محمدرضا اسدزاده: پیرمرد هفتاد‌وهفت ساله، هنوز خاطرات هفت دهه پیش را هم در خاطر دارد. سینه‌اش مملو از گفته‌ها و ناگفته‌هایی است که گویی همین دیروز اتفاق افتاده‌ و زبان شیوا و شیرینش، خاطرات فراموش‌شده تاریخ را شنیدنی‌تر می‌کند.

روزی که او را از مراسم بزرگداشت علامه «شعرانی» از محل انجمن مفاخر ایران در جنوب تهران تا انتهایی‌ترین محله شمال غربی شهر همراهی می‌کردم و از خاطرات شنیدنی استادش آیت‌الله‌العظمی‌بروجردی می‌شنیدم و تاریخ گذشته قم را مرور می‌کردم، از او قول گرفتم تا روزی دیگر خاطراتش را دقیق‌تر و عمیق‌تر بشنوم.

 دیدار با استاد علی دوانی، در یک غروب پاییزی در کتابخانه شخصی‌اش در سعادت‌آباد محقق شد و ما این بار به مناسبت فرارسیدن سالروز میلاد باسعادت حضرت فاطمه معصومه س از تاریخ قم گفتیم؛ از شهر آسمانی مفاخر بزرگ شیعه، از آستان مقدسه و شاهان و شاهزادگان و از دانشمندان مدفون در آن آستان. و همه اینها، ناشنیده‌ها و ناگفته‌های شیرینی است که عموم مردم، کمتر از آن اطلاع دارند.


استاد دوانی سال‌ها در حوزه‌ تاریخ اسلام کار کرده‌ و اکنون بیش از صد اثر منتشرشده دارد که از آن جمله می‌توان به کتاب «تاریخ قم» اشاره کرد. ما برای بهره‌گیری از دریای تحقیقات و مطالعات این استاد برجسته به سراغ او رفتیم.

 جناب استاد دوانی! اگر موافق باشید، بحث را با موضوع قم و اهمیت و قدمت آن در تاریخ آغاز کنیم.

  • بسم‌الله‌الرحمن‌الرحیم. درود نامحدود بر سرحلقه اصفیاء و خاتم انبیاء محمد مصطفی ص و دوازده جانشین معصوم و سایر برگزیدگان اهل بیت پاک‌سرشت او. تاریخ اقوام و ملل روی زمین، درس آموزنده‌ای است. اگر تاریخ نبود، نیکنامی‌و بدفرجامی‌هر قوم و ملتی، با خود آنان از میان می‌رفت.

    باوجود اینکه قم برای همه مردم مومن و متدین، مهم و شناخته‌شده است اما درباره تاریخ آن کمتر بحث شده و کمتر آشنایی دقیق دارند.
    قم دارای قدمت تاریخی است و قرن‌ها پیش از ظهور اسلام بوده. مورخان، بنای آن را به «تهمورس» - پادشاه پیشدادی - نسبت می‌دهند اما اوضاع و احوال قم تا پیش از ورود اشعریان، برای ما درست روشن نیست. از روزی که اشعریان که گروه شیعیان عرب مقیم کوفه بودند به قم آمدند، این شهر وسعت و رونق پیدا کرد.
    شهر قم در دوران اسلامی‌نزدیک به دو قرن، آباد و پرجمعیت بوده و این در کتاب «تاریخ قدیم قم» توسط «حسن بن محمد بن حسن قمی» از شاگردان شیخ صدوق آمده است. این کتاب در سال 378هجری نوشته شده و بیست باب دارد که به طور کامل، تاریخ قدیم قم را شرح داده است. قم در آثار دیگر مثل شاهنامه فردوسی هم سه جا ذکر شده است.

