به گزارش همشهری آنلاین اسفند سال 1402 مردی با مراجعه به پلیس آگاهی، از همسرش و مردی به نام خسرو شکایت کرد و گفت: 8 سال قبل ازدواج کردم و حالا هم دو فرزند 6 و 2 سال و نیمه دارم. مدتی قبل متوجه شدم همسرم با مردی غریبه رابطه پنهانی دارد.
وقتی او را زیرنظر گرفتم و مخفیانه به محل کارش که یک شرکت خصوصی بود رفتم، دریافتم که او با مدیر شرکت که مرد میانسالی به نام خسرو است رابطه نزدیک و صمیمی دارد.
با محرز شدن این ماجرا به همسرم گفتم روابطش با آن مرد را قطع کند، او نیز پذیرفت اما چند روز بعد وقتی پسرم به من گفت که خسرو مادرش را به خانه رسانده است، فهمیدم که همسرم همچنان با او ارتباط دارد.
مرد جوان در ادامه گفت: روزی که به محل کار همسرم رفتم و از نزدیک چهره خسرو را دیدم ناگهان از شباهت عجیب او و پسرم شوکه شدم و فکرهولناکی مثل خوره به جانم افتاد.
من همیشه از اینکه فرزندانم هیچ شباهتی به من نداشتند ناراحت بودم اما با دیدن شباهت پسرم با خسرو تصمیم گرفتم بدون اطلاع از همسرم دو فرزندم را به آزمایشگاه ببرم تا از آنها و خودم آزمایش DNA گرفته شود.
وقتی جواب آزمایش را گرفتم دنیا روی سرم خراب شد چراکه فهمیدم من پدر فرزندانم نیستم. حالا هم از همسرم و مدیر شرکت شاکی هستم.
پس از ثبت این شکایت پلیس تحقیقاتش را آغاز کرد و برای مأموران محرز شد که مریم با مدیر 60 ساله شرکتش از سالها قبل رابطه پنهانی دارد. همچنین مأموران دریافتند که خسرو مردی متأهل است و خودش فرزندانی دارد.
در ادامه پزشکی قانونی نیز با انجام آزمایشهای لازم تأیید کرد که دو فرزند این خانواده متعلق به خسرو هستند.
با تکمیل تحقیقات مریم و خسرو بازداشت شده و پرونده برای رسیدگی به شعبه 11 دادگاه کیفری یک استان تهران فرستاده شد.
در دادگاه چه گذشت
در ابتدای این جلسه که پشت درهای بسته و به صورت غیرعلنی برگزار شد، شاکی به جایگاه رفت و گفت: هیچوقت فکر نمیکردم همسرم که عاشقانه دوستش داشتم، زندگیام را نابود کند. من هنوز نمیدانم به بچههایم چه بگویم چراکه ما به هم وابستهایم و به طور قطع اگر آنها متوجه این موضوع بشوند به لحاظ روانی آسیب جدی میبینند.
من بعد از آنکه فهمیدم همسرم چه خیانتی به من کرده طلاقش دادم.
اما از رفتارهای آنها متوجه شدم هیچکدام از کاری که انجام دادهاند ناراحت و پشیمان نیستند. به همین خاطر درخواست اشد مجازات برای هر دو آنها دارم.
سپس مریم به جایگاه رفت و گفت: شوهرم مشکل پزشکی داشت و بچهدار نمیشد و من دوست داشتم بچه داشته باشم. از آنجایی که همیشه دوست داشتم فرزندانم ژن خوبی داشته باشند و باهوش شوند و از طرفی خسرو را مرد باهوشی دیدم، از او خواستم به من کمک کند و با روش لقاح مصنوعی از خسرو صاحب فرزند شدم.
من هیچ رابطه نامشروعی نداشتهام و اتهام زنا را هم قبول ندارم.
در این میان شاکی به نشانه اعتراض بلند شد و گفت: او دروغ میگوید. من مشکلی برای بچهدار شدن نداشتم.
پس از آن هم خسرو به جایگاه رفت و ضمن تأیید اظهارات مریم گفت: من هم اتهام زنای محصنه را قبول ندارم.
در پایان جلسه قضات برای صدور رأی وارد شور شدند و با توجه به مدرکهای موجود در پرونده، مریم و خسرو را به اعدام محکوم کردند.