشکیل شد و گروهی از کارآگاهان جنایی یکی از شهرستان های اطراف تهران، تحقیقات خود را برای بازداشت عامل جنایت شروع کردند. سرنخ اصلی، شماره پلاک خودروی کیا سراتو بود که هم توسط شاهدان ثبت شده بود و هم دوربین های مداربسته ای که در محل درگیری وجود داشت. او ساکن یکی از محله های پایتخت بود. راننده کیا، مردی ثروتمند بود که توسط پلیس دستگیر شد.
خشم مرگبار
راننده خودروی کیا، نامش رسول بود. او صاحب مغازه های مختلف و املاک بود که باورش نمی شد، دستانش به جنایت آلوده شده است. او در بازجویی ها گفت: کارم ساخت و ساز است و آن روز برای معامله یک زمین و مغازه به یکی از شهرستان های اطراف تهران رفته بودم. خیلی عجله داشتم، چون دیرم شده بود. از سوی دیگر خیابان شلوغ بود و جای پارک پیدا نمی کردم. بعد از دقایقی جست و جو، در نهایت یک جای خالی پیدا کردم اما همان لحظه راننده پژو ۲۰۶ رسید و می خواست جای من پارک کند. خیلی عصبانی شدم، هرچه به او گفتم که من راهنما زده ام تا پارک کنم، اعتنایی نکرد. من که نتوانستم خشم خود را کنترل کنم به سمتش هجوم بردم اما اصلا قصد گرفتن جان او را نداشتم. من آدم با آبرویی هستم و از وقتی فهمیدم جان یک انسان را گرفته ام، به شدت دچار عذاب وجدان شده ام. کاش خانواده مقتول حلالم کنند و مرا ببخشند چون من تا آخر عمرم با این عذاب وجدان زندگی خواهم کرد.
ایستگاه پایان
رسول متهم به قتل پس از مدتی دردادگاه کیفری محاکمه و به قصاص محکوم شد. هرچند رسول به حکمش اعتراض کرد و پرونده به دیوان عالی کشور فرستاده شد اما قضات عالی رتبه پس از بررسی پرونده، مهر تایید بر این حکم زدند. به این ترتیب شمارش معکوس برای قصاص رسول شروع شد. نام او در لیست افرادی قرار گرفته بود که باید به زودی پای چوبه دار می فت و پرونده زندگیش بسته می شد. او اما بارها از زندان با خانواده قاتل تماس گرفته و به آنها التماس کرده بود تا به خاطر فرزندانش به او زندگی ببخشند. خانواده مقتول اما تصمیمشان بر قصاص قاتل بود تا اینکه اتفاق عجیبی در این پرونده رخ داد.
اتفاق عجیب
پسر قاتل که چند سال قبل برای ادامه تحصیل و گرفتن مدرک دکترا به یکی از کشورهای اروپایی رفته بود، وقتی دید پسرش در آستانه مرگ است، به ایران سفر کرد، تا هرطور شده از خانواده مقتول رضایت بگیرد. او مدتی قبل راهی ایران شد و به تکاپو افتاد برای رضایت. اولیای دم که پدر و مادر و دختر مقتول بود را دید، نگفت که پسر قاتل است. خودش را یک شخص بی طرف جا زد تا با صحبت و پادرمیانی، رضایت آنها را جلب کند. قرار شد خانواده مقتول فکر کنند و بعد خبر بدهند. این درحالی بود که رسول مرد محکوم به قصاص، در زندان رفتارهای مناسبی داشت و این خبر به گوش اولیای دم نیز رسیده بود. آن روز، وقتی خانواده مقتول از دادسرا خارج شدند، پسر قاتل به تعقیبشان پرداخت چون در نگاه اول عاشق دختر مقتول شده بود. دختر جوان که او هم دانشجوی رشته مهندسی بود، با موبایلش یک تماس تلفنی گرفت. در همان لحظه سارقانی که سوار بر موتور بودند، گوشی دختر جوان را قاپیدند. پسر قاتل که شاهد ماجرا بود به تعقیب سارقان پرداخت و دزدان در ترافیک گیر افتادند. آنها تعادلشان را از دست دادند و پسر قاتل با آنها گلاویز شد. این جنجال در نهایت به دستگیری سارقان موبایل قاپ منجر شد و دختر مقتول نیز متوجه تلاش پسر جوان شد. از همان روز آشنایی آنها شکل گرفت و رفته رفته دختر جوان هم عاشق و دلباخته پسر قاتل شد. حتی پی به راز او برد؛ یعنی متوجه شد که وی پسر قاتل است. در این بین حتی بارها قاتل از زندان با پسرش تماس گرفت و با دختر مقتول صحبت کرده و از او خواهش کرد تا پدربزرگ و مادربزرگش را راضی به بخشش کند. قدرت عشق موجب شد تا دختر جوان برای نجات قاتل پدرش تلاش کند و با پادرمیانی وی، مادربزرگ و پدربزرگش نیز دیروز قاتل پسرشان را بخشیدند پای برگه رضایت امضا زدند. به این ترتیب قاتل که در یک قدمی چوبه دار بود، از مجازات قصاص گریخت و فرصت زندگی دوباره یافت.