    از همان ابتدا شهر قم به صورت یک شهر اسلامی‌و مرکز شیعه خوانده می‌شده است. حتی خلفای بنی‌عباس، امرای غیرشیعی به قم نمی‌فرستادند. به خاطر وجود علمای بزرگ و محدثین عالی‌مقام و شخصیت‌های موثری که از قم برخاستند و همه، مدافع حریم تشیع بوده‌اند، مردم قم همیشه مورد بغض متعصبین و دشمنان شیعه قرار می‌گرفته‌اند. بسیاری از جهانگردان - خصوصا در عصر صفویه - درباره این شهر، سیاحت‌نامه نوشته‌اند؛ مثل «شاردن» در زمان شاه‌عباس دوم. قم در عصر صفویه رونق زیادی پیدا کرد. در همان سیاحت‌نامه‌ها بخش‌های مختلف شهر و خصوصا حرم و مقبره مطهر حضرت معصومه معظمهس شرح شده است.

 استاد! چرا این شهر را «قم» نام گذاشته‌اند؟

  • صاحب کتاب «تاریخ قدیم قم» که پیش از این هم گفتیم، آورده که این نام به روایتی از «احمدبن محمدبن خالد برقی» برمی‌گردد. من شرح حال او را در جلد اول مفاخر اسلام آورده‌ام. می‌گوید که صحرانشینان به واسطه گیاه و علف و احشام، آنجا خیمه می‌زدند و خانه‌ بنا می‌کردند. این خانه‌ها را «کوهه» می‌نامیدند. بعدا این کلمه به «کُم» تبدیل شده و بعد معرب شده و گفته‌اند «قم». در اخبار و احادیث از اهل بیت ع هم درباره فضیلت شهر قم روایاتی آمده است.

    در حدیثی داریم که روزی عده‌ای با امام علی ع نشسته بودند. ذکر قم و اهل قم و گرایش آنها به مهدی موعود عج به میان آمد و امام ع گفت: که خدا از ایشان راضی باشد و بعد از آن فرمود که بهشت را هشت در است و یک در آن با «قم» است و اهل قم، شیعه ما هستند به نسبت با شیعیان دیگر شهرها.

    در روایت دیگری آمده که روزی اصحاب در خدمت حضرت ابی عبدالله ع نشسته بودند. این آیه خوانده شد که «فاذا جاء وعدا ولیهما بعثنا علیکم عبادا لنا اولی باس شدید فجاسوا خلال الدیار و کان وعدا مفعولا»(آیه5، سوره اسراء) اصحاب پرسیدند که این گروهِ بندگان نیرومند که خداوند آنها را مسلط می‌گرداند، چه کسانی هستند و از کدام طایفه‌اند؟ حضرت سه بار فرمودند که «هم والله اهل قم»؛ یعنی والله ایشان اهل قم هستند و حتی روایت شده که قائم آل محمد ص در هنگام ظهور، از این شهر مدد و معاون و مساعد می‌گیرند.

 همان‌طور که اشاره فرمودید، اعتبار و عظمت شهر، به عظمت بارگاه حضرت فاطمه معصومه س است اما کمتر کسی از علت حضور این بانوی بزرگ در شهر قم و چگونگی ورود ایشان و ایجاد روضه مقدسه، اطلاع دقیق دارد؛ لطفا در این باره بفرمایید.


  • اگر به کتب تاریخ و سیر رجوع کنید، در سال‌200 پس از هجرت، مأمون - خلیفه عباسی - حضرت امام رضا ع را برای ولیعهدی از مدینه به مرو در خراسان خواست. یک سال بعد هم یعنی در سال201 خواهر مکرمه امام رضا ع برای زیارت برادر از مدینه به مرو بیرون رفت و وقتی به ساوه رسید، بیمار شد و به خاطر بیماری، با خادم خود به سمت قم حرکت کرد.
    در روایت صحیح دیگری هم آمده که آل‌سعد از ایشان دعوت کردند به قم و حتی موسی بن خزرج به خدمت بانوی کریمه آمد و زمام ناقه او را گرفت و به شهر برد و گفته شده که حضرت معصومه س هفده روز در حیات بود و وقتی وفات کرد، او را در زمینی که هم‌اکنون روضه مقدسه است، دفن کردند و بعدها «زینب» دختر امام نهم بر سر تربت او این قبه را بنا کرده است. بعدها هم طی سال‌ها، بنای گنبد و بارگاه به دست شیعیان و دوستان ساخته و پرداخته شده است.
     

درباره سن و سال حضرت معصومه آنچه نقل شده دقیق است؟ ایشان در هنگام وفات چند سال داشته‌اند و اینکه گفته می‌شود آن حضرت شوهر نکرده بودند، آیا صحت دارد؟

  • با درنظرگرفتن تاریخ تشریف‌فرمایی امام هفتم به عراق و نیز امام هشتم به خراسان و رحلت حضرت معصومه س در سال201 هجری، به طور قطع، سن آن بانوی عالی‌قدر، کمتر از 22سال نبوده است ولی اینکه آن حضرت در چه سالی متولد شده و در کدام روز و چه ماهی از سال مذکور در قم بدرود حیات گفته‌اند، متاسفانه خیلی دقیق نمی‌توان گفت. اما از مطالعه تواریخ مربوطه و روایات، استفاده می‌شود که دختران امام موسی بن جعفرع با توجه به اوضاع نامناسب عصرشان، هیچ کدام شوهر نکردند و دختر از دنیا رفتند و این درست است؛ چون جوانان و مردان علویان و اولاد ابوطالب تحت تعقیب و مورد آزار خلفای جور بودند و بعضی هم مقتول و بقیه هم متواری و پنهان بودند و دیگران هم شایستگی آن را نداشتند که دختران امام و نوادگان بافضیلت پیغمبر بتوانند به قید همسری آنها درآیند. به همین دلیل، چنان که مشهور است، حضرت فاطمه معصومه ع نیز ازدواج‌نکرده از دنیا رفته است.

 گفته می‌شود اطراف آستان مبارک حضرت معصومه ع پادشاهان صفوی و قاجار مدفون هستند. این قول صحت دارد؟

  • بله! در طرفین آستان مبارک آن بانو، دو تن از پادشاهان اخیر ایران مدفون هستند؛ یکی شاه‌صفی اول است که قبر او در سمت قبله روضه مطهر است که الان صورت قبر او برداشته شده و دیگری شاه‌عباس دوم است که قبر او در جنب قبر شاه‌صفی است. این قبور تماما برداشته شده و جای آنها هموار است. شاه‌سلیمان و شاه‌سلطان‌حسین صفوی نیز در دو صندوق و یک قبر جنب قبر شاه‌عباس دوم دفن شده‌اند.

    از شاهان قاجار هم یکی فتحعلی‌شاه و دیگری محمدشاه قاجار است که در صحن معروف به «صحن کهنه» دفن شده‌اند. سنگ قبرهای آنها نیز برداشته شده و در موزه نگهداری می‌شود. بعضی از شاهزادگان و نوادگان قاجار و صفویه هم در حرم دفن شده‌اند؛ مثل پسر محمدشاه یا زوجه محمدشاه و مادر ناصرالدین‌شاه.

 یکی از کارهای شاخص شما، شناسایی مفاخر اسلام و دانشمندان بوده است. از میان دانشمندان مشهور قدیمی، ‌عموما تنها «ملاصدرا» را می‌شناسند که در قم می‌زیسته است؛ از دیگر دانشمندان بگویید.

  • فهرست دانشمندان قم را از قدیم‌ترین زمان‌ها تا نیم قرن گذشته در کتاب «تاریخ قم» آورده‌ام که بیش از 60نفر هستند. این علما و دانشمندان، گروهی قمی‌اند و گروه دوم، علمای قمی ‌و غیرقمی‌ از زمان میرزای قمی‌ تا عصر آیت‌الله بروجردی هستند. معروف‌ترین‌ها که در قم هم مدفون‌اند، یکی قطب‌الدین راوندی است که از مفاخر متکلمین و فقها در اواسط سده ششم هجری است.
    دیگری، عمادالدین طبری از دانشمندان سده هفتم هجری است. دیگری ملا عبدالرزاق فیاض لاهیجی است که اهل فلسفه و منطق و کلام بوده و نیز مشهورترین فیلسوف، صدرالمتالهین شیرازی است و ملامحسن فیض کاشانی، میرزاحسن لاهیجی و دیگران که گفتن از آنها و شرح حالشان در این گفت‌وگو نمی‌گنجد.

 چنان که حضرت‌عالی مطلعید، یکی از عوامل اهمیت قم، مدرسه آستانه حضرت معصومه ع است که بعدها مدرسه فیضیه در آن بنا شده و این مدرسه، قلب تپنده شیعیان به حساب می‌آید و نقش مهمی‌ هم در تاریخ داشته است.

  • بله! همین‌طور است. مدرسه معصومه قم، اول مدرس بوده. این مدرسه به نام «مدرسه معصومه» یا «معصومیه» نبوده بلکه چون در جوار آستانه حضرت معصومه ع بوده، با انتساب به آن حضرت یاد می‌شود که سابقه طولانی داشته. مدرسه‌ای که «ملاعبدالرزاق لاهیجی» در اشعار خود از آن یاد می‌کند، همین مدرسه است که از بناهای شاه‌طهماسب صفوی بوده است. گفته می‌شود که ملاصدرا پس از آمدن به قم، در این مدرسه، تدریس علوم عقلی داشته.
    اینکه «مدرسه آستانه» به مدرسه «فیضیه» تغییر نام داده، دلیلش این است که سال‌ها این مدرسه محل تدریس ملاعبدالرزاق فیاض بوده و پس از آن هم گویی مدتی باجناق و همدرسش «ملامحسن فیض» در آن تدریس کرده است؛ لذا به مرور ایام، مشهور به «فیضیه» شده است. فیاض خود از فیض‌ها و فیوضاتی که در قم دیده و یافته از جمله فیض درک محضر استادش صدرالمتالهین شیرازی، در اشعار خود یاد می‌کند و اینها در غلبه اسم فیضیه برای مدرسه، موثر بوده است.

 شما خودتان کی به قم سفر کردید و در آنجا ساکن شدید؟

  • فکر می‌کنم سال‌1327 بود که از نجف به کربلا و کاظمین سفر کردم و پس از سال‌ها تحصیل در نجف، به قم عزیمت کردم. به قم که رسیدیم، در یکی از حجره‌های مدرسه فیضیه مستقر شدیم؛ همراه با «آقاشیخ‌فضل‌الله بهبهانی». فردای آن روز، اول رفتیم خدمت آیت‌الله بروجردی که مرجع مطلق دنیای تشیع بود ولی تا آن روز، آن بزرگوار را از نزدیک ندیده بودیم.

 آیت‌الله بروجردی که دهم شوال سالگرد رحلت ایشان بود، به عنوان بزرگ‌ترین مرجع جهان تشیع در دوره خود، هنوز در فضای قم تاثیر و نقش و جایگاه عمیقی دارند. شما درباره زندگی و شخصیت ایشان کتاب مبسوطی نوشته‌اید. ارزیابی خودتان را از این شخصیت که 16سال در قم اقامت داشتند، به طور مختصر بفرمایید؟

  • قم در دوره مرجعیت ایشان به عنوان مرکز علمی‌ و دینی دنیای شیعه شناخته شد. به وضع درس و بحث حوزه سروسامان دادند. ایشان برای نخستین بار نمایندگانی به کشورهای اروپایی، آمریکایی، آفریقایی و اسلامی‌ اعزام کردند. به امر ایشان، مسجد ایرانیان در بندر هامبورگ آلمان ساخته شد. در دوره ایشان و با پیگیری‌های معظم‌له 38مسجد و مدرسه و حسینیه و کتابخانه ساخته و تعمیر شد.

    131کتاب فارسی و عربی در رشته‌های معقول و منقول منتشر شد و حوزه علمیه دارای دو مجله دینی آبرومند شد که یکی «درس‌هایی از مکتب اسلام» و دیگری «مکتب تشیع» بود. قم دارای دو چاپخانه شد؛ همه اینها از برکات وجود آیت‌الله بروجردی بود. اصلا نمی‌شود در این گفتار، شخصیت ایشان را بازگو کرد؛ نیاز به فرصتی مجزا و کامل دارد. حضرت امام خمینی ره در یکی از سخنان خود می‌فرمودند: «من هر وقت به فکر می‌افتم که آیت‌الله بروجردی در سن 90سالگی، 90میلیون شیعیان جهان را اداره می‌کند، تکان می‌خوردم»؛ بله! من مفتخرم که شرح حال کامل رئیس مطلق دنیای شیعه و آثار وجودی او را برای نخستین بار نوشته‌ام و تمام زوایای زندگی او را ترسیم کرده‌ام.

 ماجرای اینکه حضرت آیت‌الله بروجردی شما را پذیرفتند تا شرح زندگی‌شان را بنویسید و شرح حالشان را برای شما تعریف کردند، شنیدنی است. این ماجرا را خیلی‌جاها نقل کرده‌اید؛ اگر ممکن است، به عنوان خاطره، اشاره‌ای دوباره برای ما داشته باشید.

  • اولین کتاب من «شرح زندگی جلال‌الدین دوانی» فیلسوف مشهور بود که به آیت‌الله بروجردی تقدیم کردم. دومین اثرم کتاب شرح زندگانی استاد کل «وحید بهبهانی» بود که ایشان شوهرعمه آیت‌الله بروجردی بودند. این کتاب که منتشر شد، در آخر کتاب نوشته بودم در آینده به زندگی آیت‌الله‌العظمی ‌بروجردی نیز خواهیم پرداخت اما اطلاعات زندگینامه را نداشتم.

    نامه‌ای برای آیت‌الله نوشتم و به همراه کتاب جدیدم که شرح حال آقا سیدمحمد بروجردی - نوه علامه بحرالعلوم – بود، ارسال کردم. دو‌سه روز بعد، روزی پس از خاتمه درس خارج فقه آن مرحوم که در مسجد بالاسر حرم مطهر حضرت معصومه ع برگزار می‌شد، «آیت‌الله صافی گلپایگانی» که از نزدیکان ایشان بود مرا دید و از دور با صدای بلند صدا زد: آقای دوانی! بیا. نزدیک رفتم و گفت: آقا چه نوشته‌ای؟ گفتم: چطور؟ گفت: دیروز عصر سرهنگ معصومی‌آل‌آقا - رئیس نظام وظیفه قم - خدمت حضرت آیت‌الله رسیده بود و ایشان فرمودند: «ما با خاندان شما منسوب هستیم و همین روزها آقای دوانی کتاب بزرگ و بسیار خوب درباره جد شما که شوهرعمه ما بوده، نوشته است» و افزود: در آن جلسه و شب، در جلسه هیات استفتاء، آقا حدود نیم‌ساعت درباره کتاب شما که تازه تالیف کرده‌ای صحبت کردند و فرمودند ظرف این دو‌سه روز، همه آن را که حدود 500صفحه است، خواندم.

    بعد به من فرمودند: آقای دوانی را بیاور که از کار ایشان تقدیر کنم. من هم رفتم خانه و لباس عوض کردم و عمامه نو بستم و به خانه آیت‌الله بروجردی رفتم. داخل اتاق اندرونی، همه علما نشسته بودند. من جلو رفتم و دست آقا را بوسیدم و تا مرا دیدند، گفتند که شما که خیلی جوان هستید! من خیال می‌کردم سن و سالی دارید و بعد خندیدند و همه حضار هم خندیدند. همین که جلو رفتم، ایشان سر مرا بوسیدند و از کارم تقدیر کردند. بعد حدود ده روزی از آن ماجرا می‌گذشت که آیت‌الله‌زاده، مرحوم آقامحمدحسن بروجردی آمدند و فرمودند: فلانی! فردا صبح بیایید که بروم اندرون نزد آقا و ایشان به طور خصوصی که غیر از من و شما کسی نباشد، می‌خواهند شرح حالشان را بیان کنند و شما یادداشت کنید.

    این شد که رفتم به منزل آیت‌الله بروجردی که خود آن هم کلی خاطره‌انگیز بود و فراموش‌نشدنی. پس این شد که پس از آن مشغول نگارش کتاب شرح حال و زندگانی ایشان شدم.

از فرصتی که به ما دادید و حوصله شما برای پاسخگویی، بسیار سپاسگزارم.

  • ان‌شاءالله مورد استفاده و موجب خیر قرار بگیرد.