همشهری آنلاین- رابعه تیموری:اما سیاستمداران و آدمهای نام و نشاندار ایرانی خوب میدانند هنوز هم برازندهترین کت و شلوار به قامت آنها در کارگاه خیاطی قدیمی خیابان بهار دوخته میشود. اوستا محمود ۵٦ سال پیش که قیچی خیاطی بهدست گرفته، خیال نداشته مانند نازارنوفونتیکولی؛ خیاط خالق برند بریونی؛ هنر دستوپنجه اش را به تن آدمهایی خاص بپوشاند، اما فوتهای کوزهگری که در دوخت و دوز اولین مشتری اهل سیاستش بهکار برده، آنقدر جلوه داشته که کارگاه فرسوده و پرعمر او دیگر هیچوقت از رجال سیاسی و ایرانیان پرآوازه خالی نشده است. اوستا محمود بصیرتی خیاط لباسهای رسمی هویدا، گلسرخی و اقبال بوده و کت و شلوارهای باوقاری که امروز بر تن بسیاری از بهارستاننشینان سنگین پوش آبروداری میکنند، بهدست پرهنر او برش خوردهاند:
مشتریان خاص در صف انتظار
در میان تابلوهای الکتریکی پربزک و دوزکی که بر پیشانی فروشگاههای امروزی خیابان بهار جنوبی دوخته شدهاند، تابلوی مربع شکل کوچک و ترک خورده سردر پلاک ١٦٢به پیر سالخوردهای ساده و بیادا شباهت دارد که سالها پیش از تک و تا و نشو و نما افتاده است. دیوارهای قطور کارگاه دلشان لکزده که رنگوروی زردشان به ضرب و زور قلم مویی آغشته به رنگ روغنی جلایی پیدا کند. تا لولاهای بادبزنی در چوبی رنگورو رفته کارگاه به کشوقوسی کشدار روی هم بلغزند و در باز شود، لحظاتی طول میکشد. باورش آسان نیست که سفرای کشورهای اروپایی و آفریقایی و مردان بهارستان نشین برای به تن کردن دوخت و دوز اوستا محمود، هر روز پلههای باریک این ساختمان قدیمی را بالا و پایین میروند، اما اوستا عادت دارد اندازهگیری تا پرو سفارشات مشتریان را فقط همینجا انجام دهد. صدای دویدن سوزن چرخ خیاطی بر روی پارچههای فاستونی راهراه و ساده در راهروی نقلی کارگاه پیچیده و روی طاقههای پارچه آستری که روی میز کار علی آقا تلنبار شده، نام برندهای خوش جنس اسم و آوازهدار به چشم میخورد. اوستا محمود مشغول دوختن آستر به رویه کت سورمهای رنگی از جنس پشم ترویرا است.
جای خالی آقا محمدصادق
اتوهای زغالی که توی قفسههای چوبی راهرو چیده شدهاند، تنها وسایل قدیمی کارگاه هستند که جای خود را به اتوهای برقی صنعتی نهچندان امروزی دادهاند. از عمرچرخهای خیاطی فلزی مارک برادر روی تختههای کار چوبی نیمدار، سالهای زیادی گذشته و پیچوتاب سیم پریزهای برق آویخته از سقف، حکم جعبه نخهای کوک اوستا محمود و اوستا علی را دارند. کت و شلوارهای آماده روی چوب رختیها ردیف شدهاند و در میان اسامی که به گوشه آنها سنجاق شده، نامهایی آشنا به چشم میخورد که بارها با این رخت و لباسهای آهاردار اطوکشیده پشت تریبونهای خانه ملت و درجلسات رسمی و مهم ظاهر شدهاند. از وقتی آقا محمدصادق از دنیا رفته روکش نایلونی چرخ خیاطی اش را کنار نزدهاند و ضبط صوت قدیمی اش را که سالها برای آنها و مشتریان خیاطخانه آهنگهای سالار عقیلی را پخش کرده، دیگر روشن نشده است. اوستا محمود این کارگاه را همراه برادر مرحومش محمدصادق و علی آقا، عباس آقا و حسین آقا که خیاطانی همسن و سال خودش هستند به اینجا رسانده است. عباس آقا و حسین آقا توی خانه میز و چرخ خیاطی گذاشتهاند و گاهی توی کارگاه و گاهی توی خانه کار میکنند، ولی علی آقا فقط وقتی دست و دلش بهکار میرود که چرخ خیاطی و ضبط صوت یادگاری آقا محمدصادق جلوی چشمش باشد.
دیپلم هنر فرانسه
اوستا محمود در عکس سه در چهاری که به کاغذ زردرنگ دیپلم هنرش الصاق شده، جوانک خوش پوش سیاه مویی بوده؛ او در همین سن و سال دیپلم هنرش را از نماینده فرانسه در ایران، دریافت کرده است. دیگر کت خوش دوخت داخل عکس، به قامت تکیده اوستا محمود زار میزند، اما هنوز دستوپنجه اش به همان قوت وتر و فرزی گذشته قیچی را روی پارچههای پشمی و کشمیر و فوتر میدواند. اوستا بهخاطر ندارد اولین سیاستمداری که گذرش بهکارگاه او افتاده چه کسی بوده، ولی بعد از آن وقت و بیوقت تلفن قدیمی کارگاه زنگ خورده و راننده و پیشکار آدمهایی که عنوان و مسندهای رسمی پرطمطراقی داشتند، برای سفارش لباس صاحبکارهای نام و نشان دارشان از اوستای جوان وقت میگرفتند. کمکم راهروهای خیاطخانه کوچک اوستای بروجردی پر شده از آدمهایی مثل هویدا و گلسرخی و اقبال و او و همکارانش از کله سحر که شاگردان مغازه بهاندازه ٣٠ اتو زغال درست میکردند تا سینه سحرگاه روز بعد مشغول دوخت سفارشات آنها بودند.
شهرت از بروجرد تا تهران
اوستا محمود خیاطزاده است و پدر و پسرخالههایش در میان خیاطان بروجرد اسم و رسمی داشتند. او هم از وقتی پسربچهای مدرسهای بوده، برای آنها شاگردی کرده و زمانی که به خدمت سربازی رفته، خیاط رسمی دوز فرماندهان و سربازان همدوره اش شده است. درزی دوز جوان بعد از پایان دوره سربازی به بروجرد برنگشته و به پشتگرمی هنرش آنقدر از دوست و آشنا قرض کرده تا بتواند در همین پلاک ١٦٢ خیابان بهار که آن زمان ساختمانی کمعمر و نونوار بوده، خیاطخانه راه بیندازد. وقتی هم کار و بارش گرفت، برادرش محمدصادق به کمکش آمد و با هم شاگردانی تربیت کردند که میتوانستند موقع شلوغی خیاطخانه گوشه کار را بگیرند. مدتی بعد هم که آوازه اخلاق خوش اوستای کاربلد به گوشه کنار طهران رسید، علی آقا، حسین آقا و عباس آقا که هر یک در خیاطخانهای کوچک یا بزرگ مشغول کار بودند، به جمع اوستاکاران کارگاه پیوستند و تا امروز که موی سیاهی به سر و رویشان نمانده کنار او ماندند.
زنان صاحبنظر؛ مردان صاحب منصب
در میان مشتریان وکیل و سفیر و وزیری که حالا به خیاطخانه اوستا محمود رفتوآمد دارند، جوانانی هم پیدا میشوند که با وجود وسع کمیا زیاد جیبشان آرزو دارند رخت دامادیشان را خیاطی بدوزد که بر تن آدمهای اسم و رسمدار بسیاری قبای نو دوخته است. اوستا هم با آن که حالا فقط سفارشات مشتریان قدیمی را راه میاندازد، دست رد به سینه این دامادهای پرآرزو نمیزند. اگر چه خیاطخانه خیابان بهار کارگاهی مردانهدوز است، اما بسیاری از مشتریان صاحب منصبش که در اتاق کارشان کسی روی حرف آنها اما و اگر نمیآورد، موقع انتخاب طرح و مدل لباس رسمی خود گوشبهفرمان فرماندهان منزلشان هستند و اوستا محمود هم خیالش آسوده است که خانمهای ریزبین و نکتهسنج زودتر از آقایان به اعجاز هنر و تجربه او ایمان میآورند.
اینروزها جوانانی که عشق دوخت و دوز در سر داشته باشند و اوستای خیاط بتواند به قابل شدن آنها در این حرفه دل بسپارد، کمیاب شده و اوستا محمود قصد کرده در روزهایی نهچندان دور خودش و ساختمان قدیمی کوچه بهار را بازنشسته کند. خیاط خوشنام بروجردی ٢ فرزند پسر و یک دختر دارد که هیچکدام راه پدر را نرفتهاند و هر یک در جایی دور یا نزدیک بهکار و کسب دیگری مشغولند....
بیشتر بخوانید:خیاط نابینا