به گزارش همشهری آنلاین، مهدی خانعلیزاده؛ مدرسدانشگاه در روزنامه همشهری نوشت، اقدام رژیم صهیونیستی در انجام عملیات نظامی – هرچند محدود – علیه کشورمان، فرایند تحولات میدانی در غرب آسیا را وارد مرحله جدیدی کرده که درصورت عدمتغییر در نگاه راهبردی به ضروریات و بایستههای این فاز جدید و پیگیری تحولات بر مبنای روندهای پیشین، میتواند منجر به تصمیمسازی و تصمیمگیری غلط در حوزه مسائل راهبردی شود. این مسئله از آنجا اهمیت فراوان دارد که اسرائیل در ماههای گذشته، فازهای متعددی از رفتار در نظام بینالملل را به نمایش گذاشته و تلاش کرده که با استفاده چندجانبه از ابزارهای سیاسی – نظامی – رسانهای، منافع خود را در این جنگ ترکیبی تامین کند.
یکی از راهبردهای اصلی رژیم اسرائیل در روزهای پس از حمله به ایران، تقویت و تثبیت روندی بود که بعد از انجام عملیات وعده صادق۲علیه کشورمان در پیش گرفته بود؛ یعنی ایجاد فضایی از «ابهام» و «تردید» بهمنظور «منفعل کردن» تهران در انجام واکنش مناسب و متناسب. درواقع، نوعی از «مخدر درمانی» در راهبرد تلآویو قرار داشته و دارد که با انتشار پرحجم مطالب رسانهای نادرست و شایعات مرتبط با تصمیم مقامات صهیونیست، طرف مقابل دچار نوعی از ابهام و گیجی شود که زمینه برای اتخاذ یک تصمیم عملیاتی علیه اسرائیل فراهم نشود.
در روزهای اخیر، اخباری مانند «تصویب حمله مجدد اسرائیل به ایران بابت حمله به خانه نتانیاهو» و «آمادگی اسرائیل برای پذیرش آتشبس موقت در غزه» از سوی رسانههای غربی منتشر میشود که دقیقا تامین و تثبیت همین راهبرد را درنظر دارد.
ادراک صهیونیستها از فضای رفت و برگشتی میان تهران و تلآویو اینگونه است که اگر گزینههای متعددی بهصورت پرفشار در فضای عملیات روانی پمپاژ شود، ابتکار عمل از دست ایران خارج میشود و در چنین شرایطی، اسرائیل میتواند با وارد کردن یک شوک میدانی – در بسترهای مختلف – خود را در جایگاه برتر این تقابل قرار دهد.
درواقع ایران و شبکه مقاومت در حال حاضر با یک Political Industrial Complex یا «مجموعه صنعتی سیاسی» مواجه است که تلاش میکند از طریق اعمال قدرت دوجانبه اسرائیل در صنعت رسانه و عرصه سیاست، نظام تصمیمگیری و اجرایی آن را دچار اختلال کند. رژیم صهیونیستی با آگاهی نسبت به «ضعفهای بنیادین و راهبردی خود در برابر شبکه مقاومت» و همچنین «عدمهمراهی شرکای سیاسی خود درصورت گسترش تنش»، این مجموعه صنعتی سیاسی را بهکار گرفته تا بتواند به اقدامات غیرمشروع خود ادامه دهد.
باطلالسحر این طراحی اسرائیل، اتخاذ راهبردی مبتنی بر تغییر ادراک طرف مقابل است؛ یعنی اقدامی که بتواند مبتنی بر یک «واکنش شوکآور» باشد تا پازل طراحی شده توسط تلآویو را بههم بزند. مصداق این مسئله میتواند اعلام یک «اولتیماتوم زماندار» (Deadline) برای پایان جنگ غزه و لبنان باشد که درصورت عدمتحقق، منجر به مداخله میدانی و عملیاتی جمهوری اسلامی ایران خواهد شد. این راهبرد – که در اجرا، میتواند تاکتیکهای مختلفی داشته باشد – باید در بازه زمانی کوتاهی اجرایی شود تا امکان تصمیمگیری و سیاستسازی از سوی طرف مقابل را نداشته باشد. اگرچه بازه طلایی مدنظر برای اجرای این راهبرد، تا زمان برگزاری انتخابات ریاستجمهوری آمریکاست، اما این نقطه، تنها گزینه نیست و میتوان کمی آن را با انعطافپذیری جابهجا کرد؛ به شرط آنکه موکول به «زمان مقتضی» نشود.
نکته کلیدی در بستر این تحلیل این است که ارزیابی اطلاعاتی از فرایند عملیات اخیر اسرائیل نشان میدهد که مدل اقدام، مبتنی بر این ادراک بوده که ایران «واکنش» نشان نخواهد داد و دقیقا به همین دلیل است که باید این ادراک صهیونیستها را تغییر داد